-
۲-+-
۳+–
۴+–
پارتو مثال کنش های منطقی را در رفتار یک مهندس یا یک تاجر سراغ دارد. این دو شخص هدفی روشن و عینی در سر دارند؛ طراحی یک سازه و کسب سود. کنش گران برای رسیدن به این اهداف وسایلی متناسب را طراحی می کنند. وسایلی که نه تنها در ذهن مهندس یا سوداگر، بلکه از لحاظ عینی نیز با اهداف مورد نظر سازگارند و نتایج همسانی به بار می آورند.
ریمون بودُن مدعی است که این نوع کنش همان « کنش عقلانی معطوف به هدف ماکس وبر است.
( بودُن، ۱۳۶۴: ۳۱)
در مقابل آرون معتقد است گرچه هر دو متفکر ( پارتو و وبر) عقلانیت را در سطح عقلانیت ابزرای مدنظر قرار دادند، اما نزد وبر « عقلانی بودن نسبت به هدف، بیشتر به تبع شناخت های فاعل کنش تعریف شده است تا به تبع شناخت های ناظر کنش.» ( آرون، ۱۳۷۷: ۵۶۶-۵۶۷)
پارتو مثال هایی برای هر یک از انواع کنش های غیرمنطقی نیز ارائه می دهد. اما به نظر او از آنجا که آدمها گرایش شدیدی دارند که به اعمال نابخردانه خویش صیقلی از منطق بدهند، دو نوع کنش غیرمنطقی نوع دوم و چهارم در جامعه شناسی اهمیت خاصی دارند.
مثلاً رفتار مللی که در آرزوی نزول باران برای خداوند قربانی می کنند و ایمان دارند که دعاهای آنان در نزول باران مؤثر خواهد بود، از کنش های غیرمنطقی نوع دومی می باشد. همچنین آنگاه که افراد قبیله آزاند برگ « ساراوا» را مورد خطاب قرار می دهند که « ای شفابخش، تو بادام های زمینی مرا از گزند جادوگران مصون می داری، تو بادام های زمینی مرا بارور می کنی، نیز این نوع کنش غیر منطقی را پیشه می کنند. (تریگ،۱۳۷۸: ۱۲۸)
در نوع چهارم کنش های غیرمنطقی، گرچه تناسب وسیله و هدف از نظر عینی و از نظر ذهنی برقرار است اما تناسبی میان نتایج عینی و ذهنی برقرار نیست. در این مورد نیکوکاران بشری، مانند صلح جویان و انقلابیون که مایلند جامعه موجود را دگرگون و معایب آن را اصلاح کنند، مورد نظر پارتو است.
پارتو در اعتراض به رویکرد کارکرد گرایانه، که کارکرد عقاید خرافی ( کنش های غیرمنطقی) را حفظ انسجام و کلیت جامعه می داند، می گوید: « هدف جامعه شناس، در بررسی رفتارهای غیر منطقی، جست و جوی حقیقت است و نه جست و جوی فایده، و هیچ دلیلی بر اینکه این دو مفهوم با هم تطبیق می کنند وجود ندارد.»( آرون، ۱۳۷۷: ۴۶۸)حال، پس از این زمینه سازی، اجازه بدهید کمی بیشتر در معیار عقلانیت ( منطقی بودن یا نبودن) کنشها، بالاخص شروط اول و دوم، تأمل کنیم.
