تصمیمگیری اخلاقی [۲۸] یعنی انتخاب و تعین بخشیدن موجّه به یکی از راهکارهای ممکن مسئلهی اخلاقی. در توضیح این تعریف گفته شده است: الف: انتخاب و تعینبخشی، اگر شما یک راهکار را به صورت مبهم انتخاب کنید و انتخاب را مردد بین دو گزینه قرار بدهید، انتخاب صورت نگرفته است. ب: موجه بودن، یعنی قابل دفاع بودن. باید برای تصمیمی که گرفته شده است توضیح کافی و کامل ارائه شود. این قید از این جهت افزوده شده که تعریف جنبه توصیهای داشته باشد نه صرفاً توصیفی. توجیه اعم از استدلال عقلانی، شهود، ارجاع به آرای متخصصان و … است. ج: یکی از راهکارهای ممکن، قبل از توجه تفصیلی به همه راهکارهای ممکن، نمیتوان از تصمیم گرفته شده دفاع کرد و آن را بهترین گزینه دانست. د: مسئلهی اخلاقی، مسئلهی اخلاقی در برابر مشکل اخلاقی است. ابتدا باید مشکل را به مسئله تبدیل کنیم، سپس به حل آن بپردازیم.
۱٫۶٫۱٫۲٫ ویژگیهای تصمیم اخلاقی
در اینجا به بررسی ویژگیهای یک تصمیم بهنجار و مقبول میپردازیم و نه تصمیمگیری به صورت کلی. این ویژگیها در چهار گروه دستهبندی شده است: الف: ویژگیهای عمومی، ب: ویژگیهای اخلاقی، ج: ویژگیهای اسلامی و د: ویژگی روانشناختی. مجموعاً ۱۷ ویژگی برای تصمیم اخلاقی برشمردهایم.
۱٫۱٫۶٫۱٫۲٫ ویژگیهای عمومی
تصمیمگیری ـ چه اخلاقی و چه غیر اخلاقی، چه مبتنی بر تعالیم اسلام چه غیر مبتنی ـ باید ویژگیهای خاصی داشته باشد: ۱: تعینیافتگی، ۲: تمرکزبخشی به تمایلات درونی، ۳: قابلیت دفاع و اقناع کنندگی، ۴: قابلیت اجرا، ۵: انسجام با تصمیمات دیگر، ۶: قابلیت ارزیابی و عیبیابی.
۲٫۱٫۶٫۱٫۲٫ ویژگیهای اخلاقی
تصمیمگیری شش ویژگی اخلاقی دارد:
۱: تعمیمپذیری [۲۹] یعنی این که حاضر باشیم هر کس دیگری در چنین موقعیتی همین کاری که ما انجام میدهیم، انجام دهد. برای اجرای تعمیمپذیری تکنیکهایی پیشنهاد شده است که عبارتند از: الف: اتخاذ موضع بیطرفی [۳۰]، ب: پردهی جهل [۳۱]، یعنی شخص در مقام قضاوت و تصمیمگیری نسبت به همه خصوصیات افراد درگیر در ماجرا جهل داشته باشد. ج: عکسپذیری [۳۲]، یعنی اگر در موقعیت خاصی جای افراد درگیر در ماجرا عوض شود و شما طرف دیگر جریان باشید، حاضر باشید همان تصمیم و قضاوت در آن مورد صورت گیرد. برای اجرای تکنیک عکسپذیری نیازمند قابلیت و توانایی اتخاذ دیدگاه دیگری [۳۳] هستیم.
یکی از جلوههای تعمیمپذیری همان قاعدهی زرین [۳۴] است: با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند و آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند.
۲: تجویزی بودن، یعنی شما صرفاً توصیفگر نباشید بلکه حکم و قضاوت شما، باید انشای نفس باشد و حاکی از توصیه شما باشد.
۳: سازگاری با اعمال قبلی، این ویژگی حاکی از این است که شما واقعاً به این تصمیم و قضاوت پایبند هستید.
۴: موجه بودن، باید بتوان از تصمیم اخلاقی دفاع اقناعی صورت داد. این دفاع لزوماً استدلال عقلانی نیست، ممکن است ناظر به شهود و درونبینی باشد.
۵: ناظر بودن به نظریه اخلاق هنجاری، هماهنگی بین اخلاق هنجاری و تصمیم باید برقرار باشد.
۶: مبتنی بودن بر فضایل اخلاقی، گاهی در فرایند تصمیمگیری نیاز داریم که فضایلی را داشته باشیم.
۳٫۱٫۶٫۱٫۲٫ ویژگیهای اسلامی
تصمیمگیری با چهار ویژگی، اسلامی خواهد بود: ۱: استناد، ۲: عقلانیت، ۳: کارآمدی، ۴: نیت خالص.
