ناستی زایی (۱۳۸۵)، مقاله ای با عنوان «موانع ازدواج در دختران» را تدوین کرده است که در آن، ابتدا بهطور کلی با بررسی اهمیت ازدواج در زندگی افراد و نیز آسیب شناسی عدم ازدواج از دیدگاههای گوناگون روانی و زیستی، به بررسی موانعی که منجر میشود ازدواج دختران به تأخیر افتد و یا اینکه اصلا ازدواج نکنند را تشریح کرده است.این تحقیق، به روش زمینه ای صورت گرفته و جامعه آماری آن عبارت بودهاند از دانشجویان دختر مشغول به تحصیل در نیمسال دوم تحصیلی سال ۱۳۸۴-۸۵ دانشگاه سیستان و بلوچستان که تعداد آنان ۴۰۲۷ نفر بوده است . خلاصه نتایج آن چنین بوده است:۲۶/۸۴ درصد آزمودنی ها عوامل اقتصادی را جزء موانع ازدواج مطرح نموده اند. یکی از مهمترین نگرانیهای جوانان مسئله فقر و امکانات مادی بوده است. ۱۳/۵۲ درصد دختران، عوامل فرهنگی را جزء موانع ازدواج مطرح نموده اند .۹ /۸۰ درصد دختران، عوامل اجتماعی را در موانع ازدواج دختران مؤثر دانسته اند و ۸۱/۷۰ درصد بیتوجهی مسئولان را در این امر مؤثر دانسته اند و بالاخره ۵۶/۸۶ درصد از آنان عدم صلاحیت جوانان را در موانع ازدواج مطرح نموده اند.
مجدالدین (۱۳۸۶)، در مقاله ای با عنوان «بررسی دلایل و آثار افزایش سن ازدواج دختران روستائی در آشتیان» که به روش پیمایشی و با بهره گرفتن از ابزار پرسشنامه انجام گرفته است؛ خلاصه نتایج این پژوهش را بدین شرح اعلام میکند: متغیر مهاجرت علاوه بر تحصیلات، با هزینه های اقتصادی نیز مرتبط است و پسران، بعد از مهاجرت توانائی مالی بیشتری به دست میآورند که دایره همسر گزینی آن ها را وسیعتر می- سازد و این امر باعث بالارفتن سن ازدواج در روستا میشود و بالارفتن سن ازدواج دختران، آسیبهای اجتماعی نیز افزایش می یابد. مشکلات فرهنگی نیز به نوبه خود در بالاتر رفتن سن ازدواج جوانان مؤثر بوده است.
نیک منش و کاظمی (۱۳۸۳)، تحقیقی با عنوان «علل و راه حل های تأخیر در ازدواج جوانان» انجام داده اند که در آن به عوامل مؤثر در افزایش سن ازدواج جوانان پرداخته شده است. جامعه آماری در این تحقیق، کلیه دختران بالای ۲۵ سال و پسران بالای ۲۷ سال ساکن شهر زاهدان و نمونه آماری ۱۲۰ نفر بوده است. گروه نمونه به روش نمونه در دسترس انتخاب شده است. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه بوده و جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات آمارتوصیفی و استنباطی، از آزمون خی دو استفاده شده است. نتایج نشان داده است که فرصت های ازدواج برای دختران دارای تأخیر در ازدواج نسبت به پسران بیشتر فراهم بوده و دختران مهمترین دلایل ازدواج نکردن خود را نیافتن فرد موردعلاقه و ادامه تحصیل بیان کرده اند. پسران مشکلات اقتصادی و بیکاری را دلیل عدم ازدواجشان دانسته اند و میزان امید برای ازدواج در آینده برای پسران نسبت به دختران بیشتر است. همچنین، دختران و پسران، کاهش انتظارات والدین را بهعنوان راه حل عمده معضل ازدواج جوانان می دانند. در اولویت دوم، پسران و دختران، رفع مشکلات اقتصادی و بیکاری را بهعنوان راه حل مطرح کرده اند.
یعقوبی دوست (۱۳۹۲)، پژوهشی با عنوان «بررسی رابطه بین انزوای اجتماعی با میزان خشونت خانگی والدین نسبت به فرزندان نوجوان» انجام داده است. این پژوهش با هدف بررسی رابطه بین میزان دینداری والدین با خشونت خانگی آن ها نسبت به فرزندان در شهر اهواز اجرا گردیده است. روش پژوهش از نوع پیمایشی است. جامعه آماری عبارت بودند از کلیه دانش آموزان دختر و بسر مقطع دبیرستان شهر اهواز و والدین آن ها و جمعیت نمونه نیز ۳۸۴ نفر محاسبه گردید. یافته ها حاکی از آن بود که کل ابعاد انزوای اجتماعی با خشونت خانگی و بین ابعاد روابط و معاشرت با خویشاوندان، روابط و معاشرت با همسایگان و همچنین بین بعد روابط و معاشرت با دوستان با خشونت خانگی والدین نسبت به فرزندان همبستگی معناداری وجود دارد.
ابراهیمی مقدمیان (۱۳۸۱)، در پایان نامه خود با عنوان «بررسی عوامل اجتماعی-فرهنگی مؤثر بر انزوای اجتماعی جوانان در شهر همدان»،عوامل اجتماعی-فرهنگی اثر گذار بر انزوای اجتماعی جوانان شهر همدان را بررسی کرده و اینکه چرا قشرجوان امروز به نوعی حالت جامعه گریزی و انزوای اجتماعی دچار شده و در حالت منفصل و پذیرا باقی مانده است. روش پژوهش، پیمایشی بوده است. نمونه آماری متشکل از ۲۲۰ پسر در رده سنی ۱۷-۲۵ سال و کل جامعه آماری ۳۶۳۱۲ جوان ۱۷ تا ۲۵ سال شهر همدان بودهاند. نتایج بهدستآمده نشان داده است که بین متغیرهای دموگرافیک (سن-تحصیلات–شغل-وضعیت تأهل) و انزوای اجتماعی ارتباط معناداری وجود ندارد. همچنین بین متغیرهای مستقلی چون: تصور از آینده، تنش فرهنگی ناشی از وسایل ارتباط جمعی، آرمانگرایی و مشارکت اجتماعی جوانان در امور روزمره و انزوای اجتماعی (متغیر وابسته) همبستگی معناداری وجود دارد.
حقیقتیان (۱۳۹۲)، در پژوهشی با عنوان “عوامل اجتماعی مؤثر بر انزوای اجتماعی جوانان (مورد مطالعه: شهراصفهان)” که به روش پیمایشی انجام گرفته است؛ برخی از عوامل اجتماعی مؤثر بر انزوای اجتماعی جوانان شهر اصفهان را بررسی کرده است. جامعه آماری تحقیق شامل همه جوانان ۲۹-۱۵ ساله شهر اصفهان می باشد که از بین آن ها ۳۸۵ نفر بهعنوان نمونه انتخاب شدهاند. نتایج نشان داد که متغیرهای جنسیت، اعتماد اجتماعی و استفاده از اینترنت با انزوای اجتماعی رابطه مستقیم و معنادار داشته ولی رابطه پایگاه اجتماعی-اقتصادی با انزوای اجتماعی متعادل نبود.
محسنی (۱۳۸۵)، در پژوهشی با عنوان «بررسی اثرات استفاده از اینترنت بر انزوای اجتماعی کاربران اینترنت (در میان کاربران کافینتهای تهران)»، با بهره گرفتن از روش پیمایشی، اثرات استفاده از اینترنت بر کافینتهای تهران مورد بررسی قرار گرفته است و ۲۰۴ نفر از کاربران کافینت ها طی یک نمونهگیری سهمیه ای- عمدی پرسشنامه های پژوهش را تکمیل نموده اند. نتایج بهدستآمده میان زمان استفاده از اینترنت در طول شبانه روز و انزوای اجتماعی رابطه معنادار و معکوس نشان میدهند. همچنین استفاده اجتماعی از اینترنت موجب کاهش انزوای اجتماعی می گردد.
حسینی و همکارانش (۱۳۸۷)، در پژوهشی با عنوان «سنجش و مقایسه میزان پیامدهای انزوای اجتماعی در میان دوگروه توده و نخبه جامعه در دوران سازندگی و اصلاحات»، با توجه به دو سیاست اجتماعی متفاوت که دورئیس جمهور پیشین ایران، (آقای هاشمی رفسنجانی و آقای سید محمد خاتمی) در طول ۸ سال دوران ریاست جمهوری خود درپیش گرفتند، به سنجش و مقایسه میزان پیامدهای انزوای اجتماعی در میان دو گروه توده و نخبه جامعه ایران پرداخته اند. این پژوهش به روش تحلیل ثانویه انجام گرفته است و میزان شکاف در میان دو گروه توده و نخبه محاسبه گردیده و آن ها در دوران سازندگی و اصلاحات مورد مقایسه قرار گرفته- اند .نتایج حاکی از این بود که هرچند سیاست های آقای خاتمی در برخی از شاخص های «یأس اجتماعی» از جمله رضایت از خانواده، رضایت از وضع سلامتی و رضایت از وضع شهر محل زندگی موفق بوده است، اما دیگر شاخص ها و معرف های پیامدهای انزوای اجتماعی در دوران ایشان حاکی از افزایش «احساس یأس» در میان هر دو گروه نخبه و توده است. از سوی دیگر شکاف نظر میان این دو گروه نیز در این دوران افزایش یافته است. در بعد «احساس تنهایی» نتایج به گونه ای دیگر بود. درحالیکه در دوران سازندگی قشر نخبه بهشدت خود را بیگانه و تنها احساس میکرد، اما در دوران اصلاحات از احساس تنهایی این گروه بسیار کاسته شد. در بعد «احساس عجز و ناتوانی اجتماعی» عملکرد دولت آقای خاتمی در مقایسه با دولت آقای هاشمی رفسنجانی بسیار ضعیف تر بوده است، زیرا هر دو گروه نخبه و توده احساس عجزشان در این دوره افزایش یافته است؛ اما در مورد «تحمل اجتماعی» افزایش ناچیزی را در دوران آقای خاتمی مشاهده می کنیم.
