هر چند دولت مرکزی و به ویژه وزارتجنگ تمام تلاش خود را به کار میبرد تا شهرهای آذربایجان و کردستان را از تسلط اکراد خارج کند اما فقدان نیروی نظامی کافی و همچنین منابع مالی برای استخدام سربازان بیشتر، باعث می شد که در برخی جنگها شکست خورده و شهرها را دوباره به اکراد واگذارند. همچنین اکراد مدام به شهرها حمله میکردند و حمایت از همه این شهرها برای وزارتجنگ امکان پذیر نبود. در سوی دیگر، اسماعیلآقا سمیتقو، علاوه بر حمایت اکراد داخل ایران از کمک اکراد عثمانی نیز برخوردار بود. بنابر این قوای دولتی نمیتوانست در همه نقاط از پیشروی اکراد جلوگیری کند یا اینکه آنان را کاملاً قلع و قمع کند.
در زمستان ۱۳۰۰ هجری شمسی به دلیل سرمای شدید در کردستان و آذربایجان جنگی میان دو طرف به وقوع نپیوست. وزیرجنگ سردارسپه که از قدرت سمیتقو و قدرت متحدان او خبر داشت، تصمیم گرفت باب مذاکره با وی را باز کند. در همین راستا در اواخر آذرماه۱۳۰۰ هجری شمسی از جمیل بیگ[۳۶]، صاحب منصب عثمانی خواست تا به تبریز رفته و مقدمات برقراری رابطه دوستانه و مذاکره بین او و اسماعیلآقاسمیتقو را فراهم آورد. سردارسپه برای انجام این مأموریت نیز هشتصد تومان به جمیلبیگ پرداخت کرد. (میرزاصالح،۱۳۶۹: ۱۰۰). اسماعیلسمیتقو در فکر ایجاد حکومتی خودمختار در کردستان بود چرا که وی علاوه بر اکراد عثمانی از حمایت انگلیسیها نیز برخوردار بود. به دنبال همین تفکر، سمیتقو جهت تقاضای کمک از انگلیسیها برای استقلال کردستان نمایندهای نزد مأمور سیاسی انگلستان در موصل فرستاد. انگلستان نیز قول کمک نظامی به وی داده بود.آنها قول داده بودند مقداری اسلحه خریداری کرده، از راه بصره برای رؤسای اکراد بفرستند تا با کمک آنان بر ضد ایران و عثمانی دست به عملیات بزنند. (فراهانی،۱۳۸۵: ۱/۴۸۴). به دنبال این توافق در اواخر دی ماه ۱۳۰۰ هجری شمسی بنابر تلگراف امیر لشکر غرب عبداللهطهماسبی از طریق اکراد عثمانی دوازده محموله فشنگ و توپ از مرزهای عثمانی برای اسماعیلآقاسمیتقو فرستاده شد. (فراهانی، ۱۳۸۵: ۱/ ۵۰۵). سمیتقو از سرمای زمستان استفاده کرد و رابطه خود با اکراد عثمانی و انگلیسیها در عراق را مستحکمتر و کمک نظامی بزرگی ازآنان دریافت نمود. حال وی آماده دور دیگری از نبردها با دولت ایران برای ایجاد “دولت خودمختار کردستان” بود.
در بهار ۱۳۰۱ هجری شمسی سمیتقو تجدید قوا کرده بود وی سقز[۳۷] را مورد تعرض قرار داد. سمیتقو نمایندگانی به سقز فرستاد. نمایندگان سمیتقو به حاکم و بزرگان سقز اعلام کردند که نصف حکومت آنجا باید به سمیتقو داده شود و به تبع آن نصف عایدات محلی نیز به وی تعلق خواهد گرفت. حاکم سقز و بزرگان شهر از این حکم تمکین نکردند. (تیمورزاده، ۱۳۸۰: ۹۹). به دنبال عدم تمکین دستور سمیتقو از طرف بزرگان شهر سقز، اکراد به شهر حمله کردند و کنترل آنجا را به دست گرفتند و بسیاری از بزرگان معترض را به جرم مخالفت با سمیتقو کشتند. (همان: ۱۰۴-۱۰۵). سمیتقو پس از کردستان در آذربایجان نیز پیروزیهایی بدست آورده وی در خردادماه ۱۳۰۱هجری شمسی توانست ساوجبلاغ را به تصرف خود درآورد. علاوه بر این شهر، اکراد مراغه و میاندوآب را نیز به تصرف خود درآوردند. (روزنامه ایران، شمـ۱۱۵۶: ص۱).
