در زمان خلیفه دوم ادامه فتوحات تا خراسان و سیستان رسیده بود.
در واقع در عهد خلیفه دوم فتوحات صورت گرفته بود و این دوره، زمان تثبیت آنها بود.
عثمان، عبد الله بن عامر یکی از سرداران مسلمان را برای فتوحات بیشتر روانه خراسان کرد. وی توانست شهر نیشابور را به سال ۳۰ فتح کند. پس از آن، دیگر شهرهای مهم خراسان چون هرات، فاریاب، بادغیس را گشود، و هر چند استقرار حاکمیت مسلمانان در این مناطق برای مدتی به تاخیر افتاد، اما وی توانست به مت سیستان تا کابل پیش رود.
فتوحات در غرب دنیای اسلام نیز ادامه داشت. در شمال افریقا، مصر در سال ۲۰ هجری به دست مسلمانان افتاد. این منطقه با فرماندهی عمرو بن عاص گشوده شد و مسلمانان پس از استقرار به تاسیس شهر فسطاط پرداختند
فتح آفریقا در سال ۲۷ ه. روی داد و از آن پس آفریقا یکی از بهترین مناطق و پردرآمد ترین و آرام ترین آنها برای خلفاء بود
در همین سال قسمتهایی از اندلس نیز بر روی مسلمین گشوده شد.
در همین دوره، اولین نیروی دریایی مسلمین روانه قبرس شد و مسلمانان در آن منطقه نفوذ کردند. در غرب اسلامی، مهم ترین هدف مسلمانان، پیشروی در آسیای صغیر و گرفتن قسطنطنیه پایتخت دولت بیزانس بود. در دوره عثمان، یک بار مسلمانان تا تنگه داردانل نیز پیش رفتند و با بیزانسی ها به جنگ پرداختند.
این زمان، گستره ممالک اسلامی در شرق تا سیستان و خراسان بود. در شمال غرب ایران، شامل آذربایجان و ارمنستان، و در غرب شامل تمامی آنچه شامات نامیده می شد، بود، یعنی اردن، سوریه، فلسطین، لبنان و مصر.[۲۳۱]
۴/۳/۲-سلامت فتوحات
مقصود از سلامت فتوحات در اینجا، انطباق آن با معیارهای اسلامی می باشد که مورد نظر شارع مقدس است، به این معنا که فتوحات تا چه اندازه با معیار های مورد نظر اسلام هماهنگ است؟ وآیا میزان هماهنگی آن با معیارهای دینی به اندازه ای است که بشود به آن فتوحات اسلامی گفت؟ و آیا مجوز ویا توصیه ای از سوی شارع مقدس مبنی بر آغاز فتوحات وجود داشته است ؟
۱/۴/۳/۲-نامه های پیامبر صلی الله وعلیه وآله و آغاز فتوحات !
در ابتدا از نامه های پیامبر(ص) آغاز می کنیم؛ نامه های ایشان بطور کلی مبتنی بر دعوت سران به اسلام است، آن هم در زمان خود پیامبر(ص)؛ وبنا بر آنچه در تاریخ وسیره پیامبر (ص) وجود دارد هیچ لشکری را به عنوان فتوحات به خارج از مرزهای عربستان گسیل نداشته که بخواهیم آن را برای پس از ایشان استصحاب کنیم، ودر جنگ تبوک که در مرزهای شرقی صورت گرفت اصولاًدرگیری اتفاق نیفتاد واین جنگ برای فتوحات نبوده، وفقط برای دفع تعرض رومیان این حرکت آغاز گردیده نه برای حمله به کشوری دیگر؛ بر این اساس سخن برخی از نویسندگان که گفته اند شخص پیامبر (ص) آغاز گر فتوحات روم بوده درست به نظر نمی رسد “أن النبی(ص)بدأ الفتوحات بنفسه بحرب الروم “.[۲۳۲]
