باز او در غزلی معروف با مطلع:
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوی و بیابان تو دادهای ما را
میگوید:
در آسمان نه عجب گر به گفتهی حافظ
سرود زهره بـه رقص آورد مسیحا را
استعلامی/ ج۱: ۷۶
ـ تحلیل نهایی
در هر حال، عطار شاعری عارف بوده است. از یک طرف، منابع تفسیری که در اختیار داشته چنین مواردی در آن ها ذکر شده و مهمترین تفسیر قرآن و داستانهای قرآنی تا آن زمان به ویژه در زبان فارسی، ترجمهی تفسیر طبری و تفسیر سورآبادی بوده واز این روایات مجعول در آن مراجع استفاده کردهاند و نمونهی بارز آن داستان مجعول هاروت و ماروت است.
بنابراین تردیدی نیست که روایات مجعول و اسرائیلیات مشترک در آثار مولانا و عطار دیده میشود و با توجه به تأثیر شگرف اندیشههای عطار در آثار مولوی، یکی از منابع اصلی مولوی هم، آثار عطار است.
بخش هشتم:
روایات مجعول و اسرائیلیات و دفاعیههای عطّار از ابلیس
ـ ابلیس در لغت، قرآن و متون مقدّس
کلمهی ابلیس ۱۱ بار در قرآن آمده و ۹ بار مربوط به آفرینش آدم بوده (در بخش اول همین فصل رساله از نظر قرآنی معرفی شده است) و در دو مورد دیگر با آفرینش رابطهای نداشته است. از دیر باز خاورشناسان از جمله گایگر و… (دائرهالمعارف الاسلامیه، ذیل شیطان) آن را شکل تحریف شدهای از کلمهی یونانی diabolod میدانستند. همین نظر است که جفری مورد توجه و تحقیق بیشتر قرار داده است. وی اشاره میکند که لفظ «دیابولس» در ترجمههای یونانی «هفتادی» در مقابل عبریSTN (= شیطان) قرار دارد که خود در عهد عتیق، زکریا، باب سوم مذکور است، امّا بیشتر در عهد جدید و آثار مفسران آن کتاب است که شیطان به قالب موجودی پرتوان و فتنه گر در میآید و بدین سان به معنی ابلیس در اسلام نزدیک میگردد. بنابراین میتوان پنداشت که لفظ دیابولس از طریق زبان مسیحیان (نه یهودیان) به عربی راه یافته است.
شیطان عبری (STN) و دیابولس یونانی (در ترجمههای هفتادی) در عهد قدیم و عهد جدید و سنتهای کهن یهودی و مسیحی، نامها و مرتبتها و نقشهای گوناگون یافت. برخی از این نامها به همراه برخی روایات، به تفاسیر اسلامی نیز راه یافت. یکی از نامها، عَزازِیل است که حتی ابن عباس آن را میشناخته است. از قول وی روایت کرده اند که ابلیس پیش از معصیت عَزازیل نام داشت و از فرشتگانی بود که در زمین مسکن داشتند، و چون علم بسیار داشت، مغرور شد و از فرمان خدا سر برتافت(طبری، تفسیر، ۱/۱۷۸؛) بسیاری از راویان پنداشته اند که نام ابلیس در عبری عزازیل و در عربی حارث بوده است (دمیری، ۱/۱۹۱، که به اصحاب این رأی اشاره میکند؛ سیوطی، ۴/ ۸۲)، امّا در روایات مذهبی یهودی ـ مسیحی، عَزازیل معنایی بسیار گسترده و گاه مبهم دارد، تنها یکی از معانی ثانوی آن ممکن است با ابلیس عربی مطابق باشد. وی گاه فرشتهای است که هرگز تمرُّد نکرده یا فرشتهای است که از مقام خود سقوط کرده، گاه بزی است که در صحرا رها شده و سمبل گناهان بنیاسرائیل است که از آن قوم دور میگردد، گاه اسم محلی است که بز را در آن رها کردهاند…[۳۳۵]
ـ ابلیس، عنصری مشابه در متون گاهان زرتشتی و عرفان ایرانی
در موارد مذکور اشاره شد که پرچم دار دفاع از ابلیس یا نگاه متناقض به ابلیس از آثار حلاج شروع شده و درآثار احمد غزالی، عین القضات و عطّار و مولوی به اوج میرسد و افراطیترین نگاه در این شیوه تفکر از عینالقضات است. همین مسأله موجب شده تحقیقات خاصی در آثار عینالقضات صورت گیرد. با توجه به این که وی و همفکرانش، سرشار از میراث بزرگ فرهنگ باستانی و ایرانی هستند و آن گونه در که آثارشان ردپای این مطالعات پیداست، میتوان رگههای از تأثیر تفکر زروانی و زرتشتی بر عرفان وی و هم فکرانش بررسی و پیدا کرد.