ضربه نهایی بر پیکرهی اکراد در تابستان ۱۳۰۱ هجری شمسی زده شد. در این نبرد که به نبرد قلعۀ چهریق معروف شد سمیتقو به شدت شکست خورد و دیگر نتوانست تجدید قوا کند. «ازجمله کارهای با نام که در آن دوره صورت گرفت امنیت صفحۀ آذربایجان و تصرف قلعۀ چهریق پناهگاه اسماعیلآقای کرد معروف به سمیتقو بود که به همت شاهزادهاماناللهمیرزاجهانبانی… صورت گرفت. اسماعیلآقا مدتی بود به طغیان برخاسته بارها قوای دولتی را در هم شکسته و کشتار کرده و ارومیه را تصرف و یغما نموده بود. بعد از آنکه والی آذربایجان “دکترمصدقالسلطنه” بتاریخ۲۰ سرطان [ تیرماه ] ۱۳۰۱ بعذر مداخلۀ قشون در امر ایالتی و عدم مشورت با والی وقت، از ایالت استعفا داد. وزیرجنگ حکم کفالت ایالت را بنام جهانبانی مخابره کرد و ایالت مذکور مستقلاً بدست قشون افتاد و سرتیپاماناللهمیرزا دشمن را تعقیب کرد و در بیستم برج اسد (مردادماه) ۱۳۰۱ قلعۀ چهریق را متصرف شد و سمیتقو را بخاک ترکیه فراری ساخت.» (بهار، ۱۳۵۷: ۱/ ۲۶۵). پس از فتح قلعه چهریق، شهر ارومیه که در اثر تهاجم سمیتقو به شدت خسارت دیده بود، به تصرف نیروهای دولتی درآمد. اماناللهجهانبانی که در این زمان فرماندهی لشکر آذربایجان برای جنگ با اکراد را به عهده داشت به دنبال این پیروزی، در نامهای به سردارسپه وزیرجنگ خبر شکست اکراد را اعلام کرد. وزیر جنگ نیز در جواب این نامه بیان کرد که: از فداکاری و استقامت نظامیان در این جنگ خوشحال است. از عملکرد صاحبمنصبان و نظامیان رضایت کامل دارد و امیدوار است با این رشادتها بساط این شورش برچیده شود. فتح قلعه چهریق و فرار سمیتقو به ترکیه، بازتاب بسیار وسیعی در سطح کشور پیدا کرد. از اطراف و اکناف کشور تلگرافهای زیادی برای وزیرجنگ ارسال میگردید. احمدشاه و رئیس مجلس چهارم شورای ملی مؤتمنالملک در نامههایی از وزیر جنگ سردارسپه تشکر کردند. روزنامهها صفحات اول خود را به این پیروزی اختصاص دادند. در شهرها برای این پیروزی قشون جشن میگرفتند. (عاقلی،۱۳۸۴: ۱۷۲-۱۷۰).
اسماعیلآقاسمیتقو پس از شکست چهریق و فرار به ترکیه دوباره درصدد برآمد تا با کمک دوستان قدیمی خود، انگلیسیها و عثمانی تجدید قوا و بار دیگر به آذربایجان حمله ور شود. وی در اواسط آبان ماه ۱۳۰۱ هجری شمسی با عدهای نزدیک به چهل نفر به طرف سلیمانیه رفت و در آنجا با انگلیسها وارد مذاکره شد. (مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پ۴: ۴۰). عبداللهطهماسبی امیر لشکر شمال غرب ایران در گزارشی در مورد این مذاکره اطلاع داد که سمیتقو نتوانست نظر مساعد انگلیسیها را نسبت به خود جلب کند. از آنجا که قبلاً هم گفته شد همه رؤسای اکراد حاضر به اطاعت از سمیتقو نبودند. انگلستان نیز به خاطر ترس از شورش همین رؤسا دست از حمایت سمیتقو کشید. (همان، پ۴: ۶-۷). سمیتقو پس از ناامیدی از حمایت دوباره انگلیسها به سمت اکراد عثمانی متمایل شد. در عثمانی نیز برای او اوضاع به شدت وخیم بود. دولت عثمانی به شدت علیه سمیتقو وارد عمل شده بود. هیچ یک از رؤسای کرد عثمانی حق کمک به سمیتقو را نداشتند. از طرف دیگر برخی از افراد خانواده وی به دست نظامیان ترکی عثمانی دستگیر شده بودند. (سازمان اسناد ملی ایران، سند شمـ ۲۹۳۰۰۱۵۵۳).
سمیتقو از طرف عثمانی و انگلیس ناامید شده بود. وزیرجنگ سردارسپه که از اوضاع کاملاً آگاه بود فرصت را غنیمت شمرد و دوباره اسباب مذاکره با اسماعیلآقا را فراهم کرد. برخی از افسران قشون در مرز آذربایجان با وی مذاکره کردند. سمیتقو آرام شده بود و حاضر به مصالحه بود. در نامهای به سرهنگ یوسفخان رئیس قشون ساوجبلاغ بیان کرد که: من ایرانی هستم و نسبت به ایران تعصب نیز دارم. هر وقت که دولت مرکزی به من اطمینان لازم را بدهد من نیز حاضر برای خدمت به دولت هستم. (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پوشه۳: ۹۲). وزیرجنگ سردارسپه در جواب نامهی اسماعیلآقاسمیتقو به طهماسبی میگوید که: در صورتی که اظهارات سمیتقو درست باشد به او تأمین داده خواهد شد؛ مشروط به این که به تهران بیاید. (همان، پ۳: ۷۹).
شرط آمدن به تهران برای سمیتقو قابل قبول نبود. چرا که او هیچ دلیلی نمیدید که با آمدنش به تهران کشته نشود. به هر حال بهار و تابستان ۱۳۰۲ هجری شمسی علیرغم اینکه سمیتقو در خاک ترکیه به سر میبرد اما فرماندهان قشون دولتی ایران به منظور عدم قدرت گیری دوباره اسماعیلآقا و حمله به ایران، به شدت توسط جاسوسان فعالیتهای او را زیر نظر داشتند. حاکم ارومیه در گزارشی به وزارتجنگ به تاریخ ۲۴ فروردین ماه ۱۳۰۲ نوشت که: سمیتقو همچنان در شهر مرزی “نوچه” در خاک ترکیه به سر میبرد. وی افزود که تمام حرکات و مقاصد او را زیر نظر دارد. (همان، پ۷۹: ۹۳). در همین اوضاع و احوال بسیاری از طرفداران سمیتقو از دولت ایران امان نامه گرفتند و وارد خاک ایران شدند. بنابر گزارش امیر لشکر شمال غرب به وزارتجنگ، قوچخانسهامالملک از هواخواهان اسماعیلآقا پس از تأمین گرفتن از دولت ایران وارد ایران شد و به تهران رفت. (همان، ۱۳۰۲، پ