۴٫۱٫۶٫۱٫۲٫ ویژگی روانشناختی
در اینجا فقط به یک ویژگی روانشناختی بسنده میکنیم. آن ویژگی توجه به خودگرایی روانشناختی است. خودگرایی غیر از خودخواهی و خودمحوری است و با نیت خالص نیز تنافی ندارد. خودخواهی و خود محوری یک رذیلهی اخلاقی است که در آن فرد با توسل به ظلم به دیگران به مقاصد خود نایل میشود. ولی خودگرایی روانشناختی توصیفی است واقعی از آنچه به صورت فطری از سوی خدای متعال در انسان قرار داده شده است. این گرایش فطری باعث بقای انسان و نظامبخشی به حیات انسان است. نباید با خلط این دو مبحث دچار مغالطه شویم.
انسان فطرتاً به خودش بیش از هر چیزی توجه دارد. البته به جهت قصور فهم منکر آنچه در برخی مضامین دینی و تأکیدات عرفا در رابطه با گذشتن از خویشتن و فنای نفس و مطالبی از این دست نمیشویم ولی دلیل چنین تعمیم بر همهی افراد بشر روشن نیست و از سوی دیگر بسیاری از مضامین دینی که با این خودگروی همسو هستند، تجربهی عملی و واقعیتهای جامعه پیش روی ماست. وجه جمعی که تا کنون به آن دست یافتهایم این است که آن مقامات عرفانی مخصوص عدهای خاص است و عمل به فطرت وظیفهی اولی بوده و عام و غیر قابل نکوهش میباشد.
از آن رو که اخلاق کاربردی که این پژوهش بر مبنای آن نگاشته میشود در پی زندگی روزمرهی افراد است باید مبتنی بر فطرت باشد و از توصیههای بلندپروازانهی عرفانی دوری کند.
با توجه به آنچه گفته شد باید توصیه کنیم که در یک تصمیمگیری باید به خودمان، گروه خودمان، سازمان خودمان، اطرافیان خودمان، کشور خودمان و ابتدائاً به هر چیزی که بستگی به ما دارد بیش از غیر توجه داشته باشیم. حد اخلاقی این توجه عدم ظلم به دیگران است. اگر چنین توجهی داشته باشیم تصمیمگیریهای ما میتواند پایایی بیشتری داشته باشد.
۲٫۶٫۱٫۲٫ جایگاه احساسات در تصمیمگیری
به صورت سنتی به ما توصیه میشود در تصمیمگیری احساسات خود را نادیده بگیریم و فارغ از احساساتمان به مسئله نگاه کنیم. بسیاری احساسات را آفت تصمیمگیریهای مهم میدانند. از نگاه اینان تصمیمگیری مبتنی بر تعقل است و تعقل با احساسات قابل جمع نیست و گویا که تباین دارند. حتی بسیاری بر این عقیدهاند که زنان به جهت احساسی بودن نمیتوانند خوب فکر کنند.
ولی تصمیمگیری مبتنی بر تفکر است و «احساسات به تفکر ما شکل میدهند و آن را با نیازهای ما و مقتضیات زمان متناسب میکنند. احساسات بخشی ضروری از عملکرد مغز ماست.» (دبونو ۶۱). واقعبینانه باید بگوییم: «احساسات هم بخشی از روش تفکر و هم بخشی از موضوع تفکرند. بنابراین نباید زیاد امید داشت که آن ها به راحتی صحنه را ترک کنند تا تفکر خالص به تنهایی عرض اندام کند.» (دبونو ۷۵). در صورتی که «ما به گونهای تربیت شدهایم که از احساسات و عواطف خود و بروز آنها شرمندهایم.» (دبونو ۷۷). توجه داشته باشیم که «بیان احساسات به معنای منطقی بودن و درست بودن و درستی قضاوت بر اساس آن نیست. بلکه فقط بیان احساسات است همین.» (دبونو ۷۷ ـ ۷۸).
دبونو تأثیر احساسات بر تفکر را در سه نقطه مورد تأکید قرار داده است:
الف: ممکن است احساسات پسزمینهی تفکر ما باشند. ممکن است ما در حال خشم اقدام به تصمیمگیری کنیم. بیان احساسات در این مرحله میتواند تأثیر احساسات بر تفکر ما را روشن کند.
ب: گاهی ادراکات ذهنی ما، احساسات را تحت تأثیر قرار میدهد. گاهی فکر میکنیم فردی با ما خصومت شخصی دارد برای همین کلام او ما را خشمگین میکند و احساس خشم مسیر تفکرات ما را عوض میکند.
ج: بعد از ارائه یک نقشه برای تصمیمگیری زمان ورود مناسب احساسات است. ما باید نسبت به فعالیتی که بنا بر نقشه میخواهیم انجام دهیم حس خوبی داشته باشیم (دبونو ۶۲). تأثیر این مطلب در پویایی و پایایی گروه در فصول آینده روشن خواهد شد.
