چنانکه در دو تشبیه بالا مشاهده می شود، تنها مشبه و مشبهٌ به در تشبیه وجود دارد و از دو رکن دیگر، خبری نیست. وجود و حضور وجه شبه و ادات تشبیه، الزامی نیست و نبودن آنها اتّفاقاً بر بلاغت تشبیه می افزاید و یا:
گل سرخ رویِ خوبان به خجلت بنفشه چو زلفین جانان معطّر
(همان: ۲۸۸)
“گل سرخ” را به “روی خوبان تشبیه نموده و “به خجلت” وجه شبه است که از آن مجازاً “سرخی رو” کرد شده است و “بنفشه” را به “زلف” خوشبوی جانان تشبیه نموده است. در هر دو تشبیه چنانکه مشاهده می شود، هر چهار رکن وجود دارد.
طرفین تشبیه: ممکن است طرفین تشبیه از محسوسات و یا معقولات و یا یکی معقول و دیگری محسوس باشد بنابراین چهار حالت برای طرفین تشبیه در این مورد به شرح زیر اتفاق می افتد:
تشبیه محسوس به محسوس
تشبیه معقول به معقول
محسوس به معقول
معقول به محسوس
۲-۱-۱-محسوس به محسوس:
تشبیهی معمول ومرسوم است ومخصوصادرادبیات قدیم معروف به سبک خراسانی رایج بود.
به گوش من رسید آواز خلخال چو آواز جلاجل از جلاجل
(منوچهری،۱۳۷۲، ۲۸۸)
“صدای خلخال” را به “آواز یا صدای زنگ شتران” مانند کرده است که هر دو شنیدنی و لذا حسی اند. و نیز:
گاه چو حال عاشقان، صبح کند تلوّنی گه چو حُلِّیِ دلبران، مرغ کند نواگری
(خاقانی، ۱۳۸۰: ۵۷۷)
“رنگارنگ بودن صبح” را مانند “حال عاشقان” و “نواگری مرغ” را چون صدای ظریف و دل نشین زیور آلات دلبران دانسته است.
در انتظار صید تذرو و وصال تو چشمم ز شام تا به گه صبح باز بود
(همان:۲۲۳)
تذرو وصال:وصال (مشبه محسوس) یار را به تذرو (مشبهٌ به محسوس) تشبیه نموده است وجه شبه زیبایی و دل نشینی وصال و تذرو است.تذرو همان قرقاول (خروس سرخ و تیره) صحرایی است تشبیه یاد شده ،بلیغ و مفرد به مفرد است.
۲-۱-۲-معقول به معقول یا عقلی به عقلی:
ذکای طبع تو گویی که لوح محفوظ است که ذرّ ه ای نبود جایز اندر او نسیان
(انوری، ۴۰۶:۱۳۸۶)
“ذکای طبع” ممدوح را به “لوح محفوظ” مانند کرده است و وجه شتبه را “عدم نسیان و فراموشی” ذکر نموده است.
بریز خون صراحی که در شریعت عشق شده است خون حریفان سبیل و خمر مباح
(همان:۱۳۲)
خون صراحی : استعاره ی محقققه از “می” . خون : مستعار و مستعارله و “می” مستعارمنه است و جامع : سرخی و تلألو.
شریعت عشق (عشق ← شریعت) تشبیه بلیغ معقول به معقول
سبیل شدن : حلال شدن.
مباح : کاری که از شرع حرام و مکروه نسیت، مثل کارهای معمولی : غذا خوردن، مسافرت، خوابیدن و …در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است.
بریز خون مراحی ایهام است : الف) شراب را در جام بریز. ب) خون صراحی را بریز.
صراحی،حریف و دوست باده گساران است :
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است صُراحی می ناب و سفینه ی غزل است
( حافظ ،۱۳۸۹ : ۴۱)
خون صُراحی را بریز :(شراب را به جام بریز) چرا که در عالم عاشقی ، ریختن خون حریفان(صراحی) (به جام ریختن می سرخ) حلال است. “خمر مباح” تأکیدصفایی جمله ی پیش است.
۲-۱-۳-محسوس به معقول:
دراین تشبیه وجه شبه ذکرمی گرددیااگرذکرنگرددحتمامشبه به یک امر معروف است که وجه شبه آن فهمیده می شود.
روی چون حاصل نکوکاران زلف چون نامه گنهکاران
(سعدی:۴۶۳:۱۳۷۸)
“روی دلبر را به نامۀ نورانی عملِ نیکوکاران” و “زلف او” را در سیاهی به “نامۀ گنهکاران” تشبیه نموده است.
خیال چشم خوشت را که فتنه ای است به خواب به حال خودبگذارش هم آن چنان خفته
(همان:۵۹۱)
در امثال است که :الفتنَهُ نائمهَ لَعَن الله من ایقَظها.( افتنه خفته است ،نفرین خدا بر آنکه او را بیدار کند).شاعر چشم خوش[زیبا و سرمست] یار را” فتنه ای” پنداشته که در خواب است (چشم یار هم فتنه گر و آشوبگر است و هم خمار است که از آن به” خفته “تعبیر نموده است.پس می گوید :این چشم فتنه گر خفته را به حال خود رها کن که بهتر است در مصراع دوم کلام به استعاره نزدیک شده است. گویا بحث برزخ بین تشبیه و استعاره با این گونه ابیات واقعّیت و تحقق بیشتری می یابد.
۲-۱-۴-معقول به محسوس:
شور ائست چو دریا به مَثَل، ظاهر تنزیل تأویل چو لؤلؤست سویِ مردم دانا
(ناصرخسرو،۳۳:۱۳۶۹)
“آیات قرآن” را در ظاهر مانند آبِ شورِ دریا “دانسته” و تأویل و تفسیر آیات” را مانند “مروارید” پنداشته است.
از سردار میندیش که در لشکر عشق علم نصرت منصور بخردار نبود
(همان :۲۲۶)
لشکَر عشق:عشق (مشبه مفرد محسوس) را لشکر (مشبهٌ به مفرد محسوس)تشبیه نموده که از نوع بلیغ (فشرده )است وجه شبه محسوس و منفرد است و عظمت و هیمنه و قوّت و قدرت مشترک در طرفین تشبیه است.
در مصراع دوم از منظر علم معانی ،قصر وجود دارد :برای منصور (حسین بن منصور حلّاج)دار جز علمی (درفش عزتی نیت)(قصر موصوف بر صفت)
بتی کز عکس رخسارش چراغ جان شود روشن چه دود دل که برخیزد، چو او در خانه بنشیند
(همان:۲۱۸)
چراغ جان:جان=چراغ، تشبیه معقول به محسوس مفرد
دانلود فایل ها در رابطه با صور خیال در غزلیّات خواجوی کرمانی- فایل ۶