با توجه به نکتۀ فوق ودقت در متن برخی از نامه های پیامبر(ص) به نظر می رسد ایشان از فتوحات ولشکر کشی به برخی از کشورها سخن گفته اند، به عنوان نمونه در نامه ای که به جیفر وعبد دو فرزند جلندى پادشاه عمان نوشتند عبارتی است که از آن چنین برداشت می شود:
کتابه (صلى الله علیه وآله) إلى جیفر وعبد ابنی جلندى:
” بسم الله الرحمن الرحیم من محمد بن عبد الله إلى جیفر وعبد ابنی الجلندی: سلام على من اتبع الهدى أما بعد، فإنی أدعوکما بدعایه الإسلام، أسلما تسلما، إنی رسول الله إلى الناس کافه لأنذر من کان حیا ویحق القول على الکافرین، وإنکما إن أقررتما بالاسلام ولیتکما، وإن أبیتما أن تقرا بالإسلام فإن ملککما زائل عنکما، وخیلی تحل بساحتکما وتظهر نبوتی على ملککما".[۲۳۳]
آیا عبارت “وخیلی تحل بساحتکما وتظهر نبوتی على ملککما” که در نامۀ پیامبر (ص) به سران کشور عمان وجود دارد، دلالت بر فتوحات پس از پیامبر (ص) می نماید؟ در پاسخ باید گفت: خیر،زیرا اسلام در زمان خود پیامبر (ص) به عمان راه پیدا نمود، وحجت بر پادشاهان آنجا در زمان خود پیامبر (ص) تمام گردید ونیاز به فتوحات پس از ایشان نداشت و این عبارت در نامه حضرت فقط دلالت برورود اسلام در آینده به آن سرزمین می کند.
۲/۴/۳/۲-بشارت پیامبر (ص) بر فتوحات ایران و روم
سؤال دیگری که در اینجا پیش می آید این است که: آیا بشارت هایی که پیامبر (ص) مبنی بر فتح ایران و روم به مسلمانان داده است [۲۳۴]مجوّزی برای فتوحات مسلمانان وحمله به ایران وروم بوده است؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت :این بشارت فقط خبر از آینده می دهد، به اینکه اسلام به آن سرزمین ها راه پیدا می کند،اما اینکه چگونه اسلام بدانجا راه پیدا می کند از متن بشارت پیامبر (ص) چنین استفاده ای نمی شود؛ قدر متیقن آن است که اگر طبق این بشارت قرار است فتوحاتی هم اتفاق بیفتد لازم است تحت نظارت رهبری عادل وکامل این لشکر کشی ها صورت پذیرد، نه کسانی که مأذون برای هیچ گونه دخل وتصرفی در امور نمی باشند، چه برسد که بخواهند جان انسانها را بی جهت به خطر بیندازند!
گر چه جای انکار نیست که مسلمانان با توجه به همین بشارت ها دست به فتوحات زدند ولی این موضوع نیمی از واقعیت است، نیم دیگر آن است که اکثر مسلمانان به خاطر سلطۀ حاکم بر آنها؛ توجه نداشتند که اگر قرار است فتوحاتی هم صورت گیرد باید تحت حکومت امام عادل ورهبر معصوم صورت گیرد تا از هر گونه افراط وتفریط وظلم وستمی دورباشد ومنطبق بر قوانین دقیق اسلامی وزیر نظرفرماندگانی آگاه وباتقوا انجام شود تا بعد ها اسلام را متهم به زور وخشونت نکنند!
