گفتمان به معنای اقامه ی « استدلال بهتر و باز هم استدلال بهتر » است . در جریان این استدلال ادعاهای اعتبار مورد منازعه به شیوه ای عقلانی مورد بحث قرار می گیرد و استدلال بدتر در نهایت در فرایند گفتگو مورد توافق طرف های درگیر قرار می گیرد(اباذری،۱۳۷۷: ۷۵).
لازمه ی حصول اشتراک نظر در فرایند مباحثه توجه به نوع استدلالهای کنشگران است. هابرماس سه ویژگی فعالیت استدلال،یعنی استدلال به عنوان محصول، به مثابه ی شیوه و به عنوان فرایند را تفکیک می کند و آن ها را با دیدگاه های قدیمی براساس ارزیابی سرفصل عقلانیت، جدل و فن بلاغت هم تراز می کند. هر یک از این دیدگاه ها از نظر عمل گرایی به عنوان ” سطح پیش فرض ” سهیم در ارزیابی انسجام خوبی یا استحکام مباحث عمل می کند. وی این دیدگاه ها را به عنوان اساس تشکیل دهنده عمل گرای استحکام فرض می کند : ” هیچ یک از این سطوح تحلیلی، عقیده مسلط و لاینفکی در گفتار استدلالی بطور کافی نمی یابد [۴۲].
به هر جهت هابرماس با بازسازی انتقادی اندیشه های مارکسی، وبر و مکتب فرانکفورت، در مقابل مفهوم عقلانیَت ابزاری، تفکر فراگرد رهایی بخش عقل ارتباطی را مطرح ساخته است.گسترش حوزه ی عقلانیَت ارتباطی، مستلزم گسترش توانایی های کلامی و ارتباطی است. از اینجا هابرماس به مفهوم «وضعیت آرمانی گفتار « می رسد که در آن توانایی های ارتباطی و کلامی لازم برای ایجاد جهانی عقلانی، تحقق می یابند. هابرماس سه نوع از احکام یا کاربرد زبان مرتبط با یکدیگر را متذکر می شود که در فرایند عقلانی نقش دارند، احکام توصیفی؛ احکام هنجاری؛ و احکام انتقادی:
این سه نوع حکم با کاربرد زبان تقریباً منطبق با سه نوع علمی است که هابرماس در نخستین سخنرانی خود در دانشگاه فرانکفورت و در کتاب شناخت و علایق انسانی بررسی کرده است. زبان توصیفی زمینه پیدایش علوم تجربی تحلیلی است که مبتنی بر علایق ابزاری و معطوف به شناخت و معرفت قانونمند هستند. زبان هنجاری که با هنجارها سروکار دارد به علوم تاریخی تأویلی نزدیک است. چنین علومی مبتنی بر علایق عملی هستند و فهمی تأویلی از ساختارهای معنی دار به دست می دهند؛ احکام انتقادی که در اینجا شامل دیدگاه های ما فوق زبانی هستند، به علوم انتقادی مربوط اند، چنین علومی مبتنی بر علایق رهایی بخش و معطوف به شناخت واجد تفکر انتقادی هستند. در واقع همین نقد به عنوان کنشی فراگیر و خوداندیشانه است که عدم جدایی نهایی احکام توصیفی و هنجاری، امور واقع و هنجارها و علائم اخلاق را بر ما آشکار می سازد.
هابرماس در رابطه با کاربرد انتقادی زبان می گوید: « به محض اینکه ما به منظور رسیدن به اجماع عقلانی و خالی از اجبار به بحث درباره مسئله ای می پردازیم، خود را در درون چارچوب عقلانی جامع و سراسری می یابیم که زبان و کنش و احکام و نگرش ها را به عنوان اجزای خود در بر می گیرد»(هولاب،۱۳۷۵: ۲۷۸).
در مهم ترین اثرش یعنی نظریه کنش ارتباطی، همین عقلانیَت سراسری به عنوان عقلانیَت ارتباطی تعریف می شود.
بر اساس اندیشه مارکس، روابط اجتماعی بازتاب نیروهای تولید و روابط تولید است، اما هابرماس با تفکیک حوزه ی نیروهای تولید و روابط تولید دو نوع عقلانیَت را از هم تمییز می دهد. عقلانیَت ابزاری در حوزه ی اول و عقلانیَت ارتباطی در حوزه ی دوم نقش اساسی بازسازی می کند. مطابق تحلیل بنتون هابرماس تبیین متفاوتی از عقلانیَت ابزاری رابسط می دهد که در مقابل عقلانیَت ارتباطی قرار می گیرد. این دومی به زیست جهان تعلق دارد. سطحی از ارتباط آزاد میان مردم(بنتون،۱۳۸۷: ۲۱۸).
وی با قرار دادن کنش معطوف به تفاهم در برابر کنش معطوف به موفقیت، از یک سو عقلانیَت مربوط به هر کنش را ترسیم می کند و از دیگر سو، در پی دستیابی به سه هدف عمده است:
مخدوش کردن و واژگون سازی فرد گرایی تک گویانه ی نظریه های لیبرال و فایده گرایانه در باب جامعه هدف اول او به شمار می رود. او می خواهد خوانش فردگرایانه از کنش را که به سطح اجتماع تعمیم (و یا بهتر است گفته شود تحمیل) داده می شود مخدوش سازد. اساس آن الگویی از یک فرد واحد است که صرفاً بر مبنای محاسبات استراتژیکی خود، به جهان می نگرد. این مدل، تحلیل دقیق و معقولی از اینکه کنش ها به لحاظ اجتماعی چگونه هماهنگ می شوند، ارائه نمی دهد.
کنش ابزاری، به مثابه یکنش اجتماعی به شمار نمی رود بلکه به یاری کنترل فنی مسائل غیر شخصی، در جستجوی رسیدن به موفقیت است. از سویی دیگر، کنش های استراتژیکی، کنش های ابزاری اجتماعی هستند که در جهت کسب موفقیت در برابر هماوردی برخوردار از عقلانیَت و دارای منافع متضاد، صورت می گیرند. این کنش مطابق با نظریه های لیبرالی و فایده گرانه است. هابرماس معتقد است کنش های استراتژیکی کنش های اجتماعی واقعی اند که آشکارا از کنش ارتباطی قابل تمایزند. زیرا از طریق اتخاذ مواضع مبتنی بر منافع هماهنگ می شوند. وی تأکید دارد که به ضرورت و ناگزیر به لحاظ اجتماعی، از طریق واسط زبان، هماهنگ می شوند، به عبارتی واسطه ای زبان شناختی دارند.
به باور هابرماس، مدل عقلانیَت و کنشی را که معمولاً به یاری آن توجیه می شوند، یک سویه نگر و نابسنده است. لذا با طرح کنش ارتباطی و رابطه ی آن با عقلانیَت در پی ابتنا و ابتیاع عقلانیَت جامعتری است. وی سه نکته را در این فرایند در چشم انداز خود دارد:
الف(اصلاح الگوی سنخ شناسی رسمی کنش وبری، با ترمیم الگوی تک بعدی عقلانیَت، هدف دوم هابرماس است. سنخ شناسی جایگزینی هابرماس در شکل ارائه شده است؛ مطابق استدلال هابرماس، هرگاه وی از کنش عملی مرسوم صحبت می کند، نوعی برآورد نیمه آگاهانه و نسبتاً ساده از منافع گروهی و خانوادگی را در نظر دارد که بر اساس آن کنش اجتماعی، در یک وضعیت بالنسبه تغییر ناپذیر هماهنگ می شود، وضعیتی که انسان ممکن است آن را نوعاً با شکل بندی های اجتماعی پیش از دوران نوین مرتبط سازد.