محمدرضا اسفندیار تحقیقی مختصر در این خصوص انجام داده که میتواند وافی به مقصود باشد. او کوشیده است با یک بررسی تطبیقی، برخی عناصر مشابه در متن کهن زردتشتی، گاهان ـ یا گاتها قدیمیترین بخش اوستا منسوب به زرتشت را با اندیشههای عارفان مسلمان، چون عین القضات مقایسه کند از جمله ابلیس و حقیقت محمّدیه.
خلاصهی این تحقیق درباره وجود ابلیس چنین است: «درگاهان انگره مینیو (Angra Mainyu) یا اهریمن در برابر اهورا مزدانیست بلکه در برابر سپنته مینیو (Spenta Mainyu) است. این دو گوهر همزادند. در فقرات دیگری از گاهان، اهورا مزدا خالق روشنایی و تاریکی، آغاز و انجام، بزرگتر از همه و منشأ خوشی و ناخوشی میخواند و به قول زرّینکوب (۶۹)، در اینجا تصوّر ثنویت در گاهان رنگ میبازد؛ و به زبان عرفانی، اهورا مزدا و تجلّی دارد: سپنته مینیو که مظهر لطف و رحمانیت و دیگری انگره مینیو که مظهر قهر و جباریت است و قابل مقایسه با اندیشه عارفانی چون عین القضات زیرا اندیشه وی، سخت تحت تأثیر اندیشهی دوگانهگرای زروانی و گاهانی ایران باستان قرار دارد. عین القضات در نامهها میگوید: دانی که آفتاب چیست؟ نور محمّدی باشد که از شرق ازلی بیرون آید و ماهتاب دانی چیست ؟ نور سیاه عزازیلی که از مغرب ابدی بیرون آید(ص۱۲۶) و در ادامه به حدیثی استناد میکند که: انّ الله خلق نوری… نور من از نور عزّت پیدا شد و نور ابلیس از نار عزّت او پیدا شد. و با این وصف از نوعی اندیشهی زروانی و گاهانی دفاع کرده است.»[۳۳۶]
اسفندیار در ادامه مقایسههای ذیل را مطرح میکند: «در اندیشهی عرفانی الله دارای دو نور عزّت (محمد ـ ص ـ) و نار عزّت (ابلیس) است جوهر زروان در آیین زروانی دارای عرض اهریمن (ظلمت) و عرض اهوره مزدا (نور) است و اهور مزدا در گاهان دارای انگره مینیو و سپنتا مینیو است. ردپای چنین اندیشه ای بیشتر در آثار سهروردی و عینالقضات دیده میشود.»[۳۳۷]
ـ تفسیر صوفیانه
یکی از روش های تفسیری، تفسیر صوفیانه است. در این روش، مفسّر به صورت تأویلی و بیشتر با تکیه بر روایات و منقولات، برخورد عاطفی و هنری با متن دارد و کمتر عقلانی عمل میکند. (فصل سوم همین رساله، بخش سوم، صفحات ۷۱ و ۷۲). بارزترین نمونهی این تفسیر، تفسیر کشفالاسرار میبدی است. اغلب شاعران بزرگ متصوفهی فارسی هم، به نوعی دیگر از این روش به تحلیل، توجیه و تأویل روایات، آیات و احادیث پرداختهاند. عطّار و مولوی و سنایی نمونههایی از این دست هستند.
مطهّر بن طاهر مقدّسی دسته های صوفیه در نیمهی دوم قرن چهارم را بدین گونه معرفی میکند: از ایشاناند حُسنیّه، ملامتیّه، سوقیّه، معذوریّه و بر روی هم ایشان به هیچ مذهبِ معلوم و عقیدهی مفهومی گرایش ندارند، چرا که ایشان متدیّن به خاطرها و خیالهایند و از اندیشهای به اندیشهای دیگر روی میآورند: دستهای از ایشان قائل به حلولاند… و دستهای از ایشان اهلِ اِباحه و اهمالاند و هیچ از سرزنش سرزنشگران نگران نیستند…[۳۳۸]
شفیعی کدکنی در این خصوص پرسشی طرح میکند و میگوید که: «کدام یک از بزرگان مشرق اسلامی را میتوان یافت که پیرامونش را مجموعه ای از افسانه نگرفته باشد. قرنها و قرنهاست که قوت غالب مسلمانان، افسانه و تخیل است و معمار زندگی ایشان عقلانیتی برمبنای حجّیت ظن.»[۳۳۹]
هم او تحلیلی عالی در مورد ایمان فرعونی و ستایش ابلیس در متون صوفیهی فارسی دارد که در آثار محیالدین ابن عربی، جلالالدین دوانی، عینالقضات، سنایی، جامی و… آمده است.[۳۴۰] برای مثال، ابلیس در قرآن دشمن آدم و انسانیت معرفی شده، در ادبیات فارسی گاه چهرهای زیبا و امّا مظلوم به خود گرفته است. سعدی در بوستان حکایتی آورده است که:
ندانم کجا دیدهام در کتاب
به بالا صنوبر، به دیدن چو حور
که ابلیس را دید شخصی به خواب