واینکه برخی از نویسندگان این گونه بشارت ها را نوعی وظیفۀ واجب(فرض) تلقی کرده اند که حتی بر هر قدرتی وحکومتی که بعد از پیامبر (ص) برمسند امور بنشیند اجرای آن لازم است قابل قبول نمی باشد،زیرا هیچ لفظی که دلالت بر وجوب نماید از متن این گونه بشارت ها بدست نمی آید، چه برسد که بگوئیم این وظیفه بر حاکمانی که غصب ولایت الهی کرده اند نیز واجب است ! بنابراین وجهی ندارد که نتیجه گیری کنیم که:( والفرض یتضمن الإذن )[۲۳۵]
۵/۳/۲-فتوحات وگسترش اسلام:
سؤال دیگری که در اینجا مطرح می شود آن است که آ یا این فتوحات باعث گسترش اسلام شده یا نه ؟ واگر این فتوحات عاملی برای گسترش دین بوده، آیا درست است که با آن مخالفت نمود ومشروعیت آن را زیر سؤال برد؟
در پاسخ باید گفت: اجنگ ضمن اینکه برخورد نظامی دو گروه با یکدیگر است، عاملی برای انتقال فکری و فرهنگی دو طرف نیز می باشد، در طی این فتوحاتی که پس از پیامبر (ص) انجام گرفت، خواه نا خواه فرهنگ اسلامی به آن مناطق راه پیدا کرد؛ چه قائل به مشروعیت این فتوحات بشویم وچه قائل به مشروعیت آن نباشیم
شهید مطهری (ره)در مورد انتقال فرهنگی که در طی جنگ ممکن است اتفاق بیفتد ابراز می دارد:
«بعد از جنگهاى صلیبى میان مسیحیان و مسلمین که در حدود دویست سال طول کشید (قرن پنجم و ششم هجرى) مسیحیان از یک طرف با تمدن و فرهنگ اسلامى آشنا شدند و این تمدن به آنها آگاهى داد، و از طرف دیگر پس از شکست نهایى از مسلمین سخت کینه مسلمین را در دلهاى خود پختند و به جنگ اعصاب علیه مسلمین دست زدند. آن اندازه علیه اسلام و قرآن و رسول اکرم و مسلمانان شایعه ساختند که موجب شرمسارى متمدنهاى مسیحى قرون جدیده است و مىبینیم که به جبران مافات «عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن» مىنویسند» [۲۳۶]
در حقیقت این خاصیت وماهیت ارزشمند دین اسلام بوده که منا طق مفتوحه را تحت تأثیر قرار داده واگر در برخی از مناطق سپاهیان مسلمان رفتاری عادلانه ومنصفانه با مردم داشته اند سرعت وکیفیت این تأثیرافزایش پیدا کرده وخاطرۀ خوبی از اسلام ومسلمین در بین مردم بر جای گذاشته ودلهای بیشتری را جذب اسلام کرده
با توجه به این موضوع اگر خود جنگ را فی نفسه وبا نگاه استقلالی عامل برای گسترش بدانیم قطعاً دچار اشتباه شده ایم، چون جنگ چیزی جز یک حرکت نظامی نمی باشد، مگر اینکه نگاه ما به جنگ یک نگاه ابزاری باشد، زیرا جنگ بستری را فراهم می کند که دو گروه با عقاید وافکار دیگری آشنا شوند ویا اینکه جنگ های آزادی بخشی باشد که نقش مبارزه با شرک ورفع مانع وزمینه ساز حضور توحید در جوامع دیگر را داشته است؛ که در این صورت باز ذات جنگ مورد نظر نیست بلکه جنگ نقش ابزاری دارد، بر این اساس سخن امثال ابن تیمیه که نگاه استقلالی به فتوحات داشته وآن را در هر شرایطی می ستاید در ست نمی باشد :
اوکه از فتوحات و کشورگشایى هاى زمامداران بعد از پیامبر(ص) دم مى زند و آن را به عنوان برگ زرّینى در زندگى آن ها بر می شمارد. از طرفى این جنگ هاى خارجى را با جنگ هاى داخلى امیر مؤمنان على علیه السلام مقایسه نموده و در نتیجه گیرى کاملاً غیر منصفانه اى با تمام توان به آن حضرت جسارت مى نماید. وى در این باره مى نویسد:
خلفاى سه گانه شهرها را فتح کردند و در شرق و غرب عالم دین را آشکار ساختند، و یک رافضى هم همراه آن ها نبود; بلکه پس از آن ها امویان دست به این کار زدند، در حالى که بسیارى از آن ها دشمن على بوده و برخى به او دشنام مى دادند.