منظور دبونو از تأثیر احساسات در تفکر لزوماً تأثیر مثبت نیست بلکه او بر این نکته تأکید دارد که بدون توجه به احساسات و کنترل آن نمیتوانیم به تصمیم درستی برسیم (دبونو ۶۲). حذف احساسات از مراحل تصمیمگیری راهحل تصمیمگیری درست نیست بلکه باید احساسات را به عنوان یک پدیدهی واقعی مورد نظر قرار داد و در جهت مثبت از آن استفاده کرد و جلوی تأثیرات ناخواسته و منفی آن را گرفت. کنترل احساسات همان است که در هوش هیجانی مورد توجه و تمرکز قرار گرفته است.
سرکوب احساساتِ خود و دیگران نتیجهای جز غیر منطقی و غیر واقعی بودن تصمیمات ندارد. جالب است که سرکوب احساسات به غیر منطقی بودن تصمیمات می انجامد، این نکته تا حدی تناقض به نظر میرسد ولی این گونه نیست زیرا احساسات پدیدهای واقعی هستند و سرکوب احساسات تصمیمات را از مدار واقعیت خارج میکند و هر امر غیر واقعی منطقی نیز نخواهد بود.
۷٫۱٫۲٫ اخلاق کاربردی
به جهت اهمیت اخلاق کاربردی در پژوهش حاضر و تازگی مطالب آن با تفصیل بیشتری به آن خواهیم پرداخت. در این قسمت، پنج بحث را مطرح میکنیم:
۱٫۷٫۱٫۲٫ مفهومشناسی اخلاق کاربردی
اخلاق کاربردی این چنین تعریف شده است: هر گونه کاربست انتقادی روشهای فلسفی برای: ۱: سنجش و ارزیابی تصمیمات اخلاقی، ۲: شناسایی وظایف و سیاستهای اخلاقی، ۳: حل معضلات و معماهای اخلاقی در عرصههای گوناگون زندگی شغلی، حرفهای، تکنولوژی و حکومت.
البته باید توجه داشته باشیم که حل معضل مهمترین مسئله است و اگر معضلات اخلاقی وجود نداشتند، این شاخه از علم به وجود نمیآمد. نقش فناوری در تولید این علم مؤثر بوده است البته نه هر فناوریی، بلکه فناوریی که به روشنی با اخلاق جامعه درگیر است. از سوی دیگر فناوری باید به گونهای باشد که فواید و مضراتی داشته باشد. موردی که فقط ضرر دارد مورد نظر اخلاق کاربردی نیست (اسلامی, دبیری و علیزاده, اخلاق کاربردی ۲۵). بنابراین اخلاق کاربردی در فضای تاریک و روشن هنجاری و ارزشگذاری رشد میکند (اسلامی, دبیری و علیزاده, اخلاق کاربردی ۲۶).
دقتهای این تعریف را با تعریف دیگر مقایسه کنید: «اخلاق کاربردی عبارت است از کاربرد و تطبیق استدلالها، اصول، ارزشها و ایدهآلهای اخلاقی در مورد رفتارهای اخلاقی فردی و اجتماعی.» (خواص, حسینیقلعهبهمن و دبیری ۲۲).
۲٫۷٫۱٫۲٫ موضوع اخلاق کاربردی
موضوع اخلاق کاربردی عبارت است از حیطههای مسئلهخیز اخلاقی. اگر در هر علمی از عوارض ذاتی موضوع سخن به میان میآید، باید بگوییم سه عارضه برای حیطههای مسئلهخیز اخلاقی وجود دارد: الف: ارزیابی عملکردهای گذشته، ب: فهم وظیفهی بالفعل بر اساس نظریهی اخلاقی، ج: حل مشکلات، مسائل، معماها و تعارضهای اخلاقی.
۳٫۷٫۱٫۲٫ غایت اخلاق کاربردی
منظور از غایت و غرض یک علم، آن هدفی است که به خاطر آن علم پایهگذاری شده است. اخلاق کاربردی نیز هدفی داشته است که به خاطر آن به صورت یک رشته علمی بازسازی شده است. اخلاق کاربردی از همآویزی دو فضای به دست آمده است و این دو فضا هر کدام غایتی را برای این علم به وجود آوردهاند. آن دو فضا عبارتند از: فلسفه اخلاق و حیطههای مسئلهخیز اخلاقی.
در ناحیهی فلسفه اخلاق، هدفی که برای اخلاق کاربردی در نظر گرفته شده است همانا حذف فاصله میان مقام نظر و مقام عمل در علم اخلاق میباشد. این مسئله با توجه به روش موازنهی متفکرانه و تمهیداتی دیگر به انجام خواهد رسید. خروجی اخلاق کاربردی که نتیجهی این هدف است همانا تدوین منشور اخلاقی و تطبیق مصادیق جدید با قواعد کلی اخلاقی است.