ب( نگرش یک سونگرانه ی وبر به مدرنیته، نهایتاً به قفس آهنین ختم می گردد. اما هابرماس بر آن است که شکسته شدن رسوم سنتی جامعه و سرنوشت عناصر هنجاری و ارزشی عقلانی آنها، بر خلاف تصور وبر، لزوماً به معنای نابودی یکباره ی آنها نیست. از این حیث، استحاله ی رسوم سنتی توسط فرایند مدرنیته، امری ناگزیر است، اما لغزیدن در روند یک سویه ای که در آن تنها ساختارهای عقلانی هدفمند کنش عقلانی می شوند، به هیچ وجه گریز ناپذیر نیست. به اعتقاد هابرماس، خطای وبر مبتنی بر فقدان این بینش است که سطوح بالاتر عقلانی شدن که به لحاظ استراتژیکی از طریق هماهنگی منافع تکمیلی حاصل می شوند، لزوماً نافی این امکان به مراتب گسترده نیست که کنش نیز در (سه بعد کنشس ارتباطی و) شکل پسا متعارفِ توافق های حاصله از ارتباط، عقلانی شود(پیوزی،۱۳۸۴ : ۱۰۶ ۱۰۷)
به طور اجمال هابرماس درصدد بیان این مسئله است که رویکرد یک سویه نگرانه ی وبر و فرایند وی، تنها مبین یک دیدگاه درباره ی مدرنیته است که لاجرم به قفس آهنین منتهی می گردد، در جایگاه خود بایستی قرار داده شود. اما وبر به سایر بدیل ها توجه ندارد، از جمله به امکان بنای جامعه بر کاربرد جامع تر عقلانیَت ارتباطی در مورد مسائل مبتلا به شرایط بشری.
ج)کنش ارتباطی و بازسازی جامعه، هدف سومی است که هابرماس تعقیب می کند. به نظر او، «هدف فرآیندهای رسیدن به تفاهم، توافقی است که شروط تأیید عقلانی محتوای یک گفته را برآورده سازد. دستاورد ارتباطی دارای پایه عقلانی است…[که] بر باورهای مشترک، متکی باشد.» (پیوزی،۱۳۸۴ : ۱۰۲)
به اعتقاد اوث وایت، مدل عقلانیَت ارتباطی، حاکی از بینش و گستره ی وسیع تری از مفهوم عقلانیَت است که معطوف به «گفتمان استدلالی» است. از این حیث هابرماس کنش عقلانی را به عقلانیَت ارتباطی و هر دو را به اجماع گفتمانی پیوند می دهد. مطابق نگرش او رسیدن به توافق، غایت ذاتی ِخودگفتاری بشری است. در نتیجه اعمال انسانی، پیوندی خاص و ویژه با گفتار زبانی، و از آن رو با آنچه خود آن را در «داعیه ی اعتباری قابل نقد»می خواند، دارند. هر اعتقاد و بیانی در حقیقت ذاتاً و عمیقاً نقدپذیراست. عامل انسانی چه از اعتقادات خود دفاع کند و چه در آن ها اصلاح و تعدیل و یا تغییر به عمل آورد ، به هر صورت چون عاملی عقلانی است متعهد به اختیار کردن عقاید و عمل کردن برمبنای آن هاست؛ باورهایی که همه مشارکت جویان عقلانی چنین ” گفتمانی” می توانند اختیار کنند. عقلانیَت در این معنا با توافق یا اجماع پیوند محکمی می یابد.از این حیث مهمترین وجه نگره ی عقلانیت در اندیشه های هابرماس معطوف به اشتراک نظر بین الأذهانی است که اساس تفاهم انسانی وتعامل و مناسبات سالم و حقیقی در یک جامعه آزاد و عاری از خشونت و اجبار و سرکوب به شمار می رود.
عقلانیت ابزاری و ارتباطی: هابرماس و مکتب فرانکفورت یورگن هابرماس متفکر برجستۀ نسل دوم مکتب فرانکفورت، مفهوم عقلانیت ارتباطی را بدین منظور مطرح ساخت تا آنچه را که «نقصان هنجاری» کار متفکران اولیه این سنت میانگاشت برطرف کند. این نقصان از جمله، فقدان هرگونه مبنای روشن فلسفی برای نقد جامعۀ مدرن بود. تفکر مکتب فرانکفورت پیش از هابرماس، که در کتاب تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر «دیالکتیک روشنگری» (۱۹۴۴) به طور ساده خلاصه شده است، شکلگیری روابط اجتماعی در درون پیشرفتهترین جوامع سرمایهداری را تقریباً یکسره تحت تاثیر اقتضائات «عقل ابزاری» میداند. مفهوم عقل ابزاری که شباهت فراوانی به «عقلانیت هدفمند [۴۳]از ماکس وبر دارد، بر قابلیت به حداکثر رساندن کارایی در کنترل فرایندهای عینی از طریق شناخت عوامل تعیینکنندۀ این فرایندها دلالت دارد. از نظر آدورنو و هورکهایمر غلبۀ نهادیشدن این جنبۀ عقل، که در این باور فراگیر فلسفی انعکاس یافته که این جنبه از عقل با عقل «فی نفسه» همسنگ است، پیامدهای خطرناک اجتماعی دارد. این امر، غایاتی را که باید به طور جمعی تعقیب شوند فراتر از تعیین عقلانی قرار میدهد، و «جامعهای یکسره اجرایی» را پدید میآورد. از این که بگذریم، آنگونه که هابرماس شکوه میکند، نخستین نظریهپردازان انتقادی در عین حال هیچ مفهوم وسیعتر دیگری از عقل پیشنهاد نمیکنند، مفهومی که بتوان از منظر آن محدود کردن عقل به جنبۀ ابزاریش را به طور منسجم به نقد کشید.
پایۀ تقابل بین عقلانیت ابزاری و ارتباطی، که بیانگر تلاش هابرماس در جهت علاج این وضعیت است، در انسانشناسی فلسفی است که به طور نظاممند در «شناخت و علایق بشری» (۱۹۷۱) ارائه شده است. هابرماس در اینجا اظهار میدارد که هر جامعهای به منظور بازتولید خود، باید هم بر مبادلۀ مولد با طبیعت (در شکل کار) و هم بر هماهنگسازی ارتباطی فعالیتهای جمعی، توانا باشد. کار مفاهیمی را پدید میآورند که بیانگر «علاقۀ فنی» به کنترل ابزاری است، در حالی که نیاز به توافق، چارچوب مقولهای متمایزو «علاقه عملی» به فهم هرمنوتیکی را ایجاد میکند.
هابرماس در آثار بعدیش تصریح میکند که شرکتکنندگان در کنش ارتباطی باید بتوانند اظهارات مطرح شده در جریان گفتگو را از منظر اعتبارشان بنگرند، و باید هم در باب شیوههای مناسب حل و فصل موارد اختلاف بر سر ادعای اعتبار و هم در باب شرایطی (که همواره ضدواقعیت است) که در آن پیگیری چنین شیوههایی نتیجۀ واقعاً صحیحی به بار میآورد شناخت کامل داشته باشند. برای مثال، وقتی که پی بردن به اعمال فشار پنهانی، وفاقی را که قبلاً حاصل شده بود بیاعتبار میسازد، این شناخت بسیج میشود[۴۴].
در سنت فلسفه غرب، مفهوم عقلانیت برای مدتی مدید با قوۀ تأمل و ارایۀ دلیل برای باورها و کنشهای ناشی از آنها مرتبط بوده است. وانگهی در فلسفه مدرن، غالباً فقط باورهای قادر به هدایت کنش هدف محورند که نامزد مفهوم عقلانیت قلمداد میشوند. در مقابل، هابرماس اظهار میدارد که [آن] نوع کنشی که محور آن، نیل به توافق در زبان است، قابل تقلیل به کنشی نیست که محور آن را مداخلۀ موفقیتآمیز در دنیای عینی تشکیل میدهد. رسیدن به اهداف کنش-گفتاری به جز آنها که به سبک بیان مربوطند از طریق همکاری ممکن است؛ این امر بستگی به این دارد که دیگران، ادعاهای متکلم راجع به اعتبار را آزادانه بپذیرند؛ این، چیزی بیش از معلولی است که بتوان به طور مکانیکی آن را ایجاد کرد. از این رو قوۀ نیل به وفاق از طریق پیش نهادن ادله، شکل متمایزی از عقلانیت را نشان میدهد که «در شیوۀ ارتباط روزمره وجود دارد» و هابرماس بدین لحاظ آن را «عقلانییت ارتباطی» مینامد.