” آن ها بر تمامى مناطق اسلامى از شرق تا غرب حکمران شدند و در زمان آن ها اسلام بسیار عزیزتر از زمان هاى بعدى بود(!!)… آن ها در آن ممالک، اسلام را آشکار ساخته و قوانینش را برپا ساختند. !!"… .[۲۳۷]
ثانیاً جنگ هایی که پس از پیامبرصلی الله وعلیه وآله اتفاق افتاد ورفتار برخی حاکمان با مردم ِمناطقِ مفتوحه ضمن اینکه مشروعیت از جانب معصومین علیهم السلام را نداشته بلکه درمواردی باعث وهن چهرۀ دین گردیده واثر نامطلوبی را در تاریخ بر جای گذاشته است.
آیه الله محمد تقی مصباح یزدی دراین باره می نویسد:
« متأسفانه در گذشته رفتار شماری از سلاطین مسلمان با کفار، به بهانه این که آن ها کافر بوده اند، خشن و نادرست بوده و باعث بدنامی جوامع اسلامی شده است. این گونه رفتارها علاوه بر آنکه خود مرجوح و ضد ارزش اند، از این جهت نیز که اسلام را تهدید و موقعیت مسلمانان را در دل غیر مسلمانان سست می کنند، به عنوان ثانوی، زشتی بیشتری می یابند و مسلمانان نباید به چنین کارهایی دست بزنند.»[۲۳۸]
سید جعفر مرتضی عاملی در بارۀ فتوحات می گوید :
جنگ با انگیزۀ کسب غنیمت واموالِ (غیر مسلمانان)از ویژگیهای اکثر فتوحات بوده است، حتی در برخی از موارد که طرف مقابل اظهار مسلمانی هم می نمود به خاطر طمعی که به اموال وزنان آنها داشته اند به سخن آنان توجه نمی کردند واین موضوع حتی در زمان پیامبر صلی الله وعلیه وآله سابقه داشته است، واین بخاطر آن بوده که مسلمانان هنوز معرفت دینی درستی پیدا نکرده بودند وهنوز فرهنگ جاهلیت وانگیزه های مادی در بین آنها وجود داشت به عنوان مثال حارث بن مسلم تمیمی از سوی پیامبر صلی الله وعلیه وآله به سریه ای فرستاده می شود، اومی گوید: به قبیله ای وارد شدم وبه ساکنان آنجا گفتم اسلام آورید تا در امان باشید وآنها کلمۀ توحید را به زبان آوردند، پس از آن همراهانم بر من وارد شده ومرا سرزنش کرده وگفتند تو ما را از غنیمت محروم نمودی، اما وقتی من به نزد پیامبر صلی الله وعلیه وآله وارد شدم ایشان عمل مرا تحسین نمود وفرمود خداوند به ازاء هر کدام از آنان، ثواب بسیاری را برای تو در نظر گرفته است[۲۳۹]
از ناحیۀ دیگر برخی از حکام برای ارضای تمایلات، غرور وخواسته های فرزندان خویش آنان را به جنگ می فرستادند تا لیاقتِ کسبِ مناصبِ بالاتر را پیدا نموده وشخصیت اجتماعی آنها تثبیت گردد
به همین جهت می بینیم معاویه، یزید (لعنه الله) را فرماندۀ لشکری می کند واو را به برخی از مناطق می فرستد تا کسب تجربه نموده ولیاقت پیدا نماید[۲۴۰]
از طرفی برخی از خلفا، مخالفین خود را به جنگ می فرستادند تا از اعتراض آنها در امان باشند به عنوان مثال وقتی اعتراضات به عثمان بالا گرفت با اطرافیان خود در این باره به مشورت پرداخت و عبد الله بن عامربه او پیشنهاد داد که آنان را به جهاد بفرست ودر سرزمین دشمن نگاهشان دار تا سرگرم شوند وچارهای جز تسلیم در برابر خواسته های تو نداشته باشند
یعقوبی در تاریخ خود در باره معاویه ابراز می دارد که او وقتی از فردی ناراضی بود با پرداخت پول دهان او را می بست و گاه او را با نیرنگ به جبهۀ جنگ می فرستاد[۲۴۱]
نقش جهاد در گسترش اسلام در سدۀ اوّل ۹۲۸