چلبی و امیر کافی (۱۳۸۳)، تحقیقی با عنوان «تحلیل چند سطحی انزوای اجتماعی» انجام داده اند که در این پژوهش با بهره گرفتن از روش پیمایشی، تأثیر انزوای اجتماعی بر سطوح مختلف فردی و جمعی زندگی افراد یک جامعه سنجیده شده است. طی آن با ۷۳۴ نفر از شهروندان تهران و کرمان بین سنین ۲۰ تا ۷۰ سال مصاحبه شده است. حجم نمونه برای دو شهر مذکور ۵۳۰ و ۴ ۲۰ نفر بوده است. برای تحلیل دادهها از مدل- سازی خطی استفاده شده است. یافته ها نشان می دهد که متغیرهای سطح توسعه اقتصادی –اجتماعی منطقه و ثبات ساکنان در سطح ساختی و اعتماد، امنیت و تعدد گروه ها و هویت ها در سطح فردی اثرات مؤثر و معنی داری بر روابط اجتماعی دارند. همچنین، سطح روابط اجتماعی به نوبه خود، تأثیر مؤثر و کاهنده ای بر احساس تنهایی و احساس عجز نشان می دهد.
۲-۳ تحقیقات خارجی
فارم[۳] (۲۰۱۳)، تحقیقی با عنوان «تجرد، تمایلات جنسی و رویای ازدواج»[۴]، انجام داده است. این پژوهش به صورت میدانی انجام گرفته و بر تجربیات زنان سیاهپوست جوان حرفه ای شاغلی متمرکز است که حرفه ای و متخصص محسوب میشوند زیرا دارای تحصیلات عالی بوده و در محیطی کار میکنند که در آن افراد دیگر را مدیریت کرده و چشماندازهای شغلی معینی دارند. زنانی برای این مطالعه در نظر گرفته شدند که شاغل و عضو یک کلیسا بوده و یا دیپلم کامل یا دیپلم سه ساله داشته باشند. گروه مصاحبه شده ۶۰ نفری زنان همه بین ۲۵ تا ۳۸ سال هستند؛ کمتر از ۳۰% آنان متأهل هستند. این نشان می دهد که روابط پیچیده ای بین ازدواج، تمایلات جنسی و اقتصاد در زندگی جوانان و نوجوانان آن منطقه، وجود دارد.
گائتانو[۵] (۲۰۰۹)، تحقیقی با عنوان «زنان مجرد حومه چین و بحران عدم ازدواج، انتقال و دگرگونی جنسیتی»[۶]، انجام داده است که دغدغههای اصلی ازدواج زنان مجرد حومه نشین کشور چین را بررسی کرده است. این مطالعه، به روش مصاحبه باز و با انتخاب نمونه های داوطلب از بین زنان حومه نشین چینی انجام گرفته است. جمعیت نمونه همگی زنانی با گرایش به جنس مخالف بودند. آن ها بین ۲۵ الی ۳۸ سال داشتند. اکثریت آن ها بالای ۳۰ سال هستند. محقق نتیجه گرفته است که یک دسته از عوامل در گرایش به سمت ازدواج دیرهنگام یا عدم ازدواج در بین زنان شهرهای بزرگ چین سهیم هست. در این میان، عوامل جمعیتی جای دارد که با خصوصیات خاص فرهنگی ازدواج، سطح افزایش یافته تحصیلات و فرصتهای شغلی، اقتصاد بازار رقابتی که نیازمند ساعت های طولانی کار افراد جوان می باشد، تأکید بر عشق و علاقه بهعنوان پایه و اساس ازدواج، پذیرش رو به افزایش رابطه جنسی قبل از ازدواج و زندگی اشتراکی، هزینه های رو به افزایش مربوط به ازدواج (نظیر تهیه مسکن، مراسم)، لذت بردن از زندگی مجردی و شک و تردید در مورد ازدواج ترکیب شده است. در عین حال، هر زن حکایت شخصی منحصربهفرد مجردی خودش را دارد. محقق مشخص میکند که چگونه بعضی از این عوامل در روایت ها و تجربیات شخصی زنان از خودشان منعکس شده است. در عین حال، پیرامون موضوعات اضافی که از حکایت های این زنان ناشی شده بحث میکند که راه های ثانویه و جایگزین نگاه به این مسائل را پیشنهاد می دهد. در کل نویسنده توجه داشته که چگونه جنسیت بر انتخاب ها و تصمیمات ازدواج این زنان تأثیر می گذارد.
واندروورت[۷] (۲۰۰۰)، پژوهش دیگری با عنوان «انزوای اجتماعی و جنسیت[۸]»، به روش پیمایشی و با ابزار پرسشنامه انجام داده است. این مطالعه رابطه بین جنسیت و میزان انزوای اجتماعی بر روی جمعیت نمونه ۲۵۰ نفری از دانشجویان شهر سانفرانسیسکو و دانشگاه هاوایی را سنجیده است مطالعات نشان داده است که شاخص های رفتارگرایی برای سنجش انزوای اجتماعی، بسیار مناسبتر از معیارهای ذهنی و سنتی هستند که امروزه مورد استفاده اغلب محققان قرار میگیرد. این مطالعه نشان می دهد که مردان مجرد اغلب نسبت به زنان مجرد، به انزوای اجتماعی بیشتری دچار میشوند چراکه مردان، نیازهای عاطفی خود را اغلب در ارتباط با شرکای جنسیشان، ولی زنان این نیاز را در ارتباط با شبکه اجتماعی دوستان و آشنایان خود تأمین میکنند.
۲-۴ جمعبندی تحقیقات پیشین
تحقیقات داخلی و خارجی، از لحاظ نقطه تمرکز و حساسیت و نیز از لحاظ نتیجهگیری و تفسیر نتایج بهکلی با یکدیگر متفاوت بودهاند. در تحقیقات خارجی، به دلیل تناسب این پژوهشها بافرهنگ بومی هر کشوری، نتایج منعکس شده قدری متفاوت تفسیر شدهاند؛ مثلا دبراواندورت، در تحقیقی که راجع به ارتباط جنسیت با انزوای اجتماعی داشته است چنین نتیجهگیری میکند که چون زنان، بیشتر میتوانند با اطرافیان خود ارتباطات اجتماعی وسیعی برقرار کنند؛ درنتیجه گروه دوستان و آشنایان برایشان کفایت لازم را دارست. در عوض، افراد مذکر و مردان، به دلیل کم بودن استعداد کلامی و ارتباطیشان، در صورت مجرد ماندن، احساس کمبود و انزوای بیشتری را تجربه خواهند کرد؛ اما گائتانو در تحقیقی که در کشور چین بر روی دغدغههای دختران و زنان مجرد حومه نشین چین در آسیای شرقی انجام داده است؛ این نتایج را با احتیاط بیشتری بدست آورده است بدین معنی که بر طبق پراکندگی مکانی زنان و دختران در حومه شانگهای، ایده و افکار آنان، راجع به ازدواج تفاوت می پذیرد بطوری که در برخی از مناطق دیر شدن ازدواج برایشان دغدغه بزرگی است؛ درصورتیکه در برخی مناطق دیگر عوامل متفاوتی از لحاظ فرهنگی- اجتماعی و فردی میتواند زنان و دختران را به ازدواج دیرهنگام و یا حتی عدم ازدواج متمایل سازد. محقق نتیجه گرفته است که یک دسته از عوامل در گرایش به سمت ازدواج دیرهنگام یا عدم ازدواج در بین زنان شهرهای بزرگ چین سهیم هست. در این میان، عوامل جمعیتی جای دارد که با خصوصیات خاص فرهنگی شکل دهنده بازار ازدواج، سطح افزایش یافته تحصیلات و فرصت های شغلی، یک اقتصاد بازار رقابتی که نیازمند ساعات طولانی کار افراد جوان می باشد، تأکید بر عشق و علاقه بهعنوان پایه و اساس ازدواج، پذیرش رو به افزایش رابطه جنسی قبل از ازدواج و زندگی اشتراکی، هزینه های رو به افزایش مربوط به ازدواج (نظیر تهیه مسکن، مراسم)، لذت بردن از زندگی مجردی و شک و تردید در مورد ازدواج ترکیب شده است. در عین حال، هر زن حکایت شخصی منحصربهفرد مجردی خودش را دارد. محقق مشخص میکند که چگونه بعضی از این عوامل در روایت ها و تجربیات شخصی زنان از خودشان منعکس شده است. در عین حال، پیرامون موضوعات اضافی که از حکایت- های این زنان ناشی شده بحث میکند که راه های ثانویه و جایگزین نگاه به این مسائل را پیشنهاد می دهد. در کل، نویسنده توجه داشته که چگونه جنسیت بر انتخاب ها و تصمیمات