با توجه به مسأله پایهریزی نظریۀ اجتماعی انتقادی، طرح هابرماس از دو جنبه دارای اهمیت است. اول آنکه هابرماس چشمانداز اعتبار را تا آن سوی حقیقت [۴۵]میگستراند. وی اظهار میدارد که ادعای صحت هنجاری [۴۶]که نوعاً [از نسخ] ادعاهای اخلاقی یا حقوقی است، علیالقاعده پذیرای همان شکل حل و فصل [اختلاف] از طریق گفتگو به مثابه ادعاهای شناختی است. بنابراین ممکن است در امور عملی [نیز] معادلی برای حقیقت در کار باشد، هر چند هابرماس اذعان میدارد که ادعای صداقت[۴۷] از طریق گفتگو قابل حل و فصل نیست. ادعایی دیگر مربوط به «قابل فهم بودن»[۴۸] گفتۀ شخص فقط به طور پراکنده در مباحث هابرماس مطرح شده، و شاید حداکثر پیششرط این موارد اصلی ادعای اعتبار تلقی شود. دوم، آنکه خود اصول استدلال فقط با زمینههای فرهنگی و نهادی خاص مرتبط نیستند. هابرماس عنوان میکند که هر گاه دست به احتجاج میزنیم باید بیچون و چرا فرض را (هر قدر هم خلاف واقعیت باشد) بر این بگذاریم که شرایط «وضعیت آرمانی گفتار» که در آن غلبۀ نهایی واقعاً از آن نیروی بیاجبار استدلال بهتر است فراهم آمده، در غیر این صورت گفتگو بیفایده میبود. خصیصۀ این وضعیت گفتار، مساوات همه مشارکتکنندگان در حق طرح موضوعات، القای سؤالات، ابراز مخالفتها و مانند آن است، و از این رو [این وضعیت] ملاکی هنجاری را تدارک میبیند که با تکیه بر آن میتوان به ارزیابی انتقادی شیوههای رایج تصمیمسازی دست یازید. به خصوص، غلبه گستردۀ الزامات کارکردی «نظامهای اجتماعی» از قبیل اقتصاد بازار و دیوانسالاری مدرن را میتوان تجسم «عقلانی شدن» یک سویه تلقی کرد، امری که سرکوبگر توان عقلانی بالقوۀ آن [دسته از] اصول دموکراتیک است که به سان سایر اصول مدرنیته اساس است [۴۹]
تلخیص آرای هابرماس
تلخیص آرای هابرماس بسیار مشکل است. این صعوبت نه تنها از گستردگی مطالعات وی ( فلسفه، زبان شناسی، جامعه شناسی، مطالعات فرهنگی و…) ناشی می شود، بلکه همچنین از آن نشئت می گیرد که هرگونه تلاش در جهت ارائه نظرات وی بدون انضمام تبصره هایی که ادعای وی را از سایرین ( اسلاف و معاصرین) مجزا کرده و سهم انحصاری وی را در مباحث نشان دهد، عقیم می ماند.
هابرماس از سویی نافذ مدرنیته است و از دیگر سوی در برابر پسامدرنیته صف آرایی می کند. وی رسالتی سنگین بر دوشت دارد ( به عبارتی دقیق تر وی رسالتی سنگین بر ذمه خود « احساس می کند»)؛ « تکمیل پروژه ناتمام مدرنیته». چین رسالت طبیبانه ای ما را با گیدنز هم نظر می سازد که گفته است: « هر چند بدون شک وی ( هابرماس) چنین ادعایی ندارد، اما او تلاش می کند که مارکس زمان ما باشد.» ( گیدنز، ۱۹۹۴: ۱۲۴)
هابرماس معتقد است که باید دریچه عقل به تاریخ نظاره کنیم. باید کل فرایند تاریخ را به عنوان رشد توانایی های شناخت ( نه فقط علم)، یعنی رشد عقل، بازسازی کنیم. وی از همین افق به خوانش متون مارکس پرداخته، معتقد است مارکس در پی تحلیل سازمان قدرتی بود که عقل را سرکوب می کند.
به نظر هابرماس تاریخ قابل بازگشت نیست و اساساً نیازی به چنین بازگشتی وجود ندارد. وی بر خلاف بعضی از اسلاف فرانکفورتی مأیوس و بدبین اش همچنان به انسان و عقل او خوشبین است و بدین معنی خود را مشتاقانه وارث و سالک روشنگری می داند.
اما به تمامی مباحث اخیرالذکر، همچنان که پیشتر متذکر شدیم، باید تبصره هایی اضافه کرد تا حدود اندیشه وی تدقیق و نبوغ او نمایان شود. این بحث را پیرامون مفاهیم « حقیقت»، « عقل» و « عقلانیت»و دیگر مفاهیم نزدیک و هم خانواده پیگیری می کنیم.
هابرماس در یک فضای دوگانه دکارتی و پسامدرنیستی زدگی می کند:از دید دکارت، میان فاعل شناسایی ( سوژه) و موضوع شناسایی ( ابژه) جدایی بنیادین و اساسی وجود دارد. از این دیدگاه جهان، پیکر مادی منفعلی است که با مجموعه ای از دوگانگیِ برخاسته از جدایی سوژه و ابژه موضوع شناخت واقع می شود؛ از این جمله است دوگانگی میان روح و جسم، ذهن و عین، عقل و احساس. از این منظر، ذهنیتی منفک و مجزا برفراز جهانی از اشیاءِ منفعل قرار گرفته و آن را مورد تأمل، مشاهده و داوری قرار می دهد. بدین ترتیب، آنچنان که هایدگر می گوید، سوژه از جهان می گسلد و جهان از طریق انقیاد به اراده فن آورانه انکار می شود.( همان: ۳۰۱)
از دگر سوی، در تفکر پسامدرن « عقل سوژه محور» و « فلسفه آگاهی» و « منِ استعلایی» به چالش کشیده می شود. در روایت هایدگری، جهان مقدم بر انسان است و انسان در آن وجود می یابد؛ زبان ما جهان ماست و راهی برای برون شد از آن وجود ندارد. بدین ترتیب، ارزش ها، هنجارها و مفاهیمی چون حقیقت، عقلانیت، عدالت، زیبایی و خیر مکانمندی استعلایی خویش را از دست داده، در متن، زبان، تجربه، علایق اجتماعی و… جای می گیرند. ( همان: ۳۰۴)هابرماس در چنین فضایی بدون هیچ گونه دلواپسی، همنوا با پسامدرنیست ها، « فلسفه آگاهی» و « عقل سوژه محور» و « منِ استعلایی» را معرض سخت ترین انتقادات قرار می دهد. ( هولاب، ۱۳۷۸: ۱۶۴ و ۳۹ و نیز « پیوزی»(۱۰)، ۱۳۷۹: ۷۳ و ۲۲ و نیز اباذری، ۱۳۷۷: ۲۷ و نز احمدی، ۱۳۸۰: ۱۸۳) اما به این حال، خود را همچنان وفادار به روشنگری و طلایه دارانش می داند، همچنان از « عقل»، « عقلانیت» و « حقیقت» دم می زند، همچنان به « عقلانیت سراسری» و حتی « اخلاق جهان شمول» اعتقاد دارد. وی می خواهد به « جنگ خدایان» و « نسبی گراییِ معرفت شناختی» پایان دهد. اما چگونه؟
هابرماس « نظریه گفتمانی حقیقت» [۵۰]را جانشین « نظریه تطابقی حقیقت[۵۱] می کند. در حالی که، نظریه دوم با نقد سوژه شناسایی دکارتی و عقلانیت فارغ از متن به چالش کشیده شد، هابرماس مدعی است که نظریه اول که با هر « کنش ارتباطی» [۵۲]جانی تازه می گیرد می تواند ما را از ورطه نسبی گرایی نجات دهد.
هابرماس در کتاب شناخت و علایق انسانی [۵۳]مبانی انسان شناختی، روش شناختی و معرفت شناختی خود را صراحت می بخشد. این اثر به بیانی انسان شناسی مارکس را به چالش می کشد. مارکس گرچه به صورت مفهومی « رابطه انسان با طبیعت» را از « رابطه انسان با انسان» مجزا کرده بود، اما رابطه دوم را یکسره به رابطه اول تقلیل داده و طفیلی آن می دانست(مارکس، ۱۳۸۰: ۲۷-۲۰) بدین ترتیب « رهایی[۵۴]» در حوزه فرهنگ و اجتماع مشروط به رهایی در حوزه اقتصاد شد. در قرائتی جبرگرایانه از آرای مارکس، پیشرفت و رهایی انسان در حوزه « رابطه انسان با طبیعت» سرانجام به پیشرفت و رهایی انسان در حوزه « رابطه انسان با انسان» منجر خواهد شد و بدین ترتیب آرمان روشنگری ( رهایی از سلطه طبیعی و اجتماعی) تحقق خواهد یافت.
