آنچه بیان شد، در ارتباط با نزع روح از بدن یا همان توفی است، لکن بر طبق آنچه در فصل سوم توضیح دادیم، مرگ معنایی عام تر از نزع روح از بدن دارد، و آن همان رها نمودن قوه و استعداد و رسیدن به فعلیت است. واژه «موت» به صورت عام این معنا را هم پوشش می دهد. صدرالمتألهین بر این عقیده است که خداوند وجود را در سه مرتبه خلق کرد. جسم و نفس و روح، و برای هر یک مرگی قرار داد و در قرآن کریم با لفظی خاص به مرگ هرکدام اشاره شده است. «صعق»[۴۶۱] بر مرگ ارواح، «فزع»[۴۶۲] بر مرگ نفوس، و «موت» بر مرگ اجسام دلالت دارد.[۴۶۳]
در آیات کریمه قرآن علاوه بر توفی که فعل پروردگار معرفی شده است، موت و میراندن نیز به ذات احدیت منسوب گشته است. آیات زیادی در این رابطه وجود دارد[۴۶۴] که به بیان یک نمونه از آن ها می پردازیم.
در سوره مبارکه نجم اینگونه آمده است: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَ أَحْیَا»،[۴۶۵] جناب صدرالمتألهین (رحمه الله) در تفسیر شریفش ذیل تفسیر آیه «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فِیها…»[۴۶۶] در انتها می فرماید که این نور همان نور فاعلیت تام و تمام واجب الوجود است، که در آسمان ها و زمین منشأ کلیه خیرات و غایت همه موجودات است. فاعلیتی که هر امر و فعلی که در عالم بوجود می آید ناشی از آن نور الانوار و فاعل تام است. صدرالمتألهین با در نظر آوردن سلسه طولی ممکنات و فاعلیت بالعرض آن ها، خداوند را فاعل تام و منشأ همه امور بیان می کند.[۴۶۷]
حضرت علامه طباطبایی (قدس سره الشریف) ذیل آیات پایانی سوره مبارکه نجم به این مسآله اشاره می فرمایند: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَ أَحْیَا»[۴۶۸] این آیه، آیه قبلش و آیات بعدش تا یازده آیه، مواردى از منتهى شدن خلقت و تدبیر به خداى سبحان را بر مىشمارد، و سیاق در همه این آیات سیاق انحصار است، مىفهماند که ربوبیت منحصر در خداى تعالى است. و براى او شریکى در ربوبیت نیست، و این انحصار منافات با وساطت اسباب طبیعى و یا غیر طبیعى در آن امور ندارد. مانند واسطه شدن اسباب طبیعى و غیر طبیعى متناسب در احیاء و اماته، چون وقتى این اسباب هم همه مسخر امر خدا باشند و هیچ استقلالى از خود نداشته و از ما فوق خود منقطع نباشند، قهرا وجود آنها و آثار وجودیشان و آنچه که بر آنها مترتب مىشود ملک خداى تعالى خواهد بود، و کسى و چیزى شریک خدا در این ملک نیست.
پس معناى جمله این است که خداى تعالى تنها کسى است که مرگ را در شخص مرده و حیات را در شخص زنده ایجاد کرده، و کسى در آن شریک خدا نیست. و این منافات ندارد با اینکه ما مرگ و زندگی را به ملائکه و ملک الموت نسبت مىدهیم، براى اینکه نسبت مرگ و زندگی و هر کار دیگر به اسباب طبیعی یا غیر طبیعی به خاطر این است که قائم به اسباب است ولى نسبت دادن آن به خداى تعالى به خاطر این است که خدا آن را ایجاد کرده، و بین این دو نسبت فرق بسیار است.[۴۶۹]
۴-۲-۱-۲ ملک الموت
عالم مجردات نامی است که بر جایگاه مخلوقات غیر مادی اطلاق می شود، که خود دارای مراتبی است، و بالاترین مرتبت آن عالم امر است، که در آن ملائکه ای حضور دارند، که تنها به انجام اوامر الهی مشغولند و امور تمامی عالم در ید تدبیر آن هاست. در بین این فرشتگان، چهار فرشته هستند، که در بارگاه ربوبی قرب ویژه ای دارند، و هر کدام تجلی کننده اسمی از اسماء الله اند، و به همین مناسبت، تدبیر اموری در دستشان است.