ازدواج این زنان تأثیر می گذارد؛ اما در رابطه با نتایج تحقیقات داخلی، با توجه اهمیت فرهنگی و عرفی سن ازدواج در جامعه ایرانی، مسئله انزوای اجتماعی و مشکلات ناشی از آن، بخصوص در بین دختران مجرد بالای ۲۵ سال، بیشتر مشهود است. این در حالی است که تحقیقات خارجی، اهمیت چندانی به عدم ازدواج و یا دیرکرد ازدواج در دختران نمیدهند، چراکه در جامعه آنان، دختران قادرند روابط بازتر و آزادانه تری را با مردان و پسران در هر سنی تجربه کنند و فارغ از قید ازدواج، نیازهای غریزی و روحی خویش را برآورده سازند؛ ضمن اینکه با یافتن شغل و درآمد مناسب میتوانند درزمینه اقتصادی نیز به استقلال دست یابند. در ایران مسئله نگرانی از تجرد طولانی مدت دختران هنگامی شدت میگیرد که به مسائل عرفی و فرهنگی مناطق مختلف کشور نیز موشکافانه تر نگاهی انداخته شود و فهمیده شود که چقدر سنت و عرف در سوق دادن دختران مجرد پس از گذشتن از یک سن عرفی معین، به سوی انزوا و حالات جسمی- روحی بیمار گونه نقش بازی میکند. تفاوت دیگری که در بین تحقیقات داخلی و خارجی از این حیث وجود دارد را میتوان درمطرح کردن دلایل دختران برای تأخیر در ازدواج و یا تصمیم به عدم ازدواج دانست. در تحقیقات خارجی از جمله این دلایل را عدم نیاز به داشتن دایره وسیع تری از ارتباطات و نیز تنفر از داشتن تعهد نسبت به شخص خاصی بیان شده است؛ اما حقیقت آن است که در ایران، درصد کمتری چنین می اندیشند و بر طبق پژوهشهای انجام شده در کشورمان، تجرد ناخواسته بخش وسیع تری را به خود اختصاص داده است. بیشتر دختران ایرانی از اینکه باید بنشینند تا انتخاب شوند و اینکه ممکن است کسی آن ها را انتخاب کند که آن ها او را دارای صلاحیت و شایستگی لازم برای تشکیل زندگی مشترک باخود ندانند شکایت دارند. در یک سری از تحقیقات داخلی نیز، عدم تناسب موقعیتهای تحصیلی و اجتماعی دختر و پسر با یکدیگر، ملاک تصمیم دختران برای تجرد قطعی در نظر گرفته شده است؛ مثلا، نیک منش و کاظمی می نویسند: «فرصتهای ازدواج برای دختران دارای تأخیر در ازدواج نسبت به پسران بیشتر فراهم بوده و دختران مهمترین دلایل ازدواج نکردن خود را نیافتن فرد موردعلاقه و نیز ادامه تحصیل بیان کرده اند.» (نیکمنش و کاظمی،۱۰:۱۳۸۳).
۲-۵ نظریات انزوای اجتماعی
برطبق مطالعات پژوهشگر این پایان نامه، نظریات مربوط به انزوا، در دو دسته نظریات سطح فردی (روانشناختی) و نظریات سطح اجتماعی (جامعهشناختی) قابل بررسی است.
۲-۵-۱ نظریات روانشناختی انزوای اجتماعی
فیلسوف و روانکاو آلمانی اریک فروم[۹] مفهوم شخصیت اجتماعی[۱۰] را معرفی میکند که به شباهتهای شخصیت افراد و گروه ها در یک جامعه خاص اشاره دارد. وی براین عقیده است که جامعه فقط توسط شکل دادن اعضای خود به شیوه ای که رفتارشان با اهداف و نیازهای آن جامعه هماهنگ باشد می تواند به عملکرد خود ادامه دهد. (هورتو لانوس وماشیلز،۲۰۰۶، به نقل از فروم:۱۹۱۴). شیوت[۱۱] عقیده دارد پیوستگی درون یک نظام اجتماعی به معنای این است که افراد درون آن نظام میتوانند از لحاظ اخلاقی به یکدیگر درخواست کنند. قیود اخلاقی در یک جامعه همواره در زیرساخت قوانین رسمی و نهادهای اجتماعی که مردم در آن می اندیشند و عمل میکنند و هویت اجتماعی خود را به دست میآورند وجود دارد. این زیرساخت رسمی شرایطی را شکل می دهد که در آن افراد میتوانند به سمت ایدئالها و اهداف خود حرکت کنند. قدرت محدودسازی واقعی زیرساخت رسمی با نظام هماهنگ ارزشها و هنجارها بستگی به میزان باور مردم به آن هنجارها و ارزش ها دارد. زمانی که باور به ارزش های غالب یک اجتماع کاهش می یابد و تمایل به رعایت آن ها در زندگی کم می شود، احساس کاهش قیود را به دنبال دارد. برای مثال در مواردی که نهادهای اجتماعی که در قیود اخلاقی در آن ریشه دارد شخصیت خود را تغییر داده یا دچار از هم گسیختگی گردد، در نتیجه دیگر شفاف نیست که هنجارهای اجتماعی بر چه اساسی مقید و وابسته هستند(شیوت،۴:۱۹۷۷).
۲-۵-۱-۱ آثار تحلیلی فروید[۱۲] و کلین[۱۳]
آثار تحلیلی در مورد انزوا با کار فروید آغاز میشوند. او هرگز بهطور خاص چیزی در مورد انزوا ننوشت اما در یکی از فصل های کتاب خود که به «اضطراب» مربوط می شد در مورد ترس از انزوا و تنها شدن صحبت کرد (اسپیرا و کرامر ریچاردز،۲۰۰۳، به نقل از فروید، ۱۹۱۷-۱۹۱۶: ۴۱۱-۳۹۲). او این مسئله را با یک حکایت و قصه جذاب در مورد کودکی بیان می دارد و توضیح می دهد که آن کودک، به استثنای وقتهایی که عمه اش با او صحبت میکند؛ از تاریکی می ترسد. کودک می گوید: «اگر کسی حرف بزند هوا روشنتر میشود.» (اسپیرا و کرامر ریچاردز،۲۰۰۳،به نقل از فروید،۱۹۱۶-۱۹۱۷،۴۰۷ ) فروید، فردی به نام دورا[۱۴] (a 1905 ) را بهعنوان فردی توصیف میکند که اجتماعی نیست البته بر روی انزوای او، یعنی وضعیتی که آن را به هیستری (حمله عصبی ) مربوط می داند تمرکز نمی نماید. با بهره گرفتن از یک چشمانداز چند وجهی میتوان، عدم اجتماعی بودن دورا را به چندین فاکتور نسبت داد: تجربه او از موضوعاتی که با آن ها مواجه شده بود، وضعیت شخصیش، وضعیت بلوغش و شاید محیط اجتماعی وسیع تر او که برای افرادی که به دین یهود اعتقاد داشتند ناسازگار بود (اسپیرا و کرامر ریچاردز،۲۰۰۳ به نقل ازدیکر،۱۹۹۱). عضویت دورا در یک گروه اقلیت که مورد تبعیض قرار می گرفتند میتوانست به وابستگی اش به خانواده کمک نماید و نیز میتوانست از چیزی فراتر رود که ممکن است از کسی که مقبولیت اجتماعی بیشتری دارد؛ انتظار رود (اسپیرا و کرامر ریچاردز، ۲۰۰۳ به نقل از گلد استین،۱۹۹۵). فروید به این نتیجه رسید که حرکات و علائم دورا از انتظار طولانی او در عشق ورزیدن به یک زن ناشی میشود (فروید، ۱۹۰۵). او این مسئله را با توجه به گزارش دورا در مورد لذتی که از نگاه کردن به یک نقاشی مربوط به حضرت مریم و کودک تجربه کرده بود استنباط نمود. ممکن است که کلین (۱۹۶۳) لذت نفسانی را که دورا توصیف نمود نسبی و بهعنوان نمودی از انزوای او تلقی نماید. از دید کلین، انزوا شامل اشتیاق برای یک رابطه ایدئال بین مادر و نوزاد است که در آن فرد میتواند بدون گفتن کلمه ای تصوری متداول از رابطه اولیه مادر و نوزاد را درک کند. فروید در این مقالات درمورد نظریه تمایلات جنسی (b1905)، نظریه خود را تعمیم می دهد و بیان می دارد که عشق، همیشه باید به بازیابی مجدد موضوع اصلی عشق -معمولا مادر- مربوط شود.خانم برگمن[۱۵] (۱۹۸۷) بر این نکته تأکید دارد که همیشه عشق ایدئال باید به یافتن مجدد عشق از دست رفته کودکی مربوط شود (اسپیرا و کرامر ریچاردز،۶۶:۲۰۰۳).