اما هابرماس سه نوع علاقه ی شناختی را در انسان تمیز می دهد که هر یک بنیاد یک نوع معرفت تلقی می شود: علایق نوع اول « علایق تکنیکی» است. این نوع علایق ما را با واسطه « کار» به « جهان طبیعی» مرتبط می سازد. در این قلمرو انسان درصدد است که نیازهای مادی خود را با تسلط بر طبیعت بر طرف کند. بنابراین همصدا با مارکس و وبر و برخلاف نگرش رمانتیک ، که از یک علم جدید و تکنولوژی تازه سخن می گفت
( مارکوزه، ۱۳۵۹)« عقلانیت ابزاری» را مناسب این حوزه می داند. به نظر وی در حوزه علوم طبیعی نگرش ما اساساً فایده گرا است.( هابرماس، ۱۹۷۶:(۲۹
علایق نوع دوم « علایق عملی» است که به جهان اجتماعی اشاره دارد. این نوع علایق به واسطه « زبان» منجر به درک روابط تفاهمی و بین ذهنی میان افراد و گروه های اجتماعی می شود که حوزه شناخت « تاریخی -تأویلی» را تشکیل می دهد. برمبنای این علایق می توان نگرش اثباتی را کنار گذاشت و بر مبنای کنش تفاهمی با دیگران وارد تعامل و گفت و گوی خالی از هرگونه سلطه شد. در نگرش اثباتی افراد در رده اشیاء طبیعی قرار گرفته و به وسیله ذهنی مستقل به منظور چیرگی بر آنها فهم می شوند، در حالی که، هابرماس بر آن است که جهان اجتماعی دقیقاً به این معنی « عینی» است که در میان اذهان مختلف مشترک است، و بدین ترتیب از جهان اشیاء مجزا می شود.
نهایتاً علایق نوع سوم « علایق آزادی خواهانه و رهایی بخش» است که حوزه شناخت نقاد را ایجاد می کند. در تجربه روزمره، همواره جزئی از ذهن ما می کوشد میان قدرت و حقیقت تمیز دهد و به ورای افسانه ها و توهمات حافظ قدرت در جامعه نفوذ کند. « علوم انتقادی» به این معنا معطوف به رهایی انسان از نمادهای منجمد قدرت سازمان یافته است. این علوم با انتقاد از قدرت شیءواره شده، راه را به وی آزادی واقعی باز می کنند. ( بشیریه،۱۳۸۰: ۲۱۴)
بدین ترتیب، هابرماس، به تعبیر کرایپ، با این قفسه بندی سه تایی ، نه تنها خود را از انفعال مارکسیسم معاصر در برخورد با شرایط جدید و دیالکتیک منفی(۱۲) می رهاند، بلکه راه برون رفت از قفس آهنین وبر را نیز نشان می دهد. به نظر وی معضلات مدرنیته از آنجا بر می خیزد که منطق اقتصاد در سایر حوزه ها وارد شده و عقلانیت ابزاری تمامی عرصه ها را درنوردیده است.
عنوان پرسشنامه | تعداد سئوال | ضریب پایایی بر اساس آلفای کرونباخ |
مدیریت دانش | ۴۱ | ۹۶۱٫ |
توانمند سازی کارکنان | ۳۰ | ۹۵۳٫ |
بر اساس دادههای گردآوری شده در مرحلهی پیش آزمون، هر دو پرسشنامه دارای ضریب پایایی بالاتر از ۷/۰ را کسب کردند، که نشان دهنده این است که پرسشنامه از پایایی مناسبی برخوردار است.
۳-۷- روش تجزیه و تحلیل داده ها
در این پژوهش برای تجزیه و تحلیل داده ها از تکنیکهای آمار توصیفی و آمار استنباطی استفاده میشود.
۳-۷-۱- آمار توصیفی
آمار توصیفی، به یک مجموعه از مفاهیم و روشهای بکارگرفته شده جهت سازمان دادن، خلاصهکردن، تهیهی جدول، رسم نمودار، و توصیف دادههای جمع آوری شده، آمار توصیفی گفته میشود. بطورکلی، آمار توصیفی چکیده و تصویری از دادههای مورد مشاهده را با کمک ارقام استاندارد و نمودارها ارائه میدهد(خاکی، ۱۳۷۹: ۲۸۵). دراین تحقیق برای نشان دادن وضعیت متغیرهای جمعیت شناختی و تبیین وضعیت مؤلفه ها براساس متغیرهای جمعیت شناختی از میانگین، انحراف معیار، فراوانی، بیشینه و کمینه داده ها استفاده شده است.
۳-۷-۲- آمار استنباطی
در آمار استنباطی همواره محقق با جریان نمونهگیری و انتخاب یک گروه کوچک موسوم به نمونه از یک گروه بزرگتر موسوم به جامعهی آماری یا جمعیت اصلی سروکار دارد، و پژوهشگر بوسیلهی دادهها و اطلاعات حاصله از نمونه به برآورد و پیش بینی ویژگیهای جمعیت مورد مطالعه میپردازد(خاکی،۱۳۷۹: ۲۹۹).
آزمون کولموگوروف -اسمیرنوف[۱۷۵]
یک روش ناپارامتری ساده برای تعیین همگونی اطلاعات تجربی با توزیعهای آماری منتخب است و آن را با KS نشان می دهند. در آزمون KS فرض صفری که آزمون خواهیم کرد، توزیع مشاهدات و توزیع مشخصی است که با حدث و قرائن مختلف فکر کرده ایم توزیع مشاهدات با آن توزیع مشخص همخوانی دارد. آماره آزمون KS را با Dn نشان می دهند. آزمون KS مبتنی بر جدول خاصی است که در کتابهای آمار آورده می-شود. اگر آماره آزمون از مقدار جدول کوچک تر باشد فرض صفر پذیرفته می شود.
Dn= Maximum │Fe – Fo│ :(۳ -۳ )رابطه
که در آن Fe و Fo به ترتیب فراوانی نظری نسبی تجمعی و فراوانی مشاهده شده نسبی تجمعی است(آذر و مؤمنی، ۱۳۸۷: ۳۱۰). در این تحقیق از آزمون کولموگروف-اسمیرنوف برای تعیین اینکه داده ها نرمال هستند یا نه استفاده خواهیم کرد. این آزمون به این دلیل است که نوع ضریب همبستگی که برای داده ها استفاده می شود مشخص شود، یعنی قبل از استفاده از ضریب همبستگی مشخص کنیم که داده نرمال هستند یا نه و بعد در ادامه از ضریب همبستگی متناسب استفاده کنیم . اگر داده ها نرمال بودند از ضریب همبستگی پیرسون که مربوط به آمار پارامتریک است استفاده می شود و اگردادهها غیر نرمال بودند از آزمون همبستگی اسپیرمن که مربوط به آمار ناپارامتریک است استفاده می شود.
تحلیل همبستگی
در بسیاری از موارد کاربردی، به ویژه در علوم اجتماعی آنچه مورد نظر محقق است، فقط اندازه گیری همبستگی بین دو متغیر است. تکنیک همبستگی در رابطه با تعیین میزان وابستگی است(نادری و سیف نراقی، ۱۳۷۶: ۵۰). همبستگی معیاری است که برای تعیین میزان ارتباط دو متغیر مورد استفاده قرار میگیرد. در این تحقیق جهت بررسی اینکه مدیریت دانش با توانمند سازی کارکنان ارتباط دارد یا نه از آزمون همبستگی استفاده میشود.
ضریب همبستگی پیرسون(rxy)
همبستگی پارامتریک شامل ضریب همبستگی پیرسون میباشد که آن را با علامت r و یا ρ نشان می دهند. ضریب همبستگی پیرسون که به عنوان ضریب همبستگی گشتاوری پیرسون نیز نامیده می شود، برای محاسبه درجه و میزان ارتباط خطی بین دو متغیر در سطح فاصلهای و نسبی به کار میرود. دو متغیر x و y را با انحراف معیارهای σx و σy در نظر میگیریم ضریب همبستگی این دو را با ρ نشان داده و به صورت رابطه ۳-۴ تعریف میکنیم( حبیب پور و صفری، ۱۳۸۸: ۴۵۴).
رابطه (۳-۴)
ضریب همبستگی اسپیرمن
از این آزمون برای داده های غیر نرمال استفاده می شود و این آزمون همبستگی مربوط به آمار ناپارامتریک می باشد. اندازهی همبستگی بین متغیرها ضریب همبستگی نامیده میشود که معمولاً از (۱+) تا (۱-) تغییر میکند. ضریب همبستگی (۱+) را همبستگی مثبت کامل و ضریب همبستگی( ۱-) را همبستگی منفی کامل مینامند؛ و ضریب همبستگی صفر نشانگر آن است که بین دو متغیر هیچ نوع همبستگی وجود ندارد. این
ضریب همبستگی که برای دادههای رتبهای به کار میرود، معادل ضریب همبستگی پیرسون در متغیرهای کمی است. در این تحقیق از ضریب همبستگی اسپیرمن برای شناسایی نوع و میزان رابطهی موجود بین مدیریت دانش و توانمند سازی کارکنان که داده های آنها غیر نرمال است، استفاده شده است. ضریب همبستگی اسپیرمن (ρ) به صورت زیر محاسبه میشود: رابطه (۳-۵):
برای تشریح روششناسی این آزمونها، الگوی AR(1) خود رگرسیونی مرتبه اول استفاده میشود.