حضرت اسرافیل مظهر اسم «المحیی» خداست، چنانکه به بدن ها جان می دهد و به موجودات افاضه روح می نماید. حضرت جبرائیل که افاضه علوم در دست اوست، مظهر اسم «العلیم»، «البصیر» و «الخبیر» خداوند است. حضرت میکائیل که متصدی رسانیدن ارزاق است، مظهر اسم «الرزاق» و «الرازق» است. و آن ملکی که وظیفه قبض ارواح را دارد، حضرت عزرائیل است که مظهر اسم «الممیت» و «القابض» خداوند می باشد[۴۷۰] و به فرموده امام راحل در کتاب آداب الصلاه، اسم شریف «مالک» باطن «عزرائیل» است که موکّل بر قبض ارواح و صور و ارجاع ظاهر به باطن است.[۴۷۱]
صدر الحکماء المتألهین (رضى اللّه تعالى عنه) در اسفار اربعه چنین مىگوید: «آن کس که در دانش الهى و حکمتى که فوق علوم طبیعى است قدمى استوار داشته باشد شکى نخواهد داشت در اینکه موجودات همگى از فعل خدا به وجود مىآیند بدون آنکه زمان و مکان در آنها دخالتى داشته باشد، و لیکن در عین حال مسخر قوا و نفوس و طبایع هستند و فقط خداست که زنده مىکند و مىمیراند و روزى مىدهد و هدایت مىکند و گمراه مىسازد.
لیکن مباشر زنده کردن فرشتهاى است به نام اسرافیل، و مباشر میراندن فرشتهاى است به نام عزرائیل که روحها را از بدنها قبض مىکند و بدنها را از غذاها و غذاها را از خاک بیرون مىکشد. و براى روزى فرشتهاى است که نامش میکائیل است، این فرشته مقدار غذاها و کیل و پیمانه آنها را مىداند. و مباشر از براى هدایت فرشتهاى است که نامش جبرائیل است، و براى گمراه کردن، جوهرى است شیطانى و پستتر از فرشته به نام عزازیل.
و هر یک از این فرشتگان را یاران و سپاهیانى است از قوا که مسخر اوامر خدایند. و همچنین در دیگر کارهاى خداوند سبحان که اگر خود خدا هر کار پست و نالایق را ایجاد مىکرد دیگر ایجاد واسطهها که به امر او به عالم خلق نازل مىشوند بیهوده و بىثمر بود، و خداوند والاتر از آن است که در ملکش چیز بیهوده و یا بیکار و معطلى را بیافری
ند، کسانى که کافرند چنین گمان مىکنند.[۴۷۲]
قرآن کریم حضرت عزرائیل را با وصف «ملک الموت» یاد می کند، آنجا که می فرماید: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُون»[۴۷۳] همانطور که در مطلب پیشین عرض کردیم نسبت دادن قبض روح گاهی به خداوند و گاه به ملک الموت و گاه به ملائکه دیگر به خاطر اختلاف مراتب اسباب است، سبب نزدیکتر به میت ملائکه هستند، که از طرف ملک الموت فرستاده مىشوند، و سبب دورتر از آنان خود ملک الموت است، که ما فوق آنان است، و امر خداى تعالى را نخست او اجراء مىکند، و به ایشان دستور مىدهد، خداى تعالى هم ما فوق همه آنان و محیط بر آنان، سبب اعلاى میراندن و مسبب الاسباب است.[۴۷۴]
طبق رأی جناب صدرالمتألهین و البته پیرو بزرگ مکتب ایشان حضرت امام خمینی (رحمهما الله)، عالم دارای قوس نزول و صعود است. یعنی تمامی معانی اعلی و وجودات لطیفه که مظهر ذات احدیت هستند، در قوس نزول، تنزل یافته و در مراتب پایین وجود نیز متجلی می شوند. و به همین ترتیب طی حرکت جوهریه همه کائنات با حرکت در قوس صعود عالم، رو به سوی غایت خود، یعنی ذات واجب الوجود دارند.