به نظر پارتو « تناسب وسیله و هدف از نظر ذهنی» معمولاً وجود دارد، چه آنکه انسان موجودی نابخرد اما استدلالگر است. در واقع این شرط، ممیزه کنش و رفتار ( اعمال بازتابی) است. روشن است که این ملاک جایگاه کانونی در تشخیص منطقی بودن کنش ها نداشته و به توصیه پارتو نباید داشته باشد. در غیر این صورت، جامعه شناسان قربانی توجیه گری کنش گران نابخرد می شوند. در مقابل، پارتو توصیه می کند جامعه شناسان جایگاه عالمانه خود را حفظ کرده و از جایگاه علمی به تحلیل میزان « تناسب عینی وسایل و اهداف» بپردازند. بدین معنا وظیفه جامعه شناسی تبیین عقلانی کنش های غیرعقلانی است؛ عقلانیتی که واحد، فرازمانی و فرامکانی است. اگر جامعه شناسی در این مسیر گام بردارد، متوجه خواهد شد که در طول تاریخ و درجوامع گوناگون سرچشمه کنش های انسانی « ته نشستها»[۳۵] است. لذا، نظام های عقیدتی و اخلاقی و… که پیرامون هر کنش صورت می گیرد، نه تنها تعیین کننده کنش ها نیستند، بلکه به عنوان « مشتقات[۳۶]» توسط ته نشستها متعیّن می شوند.
جامعه شناسان باید بتوانند فراتر از تفاوت های فرهنگی اجتماعی، صورت های مختلف پدیده ها و کنش های انسانی را به تعداد معدودی ته نشست تحویل نمایند. ته نشستها مقولاتی زیستی روانی اند که به صورت تصادفی به میزان متفاوت در میان انسان ها توزیع شده و در جریان اجتماعی شدن شکل یافته اند. بدین ترتیب، پارتو صراحتاً پارادایم « رفتار اجتماعی» جای گرفته و علت کاوی را جایگزین دلیل کاوی ( معنا کاوی) می کند.انتقادات زیادی به رویکرد پارتویی به پدیده های اجتماعی وارد شده است. به عنوان مثال ریمون بودُن، علی رغم نشان دادن سهم عظیم پارتو در تحلیل کنش های اجتماعی در جامعه شناسی، نقدهای ملایمی را بر او وارد می سازد. نقدهایی که درون پارادایمی و غیررادیکال اند. به نظر وی « کارگزاران در چارچوب نظام های کنش متقابل عمل می کنند که ساخت آن برخی از اجبارهای کنش شان را تعیین می کند.» لذا، معقولیت را نمی توان در چارچوب کنش های منطقی پراتویی، که افراد را از این بافت منتزع می کند فهمید. ( بودُن، ۱۳۶۴: ۴۱ (
همین بافت اجتماعی و تعاملی موجب می شود که گهگاه یک کنش که وقتی از سوی یک عمل کننده به آن عمل می شود، عقلانی بوده، اما زمانی که همگان به آن عمل می کنند غیرعقلانی ظاهر می شود.( همان: ۲۰)
بودُن همچنین، با مثال های متعدد نشان می دهد که چگونه ممکن است کنشی که در کوتاه مدت منطقی جلوه می کند، در بلند مدت غیر منطقی باشد. ( همان: ۲۰) به نظر وی حتی « انواع دیگری از کنشها هستند که تعریف مفهوم کنش عقلانی یا منطقی را دچار اشکال می کنند، زیرا در لحظات متفاوت، نتایج کاملاً گوناگونی به بار می آورند.»( همان: ۲۴۲)
به علاوه، به نظر بودُن پارتو در تحلیل های خود عمدتاً به تصمیم های کوتاه مدت نظر دارد. در حالی که « تصمیم های بلند مدت را به دلیل مطمئن نبودن فرجام کار نمی توان چونان تصمیم های عقلانی ملاحظه کرد.» ( همان ۲۴۱:)
اوج انتقادات او آنگاه ظاهر می شود که می گوید:« تمایز میان کنش های منطقی و کنش های غیرمنطقی، یا میان « کنش معطوف به هدف» و « کنش معطوف به ارزش»، مبتنی بر دوگانگی در رفتارهای انسانی است که به دشواری قابل فهم است… در اکثر موارد، تفکیک تنها در ذهن مشاهده گر وجود دارد. در وضعیتهایی که مشاهده گر احساس می کند که بی واسطه رفتار دیگری را می فهمد، گرایش او بر این است که این رفتار را منطقی یا عقلانی توصیف کند. در عوض، در مواردی که رفتار دیگری در نظرش مبهم و نامفهوم می رسد، گرایش او بر این است که آن را غیر منطقی یا غیرعقلانی تفسیر کند