یکی از راه های اجتناب از رگرسیون کاذب، اطمینان از ایستایی داده ها است از اینرو قبل از تخمین مدل، خواص آماری داده های پانل، به لحاظ مانایی یا وجود ریشه واحد مورد بررسی قرار میگیرند.
۳-۷-۲ خود همبستگی داده ها
فرض دیگر مدل رگرسیون خطی، صفر بودن کواریانس بین اجزای خطا در طول زمان (یا به صورت مقطعی برای انواع دادهها) میباشد. به عبارت دیگر فرض فوق مبین این است که خطاها به یکدیگر وابسته نیستند. در صورتی که خطاها غیر همبسته نباشند، به این معنی است که خود همبسته هستند و یا به صورت پیاپی همبسته میباشند. بنابراین فرض مزبور نیازمند آزمون است.
سادهترین آزمون خود همبستگی پسماندها، آزمون دوربین- واتسون است. دوربین- واتسون آزمونی برای خودهمبستگی مرتبه اول است، یعنی این آزمون تنها برای رابطه بین یک خطا و مقدار قبلی خودش میباشد. آماره دوربین واتسون بر یکی از سه مقدار مهم صفر، ۲ و ۴ دلالت دارد.
در صورتی که آماره دوربین- واتسون ۲ باشد، یعنی زمانی که هیچگونه همبستگی بین پسماندها وجود ندارد. به طور کلی میتوان گفت که اگر این آماره نزدیک عدد ۲ باشد، شواهد کمی دال بر خود همبستگی وجود دارد.
اگر آماره برابر صفر باشد، خودهمبستگی کامل مثبتی بین پسماندها وجود دارد.
همچنین اگر آماره دوربین- واتسون برابر با مقدار ۴ باشد، خودهمبستگی کامل منفی بین پسماندها وجود دارد.
البته آزمونهای دیگری نیز مانند آزمون بروش- پادگان گادفری برای آزمون خود همبستگی وجود دارد. این آزمون عمومیت بیشتری نسبت به آزمون دوربین- واتسون داشته و میتواند در شرایط گستردهتری مورد استفاده قرار گیرد، زیرا دارای محدودیتهای دوربین- واتسون به صورت شکلی از رگرسیون مرحله اول نمیباشد. در نرمافزارEviews آماره دوربین واتسون به صورت خودکار محاسبه میشود.
۳-۷-۳ آزمون نرمال بودن پسماندها
آزمونهای مختلفی برای آزمون نرمال بودن متغیرها مورد استفاده قرار میگیرد. آزمون جارک- برا، آندرسون- دارلینگ و ریان- جوینر از آن جمله هستند. که در این تحقیق از آزمون جارک- برااستفاده می شود. احتمال آماره جارک- برا برای متغیر وابسته بالای ۰۵/۰ بوده در نتیجه نرمال بوده و نیازی به نرمال کردن آنها نیست.
۳-۷-۴ ناهمسانی واریانس
در آمار دنبالهای، متغیرهای تصادفی که دارای واریانسهای متفاوتی باشند ناهمسانی واریانس نامیده میشود. در مقابل به یک دنباله از متغیرهای تصادفی، واریانس همسان میگویند اگر دارای واریانس ثابتی باشند. در این تحقیق از آزمون بروش- پاگان گادفری، برای کشف ناهمسانی واریانس و با کمک نرم افزار Eviews 8 استفاده شده است. و از روش حداقل مربعات تعمیم یافته بجای روش حداقل مربعات معمولی برای رفع ناهمسانی استفاده می شود.
۳-۷-۵ بررسی وجود هم خطی[۶۰]
در اقتصادسنجی همخطی زمانی اتفاق می افتد که دو یا بیش از دو متغیر توضیح دهنده (مستقل) دریک رگرسیون چندمتغیره نسبت به یکدیگر از همبستگی بالایی برخوردار باشند.در این تحقیق از روش VIF و با کمک از نرم افزارEviews 8 وجود یا عدم وجود همخطی بررسی می شود.
۳-۸ خلاصه فصل
در این فصل ابتدا در مورد نوع و روش تحقیق، ابزار گردآوری داده ها و جامعه آماری تحقیق بحث شد. تمامی محاسبات و تجزیه و تحلیل داده های این تحقیق نیز، با بهره گرفتن از نرم افزار های Excel وEviews 8 انجام خواهد شد. سپس در مورد فرضیه ها و متغیرهای تحقیق از جمله وابسته و مستقل توضیحاتی ارائه گردید. داده های تحقیق نیز از نوع داده های تلفیقی ایستا است. برای آزمون خود همبستگی داده ها از آزمون دوربین- واتسون استفاده می شود. در فصل چهارم نتایج تحقیق به تفصیل شرح داده می شود.
فصل چهارم:
تحلیل داده ها و یافته های تحقیق
مقدمه
برای اتخاذ تصمیم مناسب و یا نتیجهگیری، اطلاعات جمعآوریشده باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. تجزیه و تحلیل بهعنوان فرآیندی از روش علمی، یکی از پایه های اساسی هر روش تحقیقی است. تجزیه و تحلیل عبارت است روشی که از طریق آن کل فرایند پژوهشی، از انتخاب مسأله تا دسترسی به یک نتیجه، هدایت میشود (دلاور، ۱۳۹۰، ص ۲۴۳).
در این فصل داده های جمع آوری شده مربوط به متغیرهای تحقیق با بهره گرفتن از تکنیک های آماری و اقتصاد سنجی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و فرضیات نیز مورد آزمون قرار می گیرند. همچنین، جداول اطلاعات آماری از متغیرهای اصلی مدل و برخی اطلاعات پایه ای در خصوص مدل تحقیق در این فصل ارائه گردیده و در نهایت، نتایج اجرای مدل رگرسیونی بیان خواهد شد.
۴-۱مطالعهی توصیفی داده های تحقیق
در فصول قبلی، متغیرهای مربوط به پژوهش معرفی شده است که خلاصهای از آن و اطلاعات نامگذاری متغیرهای مدل در جدول شماره ۴-۱ منعکس می باشد. در این قسمت برای ورود به مرحله تجزیه و تحلیل اطلاعات، آماره توصیفی داده ها شامل شاخصهای مرکزی، شاخصهای پراکندگی و انحراف از قرینگی و همچنین آزمون جارک برا که توزیع نرمال پسماندها را تایید می کند، محاسبه گردیده و نتایج حاصل در جدول شماره ۴-۲ درج شده است.
نوع متغیر | نام متغیر | نماد متغیر | ردیف |
وابسته | بازده دارائیها | ROA | ۱ |
مستقل | ریسک توان پرداخت بدهی |
وضعیت شعبه چه خوب چه بد به تنهایی بیانگر توانمندی همکار نیست و یک همکار توانمند و خلاق میتواند در یک شعبه با وضعیت نامطلوب خلاقیت و توانمندی خود را نشان دهد و کار در یک شعبه خوب بیانگر توانمندی همکاران آن شعبه نمی باشد.
۲-۳۵-۴-۲- تعداد شعب بانک:
طی سالهای اخیر و به ویژه با ورود بانک های خصوصی به عرصه فعالیت شاهد رقابتی شدید در تأسیس شعبه های بانکی بودهایم که این وضعیت که بیشتر جنبه رقابتی پیدا کرده است. در این شرایط بانکی موفق است که بتواند با آینده نگری تعادل منطقی و مناسبی را بین توسعه فیزیکی و توسعه مجازی خود فراهم کند تا در رقابتهای آینده که قطعاً تعداد شعب شاخص مهمی در آنها نیست موفق تر عمل کند(خضرا ،۱۳۸۵).
