خروجی کشاورزی بر اساس ارزش افزوده
۵٫۶
۷٫۵
۲٫۳
خروجی کشاورزی بر اساس تولید ناخالص
منبع: (Zhang, 2007: 308).
۴-۲-۷-۲ اصلاحات سیاسی
با چرخش رهبران سیاسی چین به سمت یک نظام قانونمند و ایجاد سیستم مدرن قضایی، محدودیتهای تازهای بر حکومت مطلقه وارد آورده و در نتیجه شهروندان چینی بیش از گذشته احساس برابری در مقابل قانون میکنند. ترس از قدرتمندان به مراتب کمتر از ایام گذشته است. گرایش به تحمل تنوع و کثرت عقاید سیاسی، فضای اجتماعی و سیاسی بهوجود آورده است که بهکلی از جو زمان مائو متفاوت است. چین یک انفجار اطلاعاتی خارق العاده را شاهد بوده است. امروزه، انواع اطلاعات و حقایق از طریق کتب، مجلات، مطبوعات، رادیو و تلویزیون در سراسر کشور پخش میگردد که موجب وسیعتر شدن افق دید اکثر مردم شده است. چین، گذشته خود، و همچنین دنیای خارج، را برای اولین بار پس از سال ۱۹۴۹ کشف میکند. تقریبا تمامی مسایل و مشکلات چین بهطور صریح و بیپرده مورد بحث و مناظره قرار میگیرد و مادام که این قبیل مباحث جنبه مخالفت بنیادی با نظام سیاسی پیدا نکند، بحث پیرامون راهحلهای مختلف و متفاوت، آزاد است.
منزلت روشنفکران بهعنوان یک گروه، به مراتب از سالهای دهه ۱۹۵۰، بیشتر است. رهبران فعلی توجه دارند که برای ارتقاء امر نوسازی کشور لازم است از تمام استعدادهای موجود بهطور موثر استفاده شود. حزب تعداد بیشتری از روشنفکران را وارد صفوف خود کرده است و بسیاری از روشنفکران امروزه پستهای مهم در داخل حزب، دولت و یا موسسات دیگر برعهده دارند و یا به عنوان مشاور ارگانهای یاد شده خدمت میکنند. مناسبات سیاسی رژیم با توده مردم عادی چین نیز تغییر عمدهای یافته است.از بعضی جهات دخالت مردم عادی، در حیات سیاسی تقلیل یافته است زیرا رژیم کنترلهای شدید را تخفیف داده و برنامههای قدیمی بسیج مردمی را رها کرده است. ولی از جنبهه ای دیگر، مشارکت تودهای، بهنحوی منظمتر افزایش پیدا کرده است. با این حال، نتایج حاصله با انتظارات منطبق نبوده است. بیشتر گزارشها از این حکایت میکند که هنوز هم در اکثر مناطق، کادرهای محلی جریان انتخابات را دستکاری میکنند ولی فشار از سطوح پایین جامعه بر این کاردها افزایش یافته است. سعی رژیم در تجدید حیات کنگرههای مردمی، به این کنگرهها، (که سازمانهای اصلی انتخابی در حکومت چین بوده ولی در گذشته هیچگونه مسئولیتی حتی بصورت ظاهری نداشته و عملا فاقد قدرت بودند)، نقش فزایده قابل توجهی داده است.این کیفیت خصوصا در مورد کنگره ملی خلق چین صدق میکند ولی کنگرههای سطح پایینتر نیز تغییراتی پیدا کردهاند. کنگره ملی خلق کمترین شباهت به موسسات قانونگزاری دموکراسیهای غربی ندارد زیرا که نقش آن اساسا مشورتی است ولی نقش جدید آن نشانگر این است که رهبری مایل است سیستم سیاسی را بیشتر مشارکتی کند.
این روندها تا چه حد نظام و فرایند سیاسی را در چین تغییر داده اند؟ چنانچه این تحولات را از دیدگاه یک دموکراسی غربی مورد قضاوت قرار دهیم، جواب این است که این تغییرات بنیادی نبوده است. در چین هنوز هم سیستم تک حزبی برقرار است (علیرغم وجود چند گروه کوچک که نام حزبهای اقلیت بر آنها نهاده شده است). رهبران حزب حاضر به قبول مطبوعات آزاد، احزاب مخالف واقعی و یا یک سیستم انتخاباتی واقعا رقابتی نیستند. ولی از نظر چینیها که سالهای متمادی تحت یکی از افراطیترین اشکال استبداد حزبی زیستهاند، این تغییرات حائز اهمیت است. در مدت نسبتا کوتاهی حکومت به نوعی از استبداد حزبی تغییر یافته است که کمتر سرکوبگر و بیشتر پذیرنده تنوع عقاید سیاسی است.
جمع بندی
سیاست اصلاحات و درهای باز ، به عنوان اصول اصلی و دراز مدت چین، از زمان اجرای آن ۱۹۷۸، تاکنون، نتایج سودمند و دستاوردهای عالی به همراه داشته است. اقتصاد چین که برای مدت طولانی حالتی درون گرا داشت به اقتصادی برون گرا و فعال تبدیل شد و سهم مناسبی از توسعه اقتصادی جهانی را به دست گرفت. زندگی اقتصادی مردم رشد یافت و روابط و وابستگی درونی میان اقتصاد چین از دو جنبه قابل بررسی است. اول تجدید ساختار اقتصاد ملی در همه زمینه ها از جمله اصلاحات ساختاری در حقوق مالکیت، نظام قیمت گذاری، ایجاد بازارهای رقابتی، نظام بازار کار و دستمزد، اصلاح نظام مالی، نظام تامین اجتماعی، اقتصاد روستای و غیره که برنامه های آن به تدریج و به صورت مرحلهای و آزمایشی با الگو گرفتن از کشورهای توسعه یافته صنعتی تدوین و به مورد اجرا گذاشته شد. دوم ترتیبات عملی برای باز کردن درها به سوی جهان خارج به منظور بهره برداری از منابع بین المللی و حرکت به سمت ادغام در اقتصاد جهانی که در این رابطه اقداماتی نظیر ایجاد مناطق ویژه اقتصادی، شهرهای باز ساحلی و مناطق توسعه یافته صنعتی و آزاد تجاری، جذب سرمایه گذاری های مستقیم خارجی طی دو دهه اصلاحات در راستای سیاست درهای باز صورت گرفته است.
رهبران چین همزمان با اصلاحات اقتصادی
در زمینه سیاست خارجی نیز رهیافت صلح طلبانه ی را در پیش گرفتند. دنگ شیائو پینگ رهبر برجسته چین در دوران اصلاحات شرایط برقراری راوبط با شوروی و آمریکا را تعیین کرد. بالاتر از همه او مسیر سیاست خارجی چین، یعنی رفتار بر مبنای ضرورت های برخاسته از اصلاحات اقتصادی و باز کردن درها به سوی اقتصاد جهانی را تعیین کرد. توسعه اقتصاد، مفهوم مرکزی سیاست خارجی چین است. به علاوه اگر مدرنیزم را جریانی فرض کنیم که قدرتمندانه نقش رهبران را مشروط می سازد، می توان گفت که احتملا دنگ آخرین رهبر چینی است که از ناحیه خود، آثار شخصی بر سیاست خارجی چین می گذارد.