غرض اینکه هر معنایی از عالم بالا، به حکم قوس نزول، لاجرم تجلیاتی در عوالم مادون دارد. یکی از این وجودات و انوار، حضرت عزائیل است، که تجلی کننده اسم «الممیت» واجب الوجود، می باشد. به فرموده حضرت امام حقیقت عزرائیلیه را در عالم طبع مقام و شأنى است و مظاهرى در عالم طبع دارد، و در عالم مثال او را مقام و شأنى است و مظاهرى در آن عالم دارد و همچنین در عالم نفوس کلیه داراى مقام و شأن است و او را مظاهرى است در آن عالم، و این مقامات سهگانه در زیر سلطنت مقام چهارم مسخرند، و هر چه انتقال و ارتحال از صورتى به صورت دیگر در عالم طبیعت واقع مىشود به وسیله مظاهر این فرشته مقرب الهى انجام مىگیرد، زیرا انجام این گونه امور بى ارزش و پست با دست خود عزرائیل بدون آنکه اعوان و سپاهیانش دخالت داشته باشند واقع نمىشود بلکه امکان وقوع ندارد، و در حقیقت هم این گونه کارها در دست خود عزرائیل است، چون ظاهر و مظهر با همدیگر اتحاد دارند.
و همچنین انتقال از عالم طبع و نشأه ماده و نزع ارواح از این نشأه به عالم مثال و برزخ به وسیله مظاهر حضرت عزرائیل که در عالم مثال هستند و فرشتگانى که گماشته شدهاند تا روحها را از پیکرها بیرون آورند انجام مىگیرد. و همچنین است انتقال از عالم برزخ و مثال به عالم نفوس و از آن عالم به عالم عقل. و این نزع، آخرین مرحله نزع است که در بعضى از عوالم مانند عالم نفوس به وسیله شخص عزرائیل بدون واسطه انجام مىگیرد و در عوالم نازل به واسطه اعوان و انصارش. و اگر براى موجود عقلى هم نزعى باشد آن نزع معناى دیگرى خواهد داشت غیر از نزعى که در سه مرحله اولى بود. و بعضى از مراتب نزع عقلى هم به توسط عزرائیل انجام نمىگیرد بلکه به وسیله اسمهاى قاهر و مالک که حقیقت عزرائیلى در تحت تربیت این دو اسم قرار دارد، انجام مىگیرد و نزع خود عزرائیل نیز به وسیله همین دو اسم خواهد شد.[۴۷۵]
۴-۲-۱-۲-۱ تمثلات ملک الموت
در قرآن کریم در ارتباط با ملائک سخن بسیار رفته است، یکی از مواردی که بعضا بدان اشاره شده، تمثل یافتن ملک برای انسان است. بارزترین و صریح ترین مورد آن تمثل حضرت جبرائیل (علیه السلام) بر حضرت مریم (سلام الله علیها) است.[۴۷۶] اما در قرآن به تمثل دیگر ملائکه هم اشاره شده است.
از جمله تمثل ملائکه که در قرآن کریم بدان اشاره شده است، نازل شدن گروهی از ملائکه بر حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام)، به جهت بشارت فرزند دار شدن حضرت ساره و خبر دادن از عذاب قوم لوط است. این فرشتگان که خود را به شکل بشر، متمثل کرده بودند، به نقلی حضرات جبرائیل، اسرافیل و عزرائیل (علیهم السلام) بوده اند.[۴۷۷]
تمثل ملائکه و رؤیت معانی اعلی و حقیقت مجردات در عالم شهادت امکان ندارد، مگر به دو صورت، یا آن حقایق عالیه و ملکوتیه تنزل یابند و یا آنکه نفس آنچنان قوت و قدرتی بیابد که حجب و ظلمات را منکسر کرده، لطافت و لیاقت وجودیش درک آن معانی را برایش میسر سازد. که البته هر کدام از این دو دارای محدودیت هایی هستند. امام خمینی ضمن اثبات این امر، در بیان کیفیت تنزّل ملائکه اللَّه بر ولى امر اینگونه می فرمایند:
بدان که روح اعظم، در مرتبه اول از ملائکه اللَّه واقع است و اشرف و اعظم از همه است، و ملائکه اللَّه مجرّده قطّانِ[۴۷۸] عالم جبروت از مقام خود تجافى نکنند، و از براى آنها نزول و صعود به آن معنى که از براى اجسام است مستحیل است؛ زیرا که مجرّدْ از لوازم اجسام مبرّى است و منزه است. پس تنزّل آنها، چه در مرتبه قلب یا صدر یا حسّ مشترکِ ولىّ، و چه در بقاع ارض و کعبه و حول قبر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله، و چه در بیت المعمور باشد، به طریق تمثّل ملکوتى یا ملکى است؛ چنانچه خداى تعالى در باب تنزّل «روح الامین» بر حضرت مریم علیها السلام فرماید: «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً»[۴۷۹] چنانچه براى اولیاء و کمّل نیز تمثّل ملکوتى و تروّح جبروتى ممکن است.