۲-۳۵-۴-۳- طراحی و زیبایی فضای داخلی و خارجی شعب:
یک محیط خوب، می تواند بر رشد ارزش- های کارکنان و افزایش توان و بهرهوری آنان اثرگذار باشد. در بانکداری نوین این امر از دغدغه های مدیران اجرایی و مدیران ارشد بانک ها میباشد. بانک ها برای جذب بیشتر منابع مالی مشتریان می- بایست به محیط های کاری مناسب که دارای شاخص های محیط کاری از نظر فیزیکی، روانی واجتماعی باشد مجهز شوند. (ونوس، ۱۳۸۳)
۲-۳۵-۴-۴- امکانات فیزیکی شعب بانک:
امکانات فیزیکی شعب بانک باعث سهولت فعالیت مشتریان و کارکنان شعب بانک میشود. امکانات و ویژگی های فیزیکی مختلفی را بانک بایستی مد نظر داشته باشد که میتوان به برخی از این موارد اشاره نمود: داشتن فضای کافی شعبه برای ارائه خدمات، مبلمان مناسب جهت سالن انتظار مشتریان، سهولت دسترسی به وضعیت حساب توسط مشتری، سهولت پارک خودرو مشتری، امکان استفاده از دستگاه خودپرداز و دسترسی مناسب به ملزومات موردنیاز. (عبدالباقی و همکاران، ۱۳۸۳)
۲-۳۵-۵- عوامل وابستگی سازمانی
با قرار داد بستن با سازمانها و ارگانهای بزرگ و مهم دولتی و خصوصی که دارای شرکت های وابسته و زیر مجموعه های بزرگ و درآمد زایی باشند. به دو طریق دستیابی به این مهم صورت میپذیرد:
الف: پرداخت حقوق و مزایای کارکنان و بازنشستگان آن سازمان یا ارگان مورد نظر توسط بانک تجارت که کارکنانشان حقوق و مزایای خویش را از بانک تجارت دریافت میکنند و کلیه امور بانکی خویش را در بانک تجارت انجام میدهند که باعث میشود افراد احساس وابستگی و تعلق خاطر خاصی به بانک پیدا میکنند، به نحوی که خود را جزئی از آن میدانند (فاطمی نوش آبادی،۱۳۸٧).
ب: عواید و درآمدی این مؤسسات و شرکت های وابسته مستقیماً از طریق بانک تجارت به حساب سازمان یا ارگان مورد نظر واریز میگردد. این منبع عظیم میتواند راه گشای بسیاری از کمبود منابع را برای بانک تجارت جبران نماید.
۲-۳۶- طرحهای انگیزش سازمانی
برخی از تصمیم هایی که مدیران در سطح کلی سازمان به کار می گیرند طرحهای انگیزش سازمانی نامیده میشود، این طرحها ممکن است بر مبنای بهره وری سازمان صرفه جویی در هزینه یا میزان سودآوری باشد مهمترین این طرحها عبارتند از:
۱- طرح سهیم شدن در سود: سهیم شدن در سود پاداشی است که درصد معینی از سود شرکت را بین کارکنان تقسیم میکند و میتواند سازمان را در کارمند یا به حفظ و انگیزش کارکنان جهت بهروری بیشتر یاری دهد .
۲- طرح اختصاصی سهام به کارکنان: بسیاری از سازمانها درصد معینی از سهام شرکت را به کارکنان خود اختصاص می دهند این کار مزایای زیادی برای سازمان دارد از جمله آنکه نتایج کارکنان با منافع سازمان گره میخورد، در بهبود انگیزه های کارکنان نیز تاثیر دارد.
باید توجه داشت که مهمترین و ارزشمندترین سرمایه بانک، سرمایه انسانی آن است و توجه به این سرمایه گرانبها بر روند شکست یا کامیابی بانک تاثیر مستقیم دارد لذا مدیران باید از طرح ها و برنامه- هایی جهت به کارگیری موثر افراد استفاده نمایند تا از نامریی شدن آنها جلوگیری کنند که نتیجه تشکیل سازمانی از کارکنان بهره ور است که حس میکنند مرئی اند ، به آنها توجه شده، ارزش داده شده و مورد قدردانی قرار می گیرند و با ایجاد انگیزش برای کارکنان میتوان راه های شکوفایی آنان را فراهم نمود و موجب این میشود کارکنان مستعد با نیروی فکری، خلاقیت، اثر بخشی، کارایی و تلاش بیشتری نسبت به گذشته به کار بانک بپردازند وایجاد سیاست انگیزشی علاوه بر فراهم شدن رقابت مفید بین کارکنان موجب برجسته شدن کارکنان توانا و خلاق میشود و در نهایت تقویت انگیزش منجر به این میشود که کارکنان در جهت اهداف بانک حرکت و به رشد و توسعه کمک بسزایی بکنند.
توجه به عواملی از قبیل فناوری ارتباطات، مهارت نیروی انسانی، تنوع و کیفیت خدمات بانکی، رضایت مشتریان از کارکنان بانک و محیط داخلی بانک موجب افزایش قدرت بانک در جذب منابع مالی میشود. همچنین توجه به مواردی از قبیل: ارائه خدمات به مشتریان خرده پا که نیاز به خدمات مشخصی دارند، ارائه خدمات ویژه به شرکتهای بزرگ، تبلیغ و معرفی حساب سپرده ممتاز و جذبهی که این حساب دارد، تبلیغات در طرحهای جدیدی که بانک ارائه می دهد، از دیگر مواردی است که باید به آنها توجه شود.
همچنین تجربه ثابت کرده بهترین وکم هزینه ترین روش جذب مشتری برای بانک ها تبلیغات دهان به دهان از طریق مشتریان بانک هاست که مشتریان قدیمی و راضی از خدمات بانک به اندازه چندین مشتری جدید سود آور و موثر خ
واهند بود، چون مشتری قدیمی با سازمان انس گرفته و سازمان را خوب میشناسد میتواند به عنوان یک مبلغ سیار و بدون هزینه، نسبت به معرفی خدمات و مزایای بانک تجارت به سایرین اقدام نماید که شناسایی این افراد و تقدیر از آنان نیز میتواند باعث جذب منابع و تحقق اهداف بانک گردد.
بخش سوم
۲-۳۷- پیشینه تحقیق
آبهیمان و همکاران (۲۰۰۹) با مطالعه برخی شعبه های بانک های بزرگ دولتی هند، عواملی همچون نیروی انسانی، سطح تحصیلات کارکنان، محیط بانک، محل استقرار و موقعیت مکانی بانک، تبلیغات، قوانین و مقررات دولتی و کاهش دخالت های دولت در امور بانکی را از عوامل مؤثر بر جذب سپردههای مردم برشمرده اند. به عقیده آنها مهمترین و اثرگذارترین عامل جذب سرمایه های افراد، نیروی انسانی است.
یونگ و جانگ (۲۰۰۶)، به مطالعه سود آوری بلند مدت در بانک های تایوان پرداختند و به این نتیجه رسیدند که خدمات بانکی مهمترین عامل در سودآوری و کسب منفعت برای شعب بانکی مورد مطالعه محسوب میشود. در ادامه کارکنان بانک ها مهمترین و اساسی ترین عامل جهت دستیابی به افزایش سودآوری و کسب منفعت محسوب شده است.
ساتریو و زنیوس (۱۹۹۷) چارچوبی را برای الگوبرداری از ابعاد مختلف عملکردی و الگوبرداری استراتژیک در شعب یکی از بانک های تجاری آمریکا ارائه نمودند. آنها در تحقیقی که انجام دادند ترکیب الگو برداری استراتژیک با الگو برداری کارایی را برای اولین بار ارائه نمودند.
مغویی نژاد(۱۳۷۸) در تحقیق خود تحت عنوان«بررسی عوامل مؤثر برافزایش میزان سپرده گذاری مشتریان در شعب بانک تجارت شهرستان رفسنجان(از دیدگاه مشتریان)»، به بررسی مهمترین عوامل مؤثر در افزایش میزان سپرده گذاری ازدیدگاه مشتریان، که از سرمایههای ارزنده بانک محسوب میشوند، پرداخت و به این نتیجه رسید که عوامل بهبود روابط اجتماعی کارکنان با مشتریان، ویژگیهای فردی خوب و مناسب کارکنان، تبلیغات، میزان سود پرداختی و عرضه خدمات مطلوب، را مهم دانست .
رازانی(۱۳۸۲)در پایان نامۀ خود با عنوان«بررسی و معرفی روش های جدید و مؤثرجذب منابع مالی در شعب بانک تجارت استان لرستان» به بررسی عوامل مؤثر در جذب منابع مالی در گروه بانکی تجارت در استان لرستان از قبیل: ارائه تسهیلات سهلتر، فضای فیزیکی مطلوب، تجدید نظر در شیوه جوائز، اهمیت قائل شدن برای مشتری، قوانین و مقررات مناسب، جذب منابع بلند مدت و … نموده است و همچنین به بررسی میزان رقابت پذیری بین گروههای بانکی کشور، بررسی روند متغیرهای پولی کشور طی دوره (۱۳۸۰-۱۳۷۴) و همچنین عملکرد بانک مزبور با سایر گروه های بانکی پرداخته است.