۲-۵-۱-۲ انزوای اجتماعی، تجرد و جنسیت (لاینرمن،گیلیگان،راکر و برگمن و مانتر)
ممکن است جنسیت بر احتمال یک فرد از تجربه تجرد و ظرفیت فرد برای غلبه بر تنهائی حاصل از آن تأثیر بگذارد. بر اساس نظر لاینرمن[۱۶]، محیط روانی و اجتماعی به طرز ناگسستنی ای بخصوص برای جنس مؤنث بالای ۳۰ سال، بههمپیوستهاند. او تصور می نماید که کمیابی شریک مذکر مناسب، بیش از تناقض درون روانی موجب انزوای اجتماعی میشود. گیلیگان[۱۷] (۱۹۸۲) بیان می دارد که امکان دارد زنان بیش از مردان نسبت به انزوا آسیب پذیر باشند، زیرا دختران، شیوه ای از تفکر در مورد جهان را در خود بسط و گسترش میدهند که به حس رابطه داشتن با دیگران بستگی دارد؛ بنابراین، زنان احساس میکنند که انزوا یک شکست است. در مقابل، مردان برای استقلال ارزش قائلاند و اعتقاد دارند که نیاز به دیگری برای کاهش انزوا یک صفت زنانه است؛ بنابراین، ممکن است در مقایسه با زنان مجرد، مردان مجرد با مسائل و دغدغههای کمتری مواجه باشند (اسپیرا و کرامر ریچاردز،۲۰۰۳ به نقل از ویس،۱۹۷۳). همچنین، تحلیل گران روانی اینگونه در نظر میگیرند که به دلیل آنکه احتمال بیشتری وجود دارد که مردان مجرد یا متارکه کرده بالای ۳۵ سال، زنان جوانتر را برای ازدواج انتخاب کنند، مردان شایسته اندکی برای زنان میان سال تحصیل کرده وجود دارند. درحالیکه برخی از افراد میتوانند به راحتی مجرد باشند، آن دسته از افراد که نمیتوانند اینگونه باشند؛ افرادی هستند که به دنبال درمان هستند (هورتولانوس وماشیلز،۲۳:۲۰۰۶). لاینرمن (۱۹۹۱) اعتقاد دارد که انزوا و عدم رابطه جنسی باعث درد و رنج میشود. او همانند راکر[۱۸] (۱۹۹۳) به طرز حساسی بر مسائل موجود در درمان زنان مجرد تأکید می نماید. راکر (۱۹۹۳) در مورد فاکتورهای حقیقی که زنان مجرد روان کاوی شده به صورت بی اختیار با آن مواجه اند دچار تردید است و این همان چیزی است که راکر آن را بهعنوان شانس نسبی پیدا کردن یک جفت تلقی می نماید. راکر اعتقاد دارد که در غیاب مردان دیگر در زندگی این زنان، تداعی حالات جنسی میتواند تجلی نیازهای افراد بالغی باشد که نباید بهعنوان حالات دفاعی شخص تفسیر شود (اسپیرا و کرامر ریچاردز،۱۸:۲۰۰۳) .ام وی برگمن (۱۹۸۵) به بحث در مورد زنان مجردی می پردازد که در اواخر سالهای باروری خود به درمان رو میآورند. او اعتقاد دارد که تاریخ آنان از فرضیه اولیه نقش مادری در ارتباط با مادران خودشان آن ها را در خصوص پذیرفتن دوباره آن نقش مردد باقی می گذارد. او ادعا میکند که واژگونی نقش، تناقض های نسبت به جنس مخالف را شدید کرده و اعتقاد دارد که بیماران او از اجتناب به انجام روابط جنسی بهعنوان یک دفاع در برابر به کار رفتن بهعنوان پرورش دهندگان استفاده میکنند. در اینجا تاکید بر انگیزه های روانی انتخاب این زنان برای مجرد ماندن است. این زنان برخلاف بسیاری از زنان مجرد بالای ۳۵ سال اعتقاد داشتند که باید جفتی برای آن ها وجود داشته باشد و از این دیدگاه طرفداری نمیکند که هیچ مردی برای آن ها وجود ندارد. این ایده که انتخاب هایی وجود دارد در حال قوت گیری است و حتی ممکن است به شخص کمک کند تا اگر اشتیاق داشته باشند جفتی را برای خود پیدا کنند (اسپیرا و کرامر ریچاردز،۲۰:۲۰۰۶). هیرسچمن و مانتر[۱۹] (۱۹۸۸) با زنان بزرگسالی که پرخور هستند کار کرده اند. پرخوری اغلب زمانی رخ می داد که زنان مجرد بودند. از دید آن ها ایدئال سازی فرهنگی زنان لاغرتر منجر به ریسک انزوای اجتماعی افراد پرخور وسواسی میشود؛ بنابراین، امکان دارد که مقاومت آن ها منجر به برآیند دقیقی شود که از آن ابا می شد. زنی که می گوید هیچ مردی برای او وجود ندارد از طریق پذیرش این واقعیت که در گروه سنی او مردان مجرد کمتری نسبت به زنان مجرد وجود دارند انزوا خود را تحمل میکند (اسپیرا و کرامر ریچاردز،۲۰:۲۰۰۳).
۲-۵-۱-۳ انزوای اجتماعی در ارتباط با محیط زندگی شخص (نظریه سیلورمن، هورتولانوس و همکارانش)
دکتر دی سیلورمن[۲۰] (۱۹۹۸ ) با ادغام نظریه دلبستگی، شامل ایدههای بالبی[۲۱]، با مفاهیم تحلیلی روانشناختی دیگر، شخص منزویای را توصیف میکند که از طریق مقاومت در برابر روابط بهوسیله وابسته شدن به روابط منفی قبلی اعتقاد داشت که به دوری از حالت انزوا متمایل بود. (به نقل از اسپیرا:۲۰۰۳) مطالعات دیگر انزوای اجتماعی را با محیط زندگی فرد مرتبط می دانند. فرض این است که فضای محیطی میتواند ارتباط اجتماعی را حمایت کند و محرک آن باشد یا فرد را از آن بازدارد. برای مثال، به عقیده هورتولانوس و همکارانش، در یک همسایگی که اکثر مردم در طی روز مشغول کار هستند، احتمال کمتری برای برقراری ارتباط وجود دارد. ترکیب بندی جمعیت همسایگی نیز ایفا کننده نقشی است: زمانی که افراد اشتراکات کمی داشته باشند (سن، خانه، قومیت، موقعیت اقتصادی اجتماعی)، پتانسیل رابطه کمتر و احتمال غریبه ماندن بیشتر میشود. همین مطلب زمانی که ساکنان یک محله شیوه های زندگی کاملا متفاوتی دارند یا زمانی که مشاجرات بین آن ها وجود دارد نیز صدق میکند. شانس انزوای اجتماعی زمانی افزایش می یابد که مردم دیگر احساس امنیت در محله نداشته باشند برای مثال در اثر میزان بالای جرم و جنایت یا تغییر سریع جمعیت محله در مدتی کوتاه (هرتولانوس و همکاران،۸۰:۱۹۹۲).اگرچه عوامل بسیار متعددی میتواند شانس انزوای اجتماعی را به گونه ای که توصیف شد افزایش دهد، اماهیچ عامل حیاتی برای تبیین آن شناسایی نشده است. تحقیقات گسترده درزمینه افراد منزوی اجتماع نشان می دهد که در بیشتر موارد ترکیب پیچیده عوامل مختلف و شرایط باعث این امر است که خود به تنهایی عامل نمی باشند. انباشت چنین مشکلاتی برای افرادی اتفاق می افتد که به شیوه های متعدد با عواملی سروکار دارند که زندگیشان را تحت تأثیر منفی قرار می دهد؛ بنابراین دلیل آن در مجموعهای خاص از رویدادها، شرایط و خصوصیات فردی نهفته است(همان، همان صفحه).
در آخر باید اذعان نمود که این مقدار مشکلات نیست که باعث آزردگی می گردد بلکه تعادل میان مشکلات و مسئولیتها و قدرت فرد است.همچنین، دورکیم در بحث از امور مقدس و نامقدس، توضیح می دهد که ما امروزه برآنچه تجربه کردن شناختنیهای مقدس خود می نامیم، در کنارهم زندگی کرده و بایکدیگر حالات ارتباطی خاصی را تجربه میکنیم. به اینترتیب، اعتقادات و عرف و سنت در جامعه، مجموعهای از معیارها و عقایدی را بوجود میآورند که هر چیز مقدس و نامقدسی را از یکدیگر بازشناسی میکند (حسینی،۲۲:۱۳۸۵)
۲-۵-۲نظریات جامعه شناختی انزوای اجتماعی (با تمرکز بر رویکرد ارتباط اجتماعی)
طبق نظریات هورتولانوس وماشیلز[۲۲] راجع به انزوای اجتماعی، روابط اجتماعی بخشی ضروری در زندگی انسانی است. انسانها موجوداتی اجتماعی هستند که به دلایل بسیاری به یکدیگر وابسته اند. آن ها به شیوه- های گوناگونی در شبکه ای از افراد مرتبط و غیرمرتبط با یکدیگر قرار دارند، آن ها بخشی از اجتماعهای بزرگی هستند که در آن دارای هویت می باشند. داشتن چنین ارتباطات اجتماعی متنوعی زندگی اجتماعی افراد را شکل می دهد.