پس، ملائکه اللَّه را قوّه و قدرت دخول در ملک و ملکوت است به طور تمثّل؛ و کمّل اولیاء را قدرت بر دخول در ملکوت و جبروت است به طور تروّج و رجوع از ظاهر به باطن. و تصدیق این معنى سهل است براى کسى که حقایق مجرّدات را، چه مجرد ملکوتى یا جبروتى
و چه نفوس ناطقه که نیز از مجرّدات جبروتیّه یا ملکوتیّه هستند، فهمیده باشد و مراحل وجود و مظاهر آنها و نسبت ظاهر به باطن و باطن به ظاهر را تصوّر نموده باشد.
و باید دانست که تمثّل «جبروتیّین» و «ملکوتیّین» در قلب و صدر و حسّ بشر ممکن نیست مگر پس از خروج او از جلباب بشریّت و تناسب او با آن عوالم؛ و الّا مادامى که نفس مشتغل به تدبیرات ملکیّه است و از آن عوالم غافل است، ممکن نیست این مشاهدات یا تمثّلات براى او دست دهد. بلى، گاهى شود که به اشاره یکى از اولیاءْ نفس را از این عالم انصرافى حاصل شود و به قدر لیاقت از عوالم غیب ادراکى معنوى یا صورى نماید.
و گاه شود که به واسطه بعضى امور هائله، مثلًا، از براى نفس انصرافى از طبیعت حاصل و نمونهاى از عالم غیب ادراک کند و اینها نیز از انصراف نفوس است از مُلک، و توجّه ملکوتى است. و گاه شود که نفوس اولیاء کمّل پس از انسلاخ از عوالم و مشاهده روح اعظم یا سایر ملائکه اللَّه به واسطه قوّت نفس، به خود آیند و حفظ حضرات غیب و شهادت کنند؛ و در این صورت، در تمام نشئات در آنِ واحد حقایق جبروتیّین را مشاهده کنند. و گاه شود که به قدرتِ خودِ ولىِّ کامل تنزّل ملائکه حاصل شود.[۴۸۰]
باید دانست که تمثل ملکى ملائکه در عرض موجودات ملکیه نیست که هر سلیم الحسّ آن را ببیند، بلکه باز وجهه ملکوتى آنها غالب و جهات ملکیه مغلوب است، و لهذا آنها را پس از تمثلات ملکیه نیز مردم با چشم ملکى نمىدیدند، بلکه با تأیید حق و اشاره حضرت خاتم الانبیا، صلّى اللّه علیه و آله، بعضى از اصحاب جبرئیل را که به صورت دحیه کلبى بود مىدیدند.[۴۸۱]
جناب صدرالحکما به خصوص این مسأله اشاره ای نفرمودند، لیکن تمثل را امری عقلی و ممکن و البته در ارتباط با بر پایی صحنه قیامت امری ضروری می دانند. ایشان در بیان این مسأله که تمثل امری عقلی است، استدلالات فراوانی می آورند. با این وجود غایت براهین ایشان، در اثبات تجرد نفس، عقل بسیط است.[۴۸۲]
۴-۲-۱-۳ اعوان ملک الموت
عرض شد که آنچه در سلسله نزولی عوالم در جریان است، همانا تجلی اسماءالله در مراتب وجود است، و البته بر امر قبض ارواح نیز این مسأله حاکم می باشد. بدین جهت قابض حقیقی، ذاتِ قادرِ مطلقِ احدیت است و حقیقت عزرائیلیه، تجلی اعظم این اسم و تمامی قبض ها و از قوه به فعل رسیدن ها، تحت تدبیر ایشان است.