در ناحیهی حیطههای مسئلهخیز هدف ایجاد توازن میان مسئولیت حرفهای و مسئولیت اخلاقی است. این هدف در نتیجه با حل چالشهای اخلاقی یا بیان ملاحظاتی برای حل چالش در موارد و موقعیتها سامان مییابد. پس در نتیجه سه هدف مورد توجه است: الف: تدوین منشور اخلاقی، ب: تطبیق مصادیق با قواعد کلی اخلاقی و ج: حل چالشهای اخلاقی.
البته این گونه نیست که در هر پژوهش مبتنی بر اخلاق کاربردی همگی این سه هدف دنبال شود. بلکه به فراخور موضوع پژوهش ممکن است یکی از این اهداف جایگاه نداشته باشد.
خزاعی این سه هدف را سه رویکرد به اخلاق کاربردی دانستهاند (خزاعی, اخلاق کاربردی: ماهیت، روشها و چالشها ۱۷۹ ـ ۱۸۱).
۴٫۷٫۱٫۲٫ جایگاه اخلاق کاربردی
جایگاه یعنی مکان مناسب برای طرح بحث. ما برای تشخیص جایگاه یک علم در میان علوم دیگر باید به این نکته توجه داشته باشیم که این جایگاه برای بحث به ترتیب منطقی مورد توجه است یا برای بحث به ترتیب تعلیمی. گاهی ترتیب تعلیمی با تربیت منطقی با هم منطبق نیست و در صورت استفاده از ترتیب منطقی در تعلیم دچار مشکل خواهیم شد. در اخلاق کاربردی نیز همین گونه است. به نظر میرسد به لحاظ منطقی میبایست مطالعات اخلاقی به این ترتیب انجام شود: اخلاق تحلیلی (فرااخلاق)، اخلاق هنجاری، اخلاق کاربردی، تربیت اخلاقی.
ولی به لحاظ مصلحت تسهیل در تعلیم، لازم است ترتیب به این نحو تغییر یابد: اخلاق کاربردی، اخلاق هنجاری (احیاناً مباحثی از اخلاق تحلیلی)، تربیت اخلاقی.
دلیل این تفاوت نیز کاملاً روشن است و آن اینکه درگیر کردن ذهن متعلم در ابتدای امر تعلیم اخلاق با مسایل دقیق و فلسفی فرااخلاق از حد توانایی متعلم خارج است ولی مسایل اخلاق کاربردی به جهت آمیختگی با مسایل روزمره و حل معضلات بسیار میتواند برای متعلم جذاب و شیرین و قابل درک باشد. گر چه درک عمیق روش حل معضلات نیاز به بازگشت به همان مسایل فرا اخلاقی دارد.
مطلب دیگر اینکه بررسی این نکته است که آیا اخلاق کاربردی زیر مجموعهی فلسفه اخلاق و به طور خاص اخلاق هنجاری است و یا رشته علمی مستقلی است که از فلسفه اخلاق تغذیه و استفاده میکند؟
خزاعی اخلاق کاربردی را شاخهای از اخلاق هنجاری میداند و تفاوت آن را با فرا اخلاق و نظریههای اخلاق هنجاری در این میداند که در اخلاق کاربردی تمرکز ویژه بر موارد عینی و خاص و حل معضلات وجود دارد (خزاعی, اخلاق کاربردی: ماهیت، روشها و چالشها ۱۷۶).
ملکیان در مقدمهی کتاب فلسفه اخلاق در سدهی بیستم مینویسد: «در اوضاع و احوال خاص چه باید کرد یا نباید کرد؟ به عبارت دیگر، چگونه اصول اخلاقی را بر موارد خاص یا بر انواع موارد خاص تطبیق و اطلاق و اِعمال کنیم؟ اینجاست که انواع اخلاقهای هنجاری خاص از جمله: اخلاق تجارت، اخلاق پزشکی، اخلاق تعلیم و تربیت، اخلاق محیط زیست، اخلاق قضایی، اخلاق سیاسی و اخلاق روابط بین الملل پدید میآیند و اجزای یک کل را تشکیل میدهند که فلسفه کاربسته یا کاربستی یا عملی یا اخلاق کاربردی یا عملی خوانده میشود.» (داروال, گیبارد و ریلتن ۱۲). در این متن آنچه مورد توجه است این است که ایشان اخلاق کاربردی را از شاخههای اخلاقی هنجاری برشمرده است و از آن به اخلاق هنجاری خاص تعبیر کرده است.
بررسی پایان نامه های انجام شده درباره : ویراست ۱ ـ اخلاق کار گروهی در پژوهش ـ داور- ...