از دیدگاه وان در پل[۲۳]، شیوه ای مؤثر برای مطالعه ارتباط اجتماعی تحلیل شبکه ای است. در این شیوه، تمایزی میان شبکه های کلی (گروه های انسانی کاملا تعریف شده مانند بخشی در یک شرکت) و شبکه های انفرادی (یا خودمحور) مردم است (نظامی از روابط که فرد مشخصی به عنوان شخصیت اصلی در آن قرار میگیرد). (وان در پل،۲۲:۱۹۹۳). به عقیده فیسچر[۲۴]، گروههایی که فرد بهطور مستقیم با آن ها درگیر است را می توان به سه شیوه مختلف نگریست. نخست، بهطور رسمی. این به معنای درگیری نقشهای شناخته شده اجتماعی با حقوق و الزامات مشترک دو جانبه است، برای مثال رابطه کارفرما-کارمند. دوم، رابطه ای که در آن افراد برای یکدیگر اهمیت داشته و احساس نزدیکی نسبت به هم میکنند. و سوم، ارتباط یا مبادله ای که در آن افراد با کسانی درگیر می شوند که فعالیت هایی برای مبادلات مادی و یا خدمات احساسی با آن ها دارند. اگرچه هر سه شکل درگیری به میزان زیادی با یکدیگر همپوشانی دارند، بیشتر تحقیق شبکه بر روی نوع سوم متمرکزمی شود که به روابطی می پردازد که در آن ارتباط و مبادله کالا اتفاق می افتد. (فیسچر،۱۳۳:۱۹۸۲).
از دیدگاه بیلینگتون[۲۵] و همکارانش، شبکه فردی می تواند شامل افرادی باشد که نقشهای اجتماعی بسیار مختلفی دارند: اعضای خانواده، دوستان، آشنایان، همسایه ها، همکلاسی ها، همکاران، یا اعضای یک سازمان یا نهاد مشترک و غیره. حوزه شبکه فردی می تواند بسیار متغیر باشد. برخی افراد دارای شبکه ای گسترده هستند در حالیکه عده ای دیگر فقط چند فرد در شبکه فردی آن ها وجود دارد. کیفیت روابط نیز می تواند به میزان قابل توجهی متغیر باشد: روابط میان اعضای یک خانواده معمولا بسیار مؤثرتر بوده و درگیری دو جانبه بالایی در آن وجود دارد، اما روابط با همکاران یا دیگر اعضای یک نهاد یا سازمان مشترک بیشتر جنبه عملی یا کاربردی دارد. اهمیتی که افراد به روابط مختلف میدهند در هر فرهنگ و در هر فرد متفاوت است (بیلینگتون و همکاران، ۱۹:۱۹۹۸).
روابط اجتماعی همواره یکی از مضامین مهم علوم اجتماعی بوده است. روانشناسی اجتماعی بهطور کلی بر اهمیت روابط اجتماعی برای کاربردهای فردی تمرکز دارد. جامعه شناسی روابط اجتماعی را در اصل سنگ بنای جامعه می داند(هورتولانوس وماشیلز،۴۴:۲۰۰۶).
۲-۵-۲-۱ اهمیت روابط اجتماعی
۲-۵-۲-۱-۱روابط اجتماعی و تندرستی فردی
از دیدگاه برخی از جامعه شناسان، شبکه فردی عامل مهمی در زندگی روزمره انسانها است. بنابراین جای تعجبی وجود ندارد که زمانی که از افراد پرسیده شود تا عواملی که به نظر آن ها برای تندرستی مهم است، ارتباطات اجتماعی خود را در اولویت بالایی قرار میدهند. این مورد مخصوصا در روابط اصلی (خانواده و همسر) صدق میکند، اما روابط اجتماعی نیز در معنای کلی تر به این قضیه مرتبطند (هرتولانوس و همکاران،۲۱۲:۱۹۱۲). در سالهای اخیر، مطالعات بسیاری ثابت کرده اند که افرادی که در شبکه ای از روابط فردی قرار دارند، بهطور کلی سطح بالاتری از تندرستی را تجربه میکنند تا افرادی که فاقد این روابط بودهاند. آن ها گرایش بیشتری به سلامتی داشتهاند (تیجوس ۱۹۹۴، ساراسون و همکاران ۲۰۰۱؛ پسکولیدو و لوی ۲۰۰۲، جیهول و گیجبرس ۲۰۰۴).
نخستین طبقه بندی نقشهای کلی روابط اجتماعی توسط ویس[۲۶] (۱۹۷۴) ارائه شده است. او روابط اجتماعی را دارای شش “ماده اصلی اجتماعی” می داند: دلبستگی، احساسی از امنیت، نزدیکی و آسایش که توسط دیگران فراهم می شود؛ انسجام اجتماعی در شبکه ای از افراد با تفکر مشابه؛ تأیید منزلتی که توسط واکنش دیگران که برقراری اتحادهای قابل اعتماد را برای اصل همیاری دوجانبه تأیید میکند، و فرصت به دست آوردن راهنمایی برای روبرو شدن با رویدادهای استرس زای متعدد (وایس ۱۹۷۴، هلر و روک ۲۰۰۱). تویتس فهرست نسبتا متفاوتی از نقشهای تحلیل های تجربی و نظری روابط اجتماعی ارائه میکند که عبارتند از: انسجام اجتماعی، توسعه و نگهداری هویت و اعتماد به نفس، همیاری سازشی، برقراری احساسی و کنترل اجتماعی (هورتولانوس وماشیلز:۲۰۰۶، به نقل از تویتس،۱۲۴:۱۹۸۵).
به نظر کوهن[۲۷]، روابط اجتماعی برای توسعه و حفظ هویت و احترام به خویشتن در افراد اهمیت بسیار دارند. این اهمیت به طور اخص در شاخه روانشناسی اجتماعی، هویت فردی تعریف می شود. به طور کلی، فرض می شود که مردم هویت فردی و احترام به خویشتن را توسط درونی کردن ادراک دیگران مهم به دست میآورند (کوهن و سیم ۱۹۸۵، هلر و وروک ۲۰۰۱). این ادراک، بطور دائمی، در زندگی روزمره روی می- دهد، با توجه به اینکه رفتار مردم در ارتباط با دیگران بهطور پیوسته مورد قضاوت و ارزیابی خودشان و دیگران قرار میگیرد؛ افراد در روابط با دیگران و از طریق همین روابط توسعه می یابند: آن ها نیاز به ادراک و شناخت دیگران دارند تا بتوانند احترام به خویشتن و اعتماد به نفس خود را افزایش داده، و دیگرانی که در شبکه فردی آن ها وجود دارند میتوانند سرمنشأ این ادراک باشند. ارتباط با دیگران به افراد هویت اجتماعی و چارچوب ارجاعی ارائه می دهد که به میزان زیاد ارزشها و هنجارهای آن ها و انتخاب ها و برنامه های آن ها را تحت تأثیر قرار می دهد (هورتولانوس وماشیلز:۲۰۰۶، به نقل از میرز،۸۷:۱۹۹۹). در این بافت و شرایط، دانشمندان علوم اجتماعی از “حمایت اجتماعی” صحبت میکنند، که به افراد احساس تعلق به شبکه ای با الزامات دوجانبه و “حمایت ادراکی” می دهد که صورت ادراک و احترام را دارد (هورتولانوس وماشیلز:۲۰۰۶، به نقل ازکاب، ۷:۱۹۷۶).
توضیح دوم برای تندرستی بیشتر افراد با شبکه فردی مناسب این است که روابط اجتماعی در انسجام اجتماعی افراد نقش دارد. آن ها نیاز اولیه انسان به “تعلق داشتن” را رفع میکند، نیازی که در تمام ادبیات روانشناسی به آن اذعان شده است. روابط اجتماعی به افراد این امکان را می دهد که خود را بخشی از گروهی اجتماعی بدانند که با آن همذات پنداری میکنند و در آن درگیری های فردی، صمیمیت و دوستی را تجربه میکنند. ارتباط اجتماعی با دیگران، راحتی، و لذت با هم بودن با دیگران” تأثیرات مثبتی بر تندرستی فردی دارد. جزوی از یک گروه بودن همچنین به این معناست که افراد دیدی از واقعیت را بدست میآورند و با دیگران سهیم می شوند، و کمتر با احساس نا امنی اذیت می شوند (هورتولانوس وماشیلز:۲۰۰۶، به نقل ازدیکسترا،۲۳:۱۹۹۰). این مهم است که روابط با نقش روابطی که در شبکه هستند همراه شوند و احساسی از هویت فردی و گروهی را به فرد بدهند (هلر و روک،۳۰:۲۰۰۱). یکی از جوانبی که بسیار به انسجام اجتماعی نزدیک است کنترل اجتماعی است. این مقوله بدان معنا است که رفتار اعضای یک شبکه می تواند رفتار مطلوب اجتماعی را تأیید کند (هیوز و گوو ۱۹۸۱؛ امبرسون ۱۹۸۷).