این تجلیات، منحصر در عالم عقل کلی و عالم امر نمی شود، بلکه هر چه مراتب عوالم، در قوس نزول، تنزل وجودی می یابند، به همان نسبت، تجلیات اسماء الله در آنها تکثر یافته و از شدت و نورانیت و لطافت وجودی آن کاسته می شود.
این امر در ارتباط با اسم «الممیت» و «القابض» خداوند نیز جاری است. حضرت عزرائیل تجلی اعظم این اسماء، خود، دارای تجلیات ادنایی است که مجرای تحقق امر خداوند در مراتب پایین تر عالم اند. این دسته از وجودات، مظاهر جزئیه این اسم اند و در اصطلاح به ایشان اعوان ملک الموت اطلاق می شود.
اعوان ملک الموت ملائکه ای هستند که تحت امر حضرت عزرائیل، اشتغال به قبض ارواح دارند. «در حقیقت اراده ازلی حضرت حق در ملک الموت ظهور پیدا می کند و از او به یکایک ملائکه قبض روح ظاهر می گردد، پس این ظهورات در در طول هم قرار دارند نه آنکه در عرض هم مجتمع گردند».[۴۸۳]
جناب صدرالمتألهین با اثبات این مطلب که عالم دارای مراتب و درجاتی با شدت و ضعف است. در ارتباط با قبض نفوس و رساندن نفوس مختلف از قوه به فعلیت از همین طریق وارد شده و می فرمایند که آنجه در نظام عالم در جریان است، همان جاری و ساری شدن اوامر و اراده رب العالمین است و البته امر قبض ارواح نیز، خارج از قدرت لایزال الهی نیست و هیچ قبضی و حرکتی بدون امر پروردگار صورت نمی پذیرد.
به عقیده جناب صدرا، حضرت حق هر یک از امور عالم را به یکی از فرشتگان مقرب داده است و وظیفه قبض ارواح را به ملک الموت داده، و حضرت ملک الموت از طریق ملائکه موکله، به امر قبض ارواح مشغول است. و البته به همین جهت است که در قرآن کریم گاهی امر قبض ارواح به خداوند و گاهی به ملک الموت و گاه هم به ملائکه موکله نسبت داده شده است.[۴۸۴]
همانطور که در گذشته ذکر نمودیم، حضرت امام (ره) در ارتباط با این مطلب هم عقیده جناب صدرالمتألهین هستند و اینگونه می فرمایند که آنچه در نظام طولی عوالم در جریان است یک امر جبری و حتمی است، و ناگزیر حضرت ملک الموت برای قبض روح وجودات عوالم ادنی می بایست از طریق اعوان و انصار و ملائکه موکله، این امور را انجام دهد.[۴۸۵]
ایشان ضمن اشاره به این مطلب که جسم مادی انسان در سیر استکمالی نفس به تدریج مستهلک می شود و نفس، رو به عالم ملکوت می نماید، می فرمایند: الآن عوامل و قواى عزرائیلیه و ملائکههاى عامله اداره عزرائیلیه تمام قوا و جسم و حیات طبیعى را به عالم و حیات برزخى سیر داده و فعلًا ما را از عالم طبیعت نزع مىکنند و این امر در لحظه جاری و ساری است. یعنی هر تبدیل قوه به فعلی تحت امر عمال عزرائیلیه اجرا می شود.[۴۸۶]
قرآن کریم قبض ارواح توسط ملائکه موکله را با بیان آیاتی توضیح می دهد.[۴۸۷] از جمله در آیه ۶۱ سوره مبارکه انعام اینگونه می فرماید: «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُون»[۴۸۸] ظاهرا مراد از تفریط سهلانگارى در به کار بستن امر خدا و مسامحه در قبض ارواح است
، زیرا که خداى سبحان از طرفى ملائکه خود را چنین توصیف کرده است که: «یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»[۴۸۹] و از طرفى دیگر فرموده: هر امتى گروگان اجل خویش است، وقتى اجلشان فرا رسد، حتى براى یک ساعت نمىتوانند آن را پس و پیش یا زیاد و کم کنند.