سعید دائی کریم زاده و محمد علیمرادی ریزی تحقیقی با عنوان بررسی عوامل مؤثر بر تجهیز منابع بانکی؛ مطالعه موردی(شعب بانک رفاه شهر اصفهان) انجام دادند. نتایج به دست آمده از این تحقیق نشان داد که تمامی پنج عامل در نظر گرفته شده در تحقیق بر تجهیز منابع در شعب بانک رفاه بیش از حد متوسط تأثیرگذار بودند. عوامل خدماتی، عوامل فیزیکی، عوامل ارتباطی و انسانی، عوامل مالی و عوامل وابستگی سازمانی به ترتیب عوامل تاثیر گذار در جذب منابع بوده اند.
خضرا (۱۳۸۵)، در مقاله ای تحت عنوان «عوامل موثر بر تجهیز منابع مالی کشور» عوامل فن آوری اطلاعات و ارتباطات، مهارت نیروی انسانی شاغل در بانک ها، تنوع و کیفیت خدمات بانکی، رضایت مشتریان از کارکنان و مطلوبیت محیط داخلی و محل استقرار شعب در بانکداری نوین، ابزارهای مهمی هستند که برای جذب بهینه منابع پولی از آنها استفاده میشود .
بخش چهارم
۲-۳۸- تاریخچه بانک تجارت
۲-۳۸-۱- آغاز عصر بانکداری در ایران توسط بانکهای خارجی
۲-۳۸-۱-۱- داستان اولین ها
یکصد و سی و چهار سال قبل حاج محمدحسن امین دارالضرب، صراف بنام ایران، نامهای مشروح برای ناصر الدین شاه فرستاد و او را از نقش ارزنده بانک ایرانی در اعتلای اقتصاد ملی آگاه ساخت. وی پیشنهاد کرد که این بانک با سرمایه مشترک دولت و ملت ایران تاسیس شود، اما متاسفانه شاه اهمیتی به طرح نداد و نتیجهای گرفته نشد .
۲-۳۸-۱-۲- اولین بانک خارجی در ایران
هشت سال بعد در سال ۱۲۶۶ شمسی، “بانک جدید شرق"بدون اخذ مجوز از دولت درعمارت شرق میدان توپخانه شعبه مرکزی خود را دایر کرد و بلافاصله شعب دیگری در شهرهای تبریز، اصفهان، مشهد، شیراز، رشت و بوشهر تأسیس نمود و به فعالیتهای بانکی- اقتصادی پرداخت. مرکز این بانک در لندن بود و برای نخستین بار در ایران حساب جاری را که بهره به آن تعلق میگرفت ارائه نمود. اگر چه این بانک بیشتر از سه سال فعالیت نکرد و با تاسیس بانک شاهنشاهی کلیه اموال و امتیازات خود را یکجا به این بانک واگذار کرد. ولی این حرکت پایه بانکداری نوین را در ایران بنا نهاد.
۲-۳۸-۱-۳- اولین بانک دولتی ایران
“بانک شاهنشاهی ایران” در سال ۱۲۶۷ هجری شمسی (برابر با ۱۸۸۹ میلادی) توسط بارون جولیوس دو رویتر موسس خبرگزاری رویتر تاسیس شد. وی اجازه انحصاری تاسیس بانک شاهنشاهی را به مدت شصت سال از ناصرالدین شاه گرفت. مهمتر از همه حق انحصاری نشر اسکناس نیز به رویتر اعطا گردید. این بانک معاف از مالیات بود و تنها سالیانه شش درصد از سود خالص بانک (حداقل سیزده هزار تومان) به دولت ایران تعلق می گرفت. بانک شاهنشاهی برای افتتاح شعبه مرکزی خود در تهران عمارت شرق میدان توپخانه را که بانک جدید شرق درآن م
ستقر بود خریداری کرد. این عمارت عظیم بعدها به بانک بازرگانی فروخته شد که هم اکنون شعبه میدان امام خمینی (ره) بانک تجارت میباشد .
بدین ترتیب ، اولین بانک دولتی ایران با تابعیت خارجی، سرمایههای خصوصی خارجی و با مدیران خارجی درخارج از کشور تشکیل شد. به عبارت دیگر موسسهای واحد اما با هدفها و منظورهای متضاد (حفظ منافع مادی و ملی صاحبان سهام و همچنین تامین منافع عمومی ملت ایران ) بوجود آمد.
(علاقهبند۱۳۸۲،۱۸۲). تحقیقات درباره جوّ سازمانی با رویکردهای متفاوتی صورت گرفته و در نتیجه در مفهوم پردازی جوّ سازمانی به اجزا و روابط متقابل گوناگونی تأکید شده است. راهبردهای تحقیق شامل مطالعات میدانی، ارزیابی ادراکات کارکنان سازمانها، مشاهده جوانب عینی سازمانها و دستکاری آزمایشی متغیرهای اجتماعی بوده است (علاقهبند ۱۳۸۷، ۸۴).
هوی و میسکل (۱۳۷۹) معتقدند که رفتار در سازمانها تابعی از انتظارات رسمی، نیازهای فردی و اهداف سازمانی نیست بلکه نتیجه روابط پویای این عناصر است. شرکت کنندگان در یک سازمان، مجموعهای از صفات منحصربه فرد احساسات، ارزشها، نیازها و انگیزهها را با خود به محل کار میآورند. این خصوصیات شخصی در جنبههای منطقی و برنامهریزی شده زندگی سازمان دخالت میکند به علاوه یک نوع احساس هویت جمعی ظاهر میگردد که تجمعشان افراد را به شخصیت متمایز در محل کار تبدیل میکند. این احساس طبیعی ناشی از محل کار تحت عناوین متعدد از جمله جوّ سازمانی، فرهنگ سازمانی، خصوصیت سازمانی، محیط اجتماعی، ایدئولوژی، سازمان رسمی و سازمان غیر رسمی تحلیل و مطالعه شده است(خطیبانی، ۱۳۸۶، ۴).
۲-۲-۱- تعاریف جوّ سازمانی
جوّ در فرهنگ فارسی عمید به معنای فضای مابین زمین و آسمان و اتمسفر معنی شده است و در اصطلاحات علوم رفتاری واجتماعی برای توضیح محیط کار عمومی انسان در سازمانهای جامعه با اصطلاحات متعددی متداول شده است. از جمله با اصطلاحاتی از قبیل بوم و محیط اجتماعی-فرهنگی، حال و هوا، زمینه یا میدان، فضا، اقلیم، جو، فرهنگ و … بکار رفته و این اصطلاحات به کیفیت درونی یک سازمان اشاره میکنند. جوّ سازمانی به معانی فضای سازمانی، اقلیم سازمانی و اوضاع و احوال به کار رفته است (بدری قره قشلاقی،۱۳۸۰،۳۰).
جوّ سازمانی عبارت است از: مجموعه ای از حالات، خصوصیات یا ویژگیهای حاکم بر یک سازمان که آن را گرم، سرد، قابل اعتماد، غیرقابل اعتماد، ترس آور یا اطمینان بخش، تسهیل کننده یا بازدارنده میسازد واز عواملی مانند:رضایت شغلی، شخصیت، رفتار، سوابق، نوع مدیریت، فرهنگ سازمانی، روحیه، انگیزش، ساختار، تکنولوژی وغیره به وجود میآید و سبب تمایز دو سازمان مشابه از هم میشود (طوسی،۱۳۷۲ ، به نقل از نکوکار، ۱۳۸۸).
جوّ سازمان یکسری خصوصیت داخلی است که سبب تمایز سازمانها از یکدیگر و از عوامل مؤثر در بالا بردن روحیه کارکنان است. در سازمانی که کارکنان با یکدیگر صمیمی هستند و به کار خود دلگرمند و به محیط کار خود علاقمندند و در ارتباط با هم آسوده بنظر میرسند، مشارکت، همدلی، همکاری و تلاش زیادی دیده میشود. حس اعتماد و صراحت گفتار وجود دارد. افراد میتوانند عقاید خود را به آسانی ابراز کنند. انتقاد کمتر است و معیارهای رقابت انگیز مستمر است. تأکید بیش از اندازه بر قوانین و مقررات میشود. دستور کار و ضوابط حاکم سخت و انعطاف ناپذیر است و برای برانگیختن افراد روش انتقاد بیش از تشویق استفاده میشود. این تفاوتهای کیفی سازمان «جو سازمانی» نامیده میشود و این کیفیت درونی سازمانها که توسط افراد درک شده و روی رفتار آن ها تأثیر گذارد که به آن جوّ سازمان گفته میشود. (ذاکر خطیبانی۱۳۸۶، ۳)
جوّ سازمانی مربوط به ویژگیهای قابل اندازهگیری محیط کار است که بطور مستقیم یا غیر مستقیم توسط کسانی که در این محیط کار میکنند درک شده است و فرض میشود که روی انگیزش و رفتارشان تأثیر میگذارد. (کیوتر و همکاران،۲۰۰۰ )
جوّ سازمانی ویژگی نسبتاً پایدار از سازمان است که موجب تمایز آن از سایر سازمانها میشود و متضمن ادراک جمعی متجلی شده در عواملی چون استقلال، اعتماد و پیوستگی، حمایت، هویت، شناسایی، ابداع و بی طرفی است و از طریق تعاملهای بین اعضاء ایجاد میشود. به عنوان مبنایی جهت تغییر موقعیت، مورد استفاده قرار میگیرد و منعکس کننده هنجارها، ارزشها، طرق تلقیها و نگرشها از فرهنگ سازمانی است. همچنین به عنوان منبعی مؤثر و بالقوه جهت شکلدهی رفتار عمل میکند. (پورسیف، ۱۳۸۵،۴)
از نظر روبرت استرینجر[۶] جوّ سازمانی یعنی:«ادراکاتی که فرد از نوع سازمانی که در آن کار می کند دارد و احساس او به سازمان برحسب ابعادی مانند:استقلال، ساختار سازمانی، پاداش، ملاحظهگریها، صمیمیت و حمایت و صراحت» (هوی و میسکل،۱۳۸۲ ، ۳۵۶). لیتوین و استرینجر پیشنهاد کردند که درک، یک عنصر اصلی از جو است و آن را به شکل زیر تعریف کردند. “مجموعهای از خصوصیات قابل اندازه گیری محیط کاری که مبتنی بر درک جمعی مردمی است که در آن محیط زندگی و فعالیت میکنند.” در حقیقت جوّ سازمان را میتوان شخصیت سازمان دانست. یعنی جو برای سازمان مثل شخصیت برای فرد است.
به نظر مورن و لکوین[۷]،جوّ سازمانی ویژگی نسبتا با دوامی از سازمان است که موجب تمایز آن سازمان از سایر سازمانها می شود و شامل ویژگیهایی به شرح ذیل است:
متضمن ادراکات جمعی در مورد سازمانها و شامل مواردی ازقبیل:استقلال، اعتماد، جامعیت، حمایت، ابداع و عادلانه بودن است.
بوسیله تعامل اعضا پدید می آید.
به عنوان مبنایی برای تعبیر و تفسیر موقعیت به کار گرفته می شود.
بیانگر هنجارها، ارزشها و ویژگیهای اساسی فرهنگ سازمان است.
به مثابه منبع نفوذ تأثیرگذاری بر شکلگیری عمل میکند (کرمانی،۱۳۸۷).
به طور کلی رابطهای که انسانها داخل یک سازمان با هم دارند ویژگیها و جوّ آن سازمان را به وجود میآورد. جوّ سازمانی به ادراک عمومی کارکنان از محیط کارشان بر میگردد که با تأثیر سازمان رسمی و غیر رسمی، شخصیت و نیازهای اعضاء در رهبری سازمان حاصل میشود(ذاکر خطیبانی، ۱۳۸۶، ۱۱).
هاجتس[۸] جوّ سازمانی را به دو دسته کلی تقسیم بندی نموده، بعبارتی آنرا به یک توپ یخ شناور تشبیه کرده که قسمت بیرونی آن قابل رویت و قسمت داخلی آن غیر قابل رویت است و این دو بر روی هم جوّ سازمانی را تشکیل میدهند. قسمت بیرونی و قابل رویت عبارت از ساختار سلسله مراتب منابع مالی، اهداف سازمان، مهارتها و تواناییهای پرسنل، چگونگی وضعیت تکنولوژی سازمان، معمارهای عملکرد، اندازهگیری و سنجش کارآیی. در حالیکه قسمت داخلی و غیر قابل رویت، دارای سه سطح به ترتیب زیر میباشد:
سطح اول: نگرشها تعامل اجتماعی و شخصی با همکاران، زیر دستان و فرادستان
سطح دوم: هنجارها، احساسات و رضایت شغلی
سطح سوم: ارزشها و پشتیبانی کنندگی (پورسیف،۱۳۸۵ ،۲۶)
۲-۲-۲- انواع جوّ سازمانی
۲-۲-۲-۱-دیدگاه هریسون[۹]
هریسون ۴ نوع از جو را در سازمانهای امروزی با توجه به سبک رهبری مدیر تشخیص داد که عبارتند از:
۱- جوّ قدرت محور: در این نوع سازمانها، ساختار قدرت به میزان بالایی قابل رویت است و زیردستان برای داشتن امنیت و پیشرفت شغلی به سرپرستان خود متکی هستند. تمام تصمیمات در راس سازمان صورت گرفته و رهبری دستوری اعمال میگردد.
۲- جوّ نقش محور: در این نوع سازمانها نقش کارکنان و همچنین مدیریت بطور واضح و روشن تعریف شده و قوانین از منطق و عقلانیت برخوردار است. افراد مسئول و پاسخگوی کارهایی هستند که انجام میدهند. تغییرات به کندی صورت گرفته و شیوه های منظم عملیات نیز از عقلانیت برخوردار است.
۳- جوّ وظیفه محور: در این نوع سازمانها، همه کوششها در جهت تحقق اهداف هدایت میشوند. پاداش بر اساس میزان همکاری برای برآورده شدن اهداف سازمان صورت میگیرد و فعالیتها، قوانین و مقررات با توجه به هدف اصلی سازمان صورت گرفته و افراد غیر ماهر آموزش داده میشوند. این جو بیشتر متوجه شرکتهای خلاق که معمولاً حرفه و تخصص افراد را به خدمت میگیرند، میباشد.
۴- جوّ مردم محور: سازمانهایی که سرپرستان آن به زیر دستان خود اختیار دادهاند و قوانینی انعطاف پذیر، ارزشها و نیازهای کارکنان را در بر میگیرد. هدف اصلی اینگونه سازمانها ارضای نیازهای کارکنان میباشد (پورسیف،۱۳۸۵، ۲۷-۲۶).
۲-۲-۲-۲- دیدگاه هوی و سیبو[۱۰]:
وین هوی و دنیس سیبو بیان داشتند که مفهوم سازی و اندازهگیری اقلیم (جو) متکی بر دو عامل است. مدیر در رفتار حمایتی، دستوری، تهدیدی عامل اول را تشکیل میدهد و معلم در رفتار عدم تعهد، متعهدانه و همکارانه عامل دوم منظور میگردد. آن ها بر اساس تحلیل عوامل تشکیل دهنده پرسشنامه جو سازمانی[۱۱] توضیح دادند که جو میتواند به صورت یکی از انواع چهارگانه جوّ باز، جوّ متعهدانه، جوّ غیر متعهدانه، و جوّ بسته در نظر گرفته شود.
جوّ باز: شکل جوّ باز عبارت از همکاری و احترام است. در این جو مدیر نسبت به پیشنهادهای کارکنان توجه داشته و به شایستگی حرفهای آن ها احترام میگذارد. خصوصیات این جو” حمایتگری زیاد، دستوردهی کم، محدودیت کم، روابط همکارانه زیاد” است.
جوّ بسته: جو بسته مقابل جو باز است و دارای خصوصیاتی است که عبارت از “محدودیت زیاد، عدم اشتغال زیاد، دستوردهی زیاد، حمایتگری کم و روابط غیر همکارانه” است.
جوّ متعهدانه: شکل این جو شامل “دستوردهی زیاد، حمایتگری کم، مدیریت زیاد، همکارانه زیاد، تعهد بالا” است.
جوّ غیر متعهدانه: این جو درست در مقابل جوّ متعهدانه است. به این صورت که دارای خصوصیات “حمایتگری زیاد، دستوردهی کم، محدودیت کم، تعهد کم و روابط همکارانه کم” است(پورسیف،۱۳۸۵ ،۲۸).