توضیح سوم برای اهمیت روابط اجتماعی حمایت اجتماعی است. مردم برای زندگی و بقای آن، و برای داشتن عملکرد بهینه به یکدیگر نیازمندند. این چیزی است که حمایت اجتماعی را شرط لازمه بقا می داند. این حمایت اجتماعی الزاما همیشه حاضر نیست: انتظاری است که در مواقع نیاز فرد از دیگران و کمک آن ها و حمایت آن ها دارد و امری حیاتی است. این نقش حمایت کننده بالقوه در روابط فردی با دیگران برای تندرستی و سلامتی نقش مثبتی است (هورتولانوس وماشیلز:۲۰۰۶، به نقل از برکمن و سیم ۱۹۷۹؛ فیسچر ۱۹۸۲؛ هال و ولمن، ۱۹۸۵؛ ساراسون و همکاران ۱۹۹۴؛ تیجوز ۱۹۹۴؛ پسکوسولیدو و لوی ۲۰۰۲). یک تمایز کلی بین دو گونه اصلی حمایت وجود دارد: حمایت عملی یا ابزاری، و حمایت عاطفی یا احساسی (واندر پول،۱۸:۱۹۹۳). حمایت ابزاری زمانی اتفاق می افتد که اعضای یک شبکه توصیه یا کمک عینی خود را برای حل مشکلی پیشنهاد کنند. این نوعی کمک عملی یا مادی است که نیاز فوری فرد درگیر مانند غذا، لباس، کمک های خانگی، توصیه یا نصیحت را برطرف میکند. کمک احساسی به افراد درگیر این حس را می دهد که دیگران در مورد آن ها اهمیت میدهند و به تجارب و احساسات آن ها توجه میکنند و میتوانند راجع به مشکلات شخصی خود صحبت کنند. در کنار این دو نوع حمایت، حمایت دیگری به شکل “همراهی اجتماعی” وجود دارد که انجام مشترک فعالیتهای اجتماعی مانند خرید، سینما رفتن، فنجانی قهوه با یکدیگر خوردن، یا شب نشینی است (فیسچر ۱۹۸۲: واندر پول ۱۹۹۳).
روانشناسان اجتماعی به حمایت اجتماعی توجه نشان میدهند، مخصوصا در ارتباط با استرس و کنترل عواطف (هورتولانوس وماشیلز:۲۰۰۶،کاب،۱۱:۱۹۷۶). به لطف تأثیر حمایت کننده روابط اجتماعی، آن ها یک عامل حمایت کننده در زمان بروز مشکلات به شمار می روند. افراد از شبکه فردی یک شخص میتوانند به شیوه های متفاوتی برای کنترل استرس مؤثر باشند برای مثال توسط تغییر موقعیت استرس زا، تغییر معنای آن، یا تسکین بخشیدن به واکنشهای عاطفی به آن. این امر نه تنها در حمایت عاطفی برای کاهش استرس، ترس و عدم امنیت صدق میکند بلکه در مورد حمایت ابزاری نیز مؤثر است. (وان در پل،۱۸:۱۹۹۳). براساس این نظر، برخی براین باورند که روابط اجتماعی تنها تندرستی فردی را در شرایط استرس تحت تأثیر قرار می دهد و تأثیر مثبتی در اتفاقات غیر دراماتیک ندارد؛ این ایده را ” فرضیه میانگیری” نامیده اند (کوهن و ویلس،۷۰:۱۹۸۵). عده دیگری بر این باورند که روابط اجتماعی بدون در نظر گرفتن سطح استرس در تندرستی نقش دارد، اما در شرایط مختلف نقشهای آن مختلف است. در یک موقعیت استرس بار، دیگران با اهمیت میتوانند کمک فوری، همیاری، حواس پرتی یا تنظیم عواطف را به شخص ارائه کنند. در ارتباطاتی مواقع معمولی، افراد شبکه فردی میتوانند صمیمیت، همراهی، احساس تعلق، احتمال تعیین نقشهای اجتماعی و مقایسه اجتماعی، و حمایت از خواسته های فردی را ارائه کنند. (ووکس،۵۵:۱۹۸۸). در این دیدگاه اخیر، روابط اجتماعی نه تنها برای حل مشکلات یا ارائه کمک در مواقع بحرانی به کار می آیند، بلکه احساسات مثبت را نیز تقویت میکنند (هلر و روک ۲۰۰۱).
در کنار اثرات مثبت روابط اجتماعی، برخی نظریه پردازان بر روی پیامدهای منفی آن نیز تمرکز کرده اند ( شرامیر ۱۹۹۰، بدر و همکاران ۲۰۰۱؛ دیکسترا ۲۰۰۱، هلر و روک ۲۰۰۱)؛ اگرچه این تأثیرات منفی بسیار کم مطالعه شدهاند (لینکون و همکاران ۲۰۰۰). روابط اجتماعی در منظر کلی در تندرستی و سلات عاطفی فرد نقش دارد با این وجود آن ها میتوانند باعث محدود نمودن افراد و به زحمت انداختن آن ها شوند. رفتار اعظای یک شبکه خود می تواند باعث ایجاد استرس اضافی شود یا پایه ای برای مقایسه های اجتماعی منفی ایجاد کنند (مایرز ۱۹۹، هلر و روک ۲۰۰۱). فرد می تواند به گروهی اجتماعی تعلق داشته باشد که افراد عضو آن رفتارهای ناسالم یا خلاف اجتماع را تشویق میکنند و از پیوستن به دیگر گروه های اجتماعی خودداری میکنند (شرامیر ۱۹۹۰، هلر و روک ۲۰۰۱). زمانی که افراد نتوانند انتظارات نقشی که در گروه را دارند به جای آورند، از اعضای گروهی که به آن تعلق دارند قدردانی نشده و این پیامدهای منفی برای هویت فردی و احترام به خویشتن دارد (هلر و روک،۱۲:۲۰۰۱).
علاوه بر آن، حمایت اجتماعی پیشنهاد شده همواره این نیاز را برطرف نمیکند: کمک ممکن است کافی نباشد، یا به شیوه ای ارائه شود که باعث تحقیر فرد شده و او را وابسته به خود کند. اعضای شبکه میتوانند باعث پسرفت فرد در جستجوی کمک کافی یا حرفه ای شوند (شرامیر،۵۳:۱۹۹۰). اما این تأثیرات منفی از اهمیت اصلی روابط اجتماعی نمی کاهد.
می توان این گونه نتیجه گرفت که روابط اجتماعی به شیوه های گوناگون تأثیرات مهمی در تندرستی فردی مردم دارد.
۲-۵-۲-۲ اهمیت اجتماعی روابط اجتماعی
برخی از جامعه شناسان مانند تونیس[۲۸]، دورکیم[۲۹] و زیمل[۳۰] معتقدند روابط اجتماعی تا حد مشخصی انسجام اجتماعی ایجاد نموده و نقش مهمی در پیوستگی و ثبات جامعه دارند. به این دلیل، جامعه شناسان روابط اجتماعی را به عنوان سنگ بنای اولیه صورت های پیچیده تر ارتباط میان افراد می دانند(هورتولانوس، ۲۰۰۶ به نقل از تونیس ۱۸۸۷، دورکیم ۱۸۹۳، زیمل ۱۹۰۸). روابط اجتماعی همچنین میزان مشخصی از قانونمندی را ایجاد میکند بدان معنا که اعمال افراد تا حدی توسط قرار گرفتن آن ها در یک اجتماع یا گروه خاص کنترل و هدایت می شود(دورکیم،۲۴:۱۹۸۳). این امر به پیوستگی اجتماعی و اتحاد کمک میکند. اهمیت بالای انسجام اجتماعی در شیوه ای است که مردم واقعیتهای اجتماعی را ارزیابی و بررسی میکنند. دیدگاههای مختلفی از روانشناسی جامعه (مانند نظریه هویت اجتماعی و نظریه طبقه بندی اجتماعی) نشان میدهند که گروه های اجتماعی که فرد در آن هویت خود را شکل می دهد برای تفکر، احساسات و رفتار اجتماعی آن فرد الزامی هستند (هورتولانوس وماشیلز:۲۰۰۶، به نقل ازمیرز،۱۲:۱۹۹۹). اعضای یک اجتماع فلسفه، ارزشها و هنجارهای خود را به یکدیگر انتقال میدهند. کودکان در هنگام تولد الگوی رفتاری تمایز نیافته و چندجانبه ای دارند که از طریق رشد کردن و اجتماعی شدن در یک نظام نمادین-اخلاقی تعیین شده توسط تاریخ و اجتماع توسعه می یابد. آن ها نقش های اجتماعی و ارزش ها را از طریق روابطی که در خانه، مدرسه و دیگر حوزه های اجتماعی شدن مانند باشگاه ها یا انجمن ها دارند درک میکنند. این باعث می شود که آن ها تصویری از رفتارهایی که معمولا مورد پذیرش هستند یا مورد پذیرش نیستند را درونی کنند. افراد توسط بخشی از گروه های اجتماعی بودن و همذات پنداری با اجتماعی خاص، راجع به ارزشها و هنجارهای غالب جامعه خود آگاه می شوند (فیسچر و فیلیپس ۱۹۸۲و میرز ۱۹۹۹).
بنابراین از نظر آن ها، فرایند اجتماعی شدن قیود اخلاقی را ایجاد میکند. اجتماعی شدن با نظامی از محدودیت های مثبت و منفی همراه است که برای تنظیم رفتار اجتماعی مردم هماهنگ با ارزشها و هنجارهای غالب عمل میکند. این کنترل اجتماعی برای پایداری و تداوم نظام اجتماعی بسیار مهم است. در نظام رسمی، افراد در کنار هویت فردی خود دارای هویت اجتماعی نیز می گردند. هویت اجتماعی براساس نقشهای جمعی تجویز شده ای است که افراد در طی فرایند اجتماعی شدن یاد میگیرند. در فرایند اجتماعی شدن افراد اجتماعی می گردند: آن ها نقشهای اجتماعی را یاد گرفته و بازیگران اجتماعی می شوند (بیلینگتون و همکاران ۱۹۹۸، میرز ۱۹۹۹).