از این دو بیان استفاده مىشود که ملائکه مامور قبض ارواح نیز از حدود ماموریت خود تجاوز نکرده و در انجام آن کوتاهى نمىکنند، وقتى بر آنان معلوم شد که فلان شخص بایستى در فلان ساعت و در تحت فلان شرایط قبض روح شود، حتى یک لحظه او را مهلت نمىدهند، و این معنایى است که از آیه استفاده مىشود. به هر حال باید دانست که این رسل همان کارکنان و اعوان ملک الموت هستند.[۴۹۰]
۴-۲-۱-۴ عالین
در اینجا به روایتی اشاره می کنیم که علاوه بر تأیید گفتارمان مبنی بر تحت امر پروردگار بودن ملک الموت و ملائکه موکلین، فتح بابی باشد برای ذکر گروه دیگری از قابضین ارواح. در کتاب شریف التوحید شیخ صدوق (رضی الله عنه) در باب سی و ششم، روایتی مفصل نقل شده است[۴۹۱] به این مضمون:
مردی به محضر حضرت امیرالمؤمنین (علیه و علی آبائه السلام) آمد و شبهات خویش را در کتاب خدا، به ایشان عرضه کرد. حضرت یکایک شبهاتش را پاسخ فرمودند، اما آنچه که در این روایت مفصل مقصود ما را برآورده می کند، ادعای تناقض و تنافی در آیات قبض روح است. حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:
آنچه بیان کردى از آیات قبض روح، پس بدان که خداوند تبارک و تعالى تدبیر امور خود را به هر کیفیّتى که بخواهد میکند، و از مخلوقات خود هر کدام را که بخواهد به هر کارى که بخواهد مىگمارد. امّا ملک الموت، خداوند او را بر قبض روح بندگان خاصّ خود که اراده کرده است گماشته تا بالمباشره ارواح آنان را قبض کند. و دستهاى از فرشتگان خاصّ خود را براى قبض روح افرادى از بندگان خود که اراده فرموده است قرار داده است.
فرشتگانى را که خداوند عزّ و جلّ نام آنان را برده، آنان را مأمور افراد معیّن و مشخّصى از مخلوقات خود فرموده است. خداوند تبارک و تعالى تدبیر امور را به هر کیفیّتى که اراده کند و مشیّتش تعلّق گیرد مىنماید.
ایشان پس از بیاناتی فرمودند: و براى تو اى مرد همین قدر کافى است که بدانى: ذات مقدّس حضرت پروردگار زنده کننده و میراننده است، و اوست که قبض ارواح مىکند بر دست هر کدام از بندگان و مخلوقات خود که بخواهد، خواه آنها از طائفۀ فرشتگان باشند یا از غیر فرشتگان.
در اینجا همان طور که ملاحظه مىشود أمیر المؤمنین علیه السّلام یک جمله را اضافه فرمودهاند و آن لفظ «غَیْرِهِمْ» است؛ یعنى بدست غیر ملائکه نیز قبض روح میکند.
باید دید این جمله چه معنائى دارد؟ از این جمله نمىتوان عبور کرد و آن را نادیده گرفت. این جمله را ولىّ خدا فرموده، او خبر داده است که قبض روح بدون تصدّى و مباشرت فرشتگان نیز صورت مىگیرد.
این جمله دو احتمال دارد:
احتمال اوّل آنکه لفظ غَیْرِهِمْ عطف بر ملائکه باشد، و ظاهر کلام نیز این را اقتضا میکند. یعنى خداوند قبض روح را بدست بعضى از مخلوقات خود که از صنف ملائکه نیستند نیز میکند. آن مخلوقات موجوداتى هستند از ملائکه بالاتر حتّى از حضرت ملک الموت برتر و شریفتر و گرامىتر؛ و آنها را در کلام قرآن عالین گویند.
احتضار و حقیقت مرگ در اندیشه امام خمینی و ملاصدرا و مناسبات آن با آیات …