علاوه بر اثرات مثبت روابط اجتماعی برای جامعه، اثرات منفی را هم می توان مشاهده نمود. انسجام اجتماعی در تعریف همراه با جدایی است، جدایی از تمام کسانی که آن خصوصیت متمایز کننده گروه را ندارند. این می تواند به افزایش ذهنیت “درون-گروهی” منجر شود که باعث می شود فرد هنجارها و ارزشهای خود را به قیمت کسانی که مخالف هستند و یا از آن خارج هستند نگه دارد. (شیوت ۱۹۹۷، میرز ۱۹۹۹).
بهطور خلاصه، روابط اجتماعی نقش میانجی مهمی بین فرد و جامعه ایفا میکنند. آن ها برای انسجام اجتماعی افراد مجرد در جامعه مهم بوده و قیود اخلاقی و ثبات اجتماعی ایجاد میکنند.
۲-۵-۲-۳ روابط اجتماعی به عنوان سرمایه اجتماعی
برخی از جامعه شناسان مانند استول[۳۱]، فلپ[۳۲] و واکر[۳۳] اعتقاد دارند روابط اجتماعی منابع مهمی هستند که به ظرفیت افراد در هدایت یک زندگی نسبتا مستقل و تندرستی فردی کمک میکنند. روابط فردی هم چنین جنبه ابتدایی از جامعه را شکل میدهند و به شیوه های مختلفی برای پیوستگی و ایجاد قید و بند در جامعه مفید می باشند. اهمیت عمده ارتباط های اجتماعی در سطوح فردی و جامعه ای به عنوان سرمایه اجتماعی است، اصطلاحی که در نحله های مختلف علمی برای آن به کار می رود (برای مثال جامعه شناسی، مردم شناسی، علوم اجتماعی ، اقتصاد). این اصطلاح به اهمیت روابط اجتماعی میان مردم برای عملکرد فردی آن ها و عملکرد خانوادگی، سازمانی، اجتماعی و جامعه ای که به آن تعلق دارند اشاره دارد(هورتولانوس وماشیلز:۲۰۰۶، به نقل از شولر و همکاران ۲۰۰۰، استول ۲۰۰۰، فیلد ۲۰۰۳، فلپ و واکر ۲۰۰۴).
روابط اجتماعی به عنوان منبعی نگریسته می شوند که برای ادراک اهداف اجتماعی از اهمیت بسیاری برخوردارند. اگرچه اصطلاح سرمایه فرهنگی اغلب مورد استفاده قرار میگیرد اما در مورد مفهوم آن ابهاماتی وجود دارد. در مورد خلق این اصطلاح چندین نفر ذکر شدهاند برای مثال بکر۴، لوری۵، هومنز۶، کلمن۷و بوردیو۸٫ در ادبیات این مفهوم را به شیوه های مختلفی تعریف نموده و به کار برده اند(هورتولانوس وماشیلز،۳۴:۲۰۰۶).
۲-۵-۲-۴ روابط اجتماعی و تغییرات در محیط اجتماعی
روابط اجتماعی به تمام دوران و تمام مکان ها تعلق دارد. اما هنوز، توسعه اجتماعی به میزان زیادی بر روابط بین فردی تأثیر می گذارد. ظهور جامعه صنعتی مدرن در قرن ۱۹ و ۲۰ ساختار اجتماعی را بشدت تغییر داد و محیط اجتماعی که مردم در آن زندگی می کردند عوض شد. مهمترین ابعاد این تغییر در زیر توضیح داده شده است(هورتولانوس وماشیلز،۲۱:۲۰۰۶).نخستین توسعه ای که تأثیر عظیمی بر ساختار اجتماع گذاشت فرایند متمایز سازی است. یعنی افزایش تخصص افراد (تمایز میان وظایف) و سازمان ها و نهادها (تمایز نظام ها) است که با هداف تولید بیشتر و مهارت بالاتر انجام شد. وظایفی که قبلا در محیط خانه به انجام می رسید در اختیار متخصصانی قرار گرفت که به این حرفه روی آورده بودند. برای مثال مواردی چون تربیت و نگهداری کودکان، نگهداری افراد بیمار یا سالمند خانواده، تولید محصولات برای استفاده خانگی قبلا در خانواده و اکنون بصورت بزرگتری در مدارس بیمارستان ها و شرکت ها انجام می شد. (دورکیم،۱۳:۱۹۸۳).
توسعه دوم که پیامدهای مهمی برای فرهنگ اجتماعی داشت فرایند عقلانی سازی بود که در آن باورهای مذهبی و افسانه ای از واقعیت جای خودرا به دانش عقلانی و عملی داد (وبر ۱۹۲۰). نقطه اغاز یک جامعه مدرن این است که هرچیزی بواسطه دانش تجربی و عملی و اقدامات عقلانی مدیریت شود. در سطح اعمال جمعی این بدان معناست که افکار و اعمال بیشتر به سمت هدفهای از پیش تعیین شده ای حرکت کند و مردم از مناسب ترین ابزار برای آن استفاده کنند. این امر منجر به شیوه ای از زندگی می شود که برنامه ریزی شده تر بوده و قوانین در آن بسیار مؤثرند(هورتولانوس وماشیلز،۳۴:۲۰۰۶).
توسعه سوم که بسیار به متمایز سازی و عقلانی سازی جامع مرتبط است فرایند فردگرایی است. در جامعه مدرن مردم خود را از بندهای سنتی خانواده، فرقه و مذهب رها کرده اند. فردگرایی به معنای افزایش آزادی فردی انتخاب است، هویت جمعی که در یک شیوه زندگی مشترک بیان می شود جای خود را به تنوع شیوه- های زندگی داده است (بک ۱۹۸۶، گیدنز ۱۹۹۱، بک و بک گرنشایم ۱۹۹۴، ۲۰۰۲ و باومن ۲۰۰۱).
آخرین توسعه ای که پیامدهای بزرگی برای محیط اجتماعی داشته است فرایند جهانی سازی بوده است که در قرن بیستم به بزرگ شدن حیطه جامعه انجامیده است. اصطلاح جهانی سازی به توسعه روابط اجتماعی متعدد و وابستگی هایی اشاره دارد که بالاتر از سطح ملت-دولت قرار میگیرند و همراه با یکدیگر نظامی مدرن و جهانی را شکل میدهند (وان استینبرگن ۱۹۹۶:۴۶۷). جهان تاکنون یک نظام اجتماعی بسیار بزرگی شده است که مردم در آن با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و به یکدیگر وابسته اند (کاستلز ۱۹۹۶، دوسوان ۱۹۹۶).
۲-۵-۲-۵ پیامدهای اجتماعی روابط اجتماعی
اهمیت روزافزون نهادهای سنتی و فردگرایی در حال ظهور کاراکتر جامعه را تغییر داده و تمام جوانب آن را تحت تأثیر قرار داده است. این شامل هویت شهروندان و ارتباط میان افراد و گروه های شهروندان نیز میگردد.
در وهله نخست، فرایند فردگرایی با ظهور خود انعکاسی شروع می شود (گیدنز،۱۹۹:۱۹۹۱). گسترش خود/نفس دیگر نقشی ثابت و تعیین شده توسط جامعه نیست بلکه همانند پروژه ای است که مردم همواره بر روی آن کار میکنند. تلاش برای حرکت به سمت فهم خود و توسعه خود، و جستجوی ابزار مناسب حصول این دو پیامدهای مهمی برای حوزه فردی به دنبال داشته است. ساختن خود به یک فرایند انعکاسی تبدیل شده است که در آن افراد بصورت مداوم مجبور هستند دست به انتخاب بزنند، از جمله در داشتن روابط با دیگران. بندهای خانوادگی میان نسل ها سست تر شده و دیدگاه ها نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده بشدت تغییر نموده است. گیدنز [۳۴](۱۹۹۲) در این رابطه از ” دگرگونی صمیمیت[۳۵]” سخن می گوید. این دگرگونی بدان معناست که مردم باید نیازهای عاطفی خود را منعکس کنند و بصورت خودآگاه در نظر داشته باشند که به دنبال چه نوع رابطه ای هستند(هورتولانوس وماشیلز،۴۵:۲۰۰۶).
فرایند مدرن سازی[۳۶] نیز به توسعه قابل توجه فضای اجتماعی که مردم در آن زندگی میکنند منجر شده است. آن ها با روابط بسیار زیادی در موقعیت های مختلف رو به رو هستند (داسوان،۶۷:۱۹۹۶). افراد جزوحلقه های متفاوتی هستند، برای مثال خانواده، حلقه دوستان، حلقه شغلی، همسایگی و زندگی باشگاهی. در همه این شرایط اجتماعی، افراد موقعیت های اجتماعی اتخاذ میکنند و باید انتظارات آن نقش را براورده سازند. عملکرد در تمام این شرایط متغیر نیازمند توانایی های اجتماعی است: افراد باید بصورت مداوم با ساختارهای اجتماعی اطراف خود تطبیق یافته و هنجارها و قوانین اجتماع را اجابت کنند، آن ها باید با دیگران احساس راحتی داشته و قادر به کنار آمدن با آن ها به شیوه های قابل قبول اجتماعی باشند (بیلینگتون و همکاران،۱۴۳:۱۹۹۶).
سومین تغییر مربوط به بوروکراسی سازی[۳۷] جامعه است (وبر،۸۸:۱۹۲۰). از مردم انتظار می رود که رفتار عمومی خود را با نیازهای جامعه منظم مدرن مطابقت دهند. همانطور که زندگی مردم در وابستگی های پیچیده تری فرو می رود و بخشی از شبکه ی منشعبی از نهادها، قوانین و فرایندها می گردد، الزام بیشتری برای آن ها به وجود می آید تا رفتار خود را بصورت دوجانبه با یکدیگر هماهنگ سازند. اقدامات آن ها باید در وهله نخست عقلانی و کامل باشد. مردم ناچار به داشتن نگرشی حسابگرانه در رابطه با دیگران می شوند تا بتوانند به اهداف خود برسند و در اینجاست که عواطف و احساسات غیرعقلانی به شمار می رود (هابرماس،۶۹:۱۹۸۱). برخی از نظریه پردازان فرض میکنند که ابراز وجود یکی از خصوصیات اصلی حوزه های مشخصی از زندگی است، چراکه نگرانی و محبت ناپدید نگشته است و فقط به حوزه شخصی زندگی تعلق دارد. در اینجا ما روابط صمیمانه و حمایت کننده را می بینیم که بر مبنای نگرانی دو جانبه و قدردانی قرار دارند (لافلند،۱۹:۱۹۸۹).
به نظر می رسد که افزایش فردگرایی خطر از هم گسیختگی اجتماعی را بیشتر میکند. فردگرایی و جهانی سازی نوعی تنوع افزایشی را به وجود میآورند که در جبهه های مختلفی بیان می شود: خانواده، تحصیل، کار، سلامت، محیط زندگی و غیره. در جامعه مدرن گروه های اجتماعی و فرهنگی با زمینه ها و شیوه های زندگی متفاوتی در کنار یکدیگر وجود دارند. یافتن اساسی مشترک برای زندگی اجتماعی و رسیدن به یک اجماع مشترک در قوانین و هنجارهایی که برای تمام گروه های اجتماعی قابل قبول باشد هر روزه به کاری مشکل تر از دیروز بدل می شود(هورتولانوس وماشیلز،۱۰:۲۰۰۶).
برخی از جامعه شناسان مانند تونیس، ویرث[۳۸] و هابزباوم[۳۹] بر این باورند که فردگرایی برای زندگی اجتماعی یک جامعه فاجعه می آفریند (تونیس ۱۸۸۷، ویرث ۱۹۳۸، هابزباوم ۱۹۹۴ پوتنام ۲۰۰۰). هابزباوم تا جایی پیش می رود که از هم گسیختگی الگوهای قدیمی روابط انسانی را آزاردهنده ترین تغییر اجتماعی قرن بیستم می داند. به زعم وی، از هم پاشی چارچوب های اسنجام معنا دار و سنتی بیشتر پیامدهای منفی برای قیود اجتماعی میان مردم و توسعه اتحاد و وفاداری دوجانبه داشته است. در جامعه مدرن هوشیاری جمعی که اساس رفتار و اتحاد میباشد ناپدید شده است.دورکیم (۱۹۸۳) از ازهم گسیختگی ابایی نشان نمی دهد اما به ظهور نهادهای جدیدی اشاره میکند (مانند تقسیم کار) که می تواند در صورت های مدرن انسجام اخلاقی و اجتماعی سهیم باشد. وی اظهار میدارد که شکل جدید یک اتحاد انتزاعی تر و بی هویت تر همراه با الگوهای وابستگی جدید جامعه است. علاوه بر آن، بسیاری از نهادهای سنتی (علیرغم اینکه شخصیت آن ها تغییر کرده است) همچنان دارای یک عملکرد فرهنگی تقید آمیز است: خانواده، زندگی باشگاهی، تحصیلات، سلامت و بهداشت، دنیای حرفه ای، مدیریت عمومی و سیاسیت همچنان در جوامع مدرن محکم می- باشند.(هور تولانوس و ماشیلز:۲۰۰۶، بوونز و همریک،۴۸:۱۹۹۶).
نظریه پردازان جامعه شناس(مانند هچر و راب[۴۰]) انگیزه های متعددی که می تواند به رفتار وحدت گرایانه در جوامع مدرن غربی منجر شود را ذکر کرده اند. رویکرد انتخاب عقلانی وحدت فرض میدارد که در حیطه علاقه هر فردی است که به شبکه های اجتماعی بپیوندد، انگیزه ابزاری (منفعت طلبی عقلانی) منجر به رفتار منسجمی می شود (هچر ۱۹۸۷، راب ۱۹۹۷). دیگران هنجارها ارزشها و عواطف را به عنوان مبنای وحدت می دانند. درکنار صورتهای ابزاری وحدت نوعی وحدت با انگیزه اجتماعی نیز وجود دارد که برمبنای درگیری و احساس اشتراک است. انگیزه های رفتار وحدت گرایانه می تواند جذابیت، وفاداری، همذات پنداری و همراهی باشد(هورتولانوس وماشیلز،۲۶:۲۰۰۶).
۲-۵-۲-۶ انزوای اجتماعی به عنوان شکلی از محرومیت اجتماعی
هورتولانوس وماشیلز[۴۱] معتقدند اگرچه فرایندهای تغییر اجتماعی بر تجربه اجتماعی افراد تأثیرگذار بوده، نیاز به روابط و مراوده با دیگران محو نشده است. فردگرایی دقیقا بر این تصور است که مردم وارد روابطی با دیگران شده و بخشی از شبکه های اجتماعی یا گروه های سالمی هستند که آن ها را قادر می سازد تا به جامعه مدرن بپیوندند. این بدان معناست که آن ها باید روابط خود را آگاهانه ساخته و در شبکه هایی مشارکت کنند که به دستیابی به نقشه های زندگی آن ها کمک میکند(هورتولانوس وماشیلز،۲۶:۲۰۰۶). در همین زمان، زمینه روابط اجتماعی در جامعه مدرن بیشتر شده است. فرایندهای مدرن سازی به توسعه قابل توجه فضای اجتماعی که مردم در آن زندگی میکنند منجر شده است. آن ها اکنون با روابط بیشماری در فرایند مدرن سازی در موقعیت های مختلف رو به رو هستند (داسوان،۴۴:۱۹۹۶). به نظر بیلینگتون و همکارانش، افراد جزو حلقه های متفاوتی هستند، برای مثال خانواده، حلقه دوستان، حلقه شغلی، همسایگی و زندگی باشگاهی. در همه این شرایط اجتماعی، افراد موقعیت های اجتماعی اتخاذ میکنند و باید انتظارات آن نقش را برآورده سازند. عملکرد در تمام این شرایط متغیر نیازمند توانایی های اجتماعی است: افراد باید بصورت مداوم با ساختارهای اجتماعی اطراف خود تطبیق یافته و هنجارها و قوانین اجتماع را اجابت کنند، آن ها باید با دیگران احساس راحتی داشته و قادر به کنار آمدن با آن ها به شیوه های قابل قبول اجتماعی باشند (بیلینگتون و همکاران ،۴۲:۱۹۹۸). با این وجود، این باعث بوجود آمدن تقاضای بالایی از فرد می- شود، چراکه فرض میکند افراد مستقل و خودمختار قادر به شکل دادن زندگیهای خود فرای قیدو بندهای اجتماعی یا گروهی هستند. آن ها به تمام انواع مهارتهای اجتماعی و شناختی نیاز دارند تا بتوانند در شرایط متفاوت عملکرد مناسبی داشته باشند. افرادی که فاقد این مهارتها باشند و امکان پیوستن به روابط اجتماعی را در خود نمی بینند از لحاظ اجتماعی منزوی می گردند.
انزوای اجتماعی پیامدهای منفی برای عملکرد بهینه و تندرستی افراد دارد، و همین طور برای اتحاد و انسجام جامعه. کیفیت فردی زندگی بسیار تحت تأثیر عضو شبکه اجتماعی بودن است. توسط روابط عقلانی در حوزه عمومی، ماهیت صمیمانه روابط اجتماعی در دیگر حوزه ها بسیار مهم به شمار می رود. برخی بر این باورند که نیاز به روابط اجتماعی اکنون که افراد دیگر نمیتوانند به الگوهای فرهنگی سنتی و فردی خود تکیه کنند بالاتر رفته است. افراد بهطور اساسی در انتخاب های خود و شیوه زندگی خود آزادند، اما آن ها فقط میتوانند هویت خود را در بافت اجتماع، در روابط با دیگران و روابطی که بر مبنای احساس دوستی، صمیمیت مشترک و درگیری است تعریف کنند. (بک و بک گرنشایم ۱۹۹۰، ۲۰۰۲، گیدنز ۱۹۹۱). پپلو و پرلمن[۴۲] معتقدند فقدان روابط مؤثر باعث شکل گیری تهدیدی جدی برای سلامت فردی می شود. افرادی که روابط پایدار و معنادار با یکدیگر ندارند و در موارد نیاز کسی را برای رجوع ندارند، معمولا دچار تنهایی میشوند. این امر اغلب منجر به مشکلات فردی جدی مانند افسردگی، کمبود اعتماد به نفس، مشکلات اجتماعی و علایم بیماریهای جسمانی می شود (پپلو و پرلمن،۳۴:۱۹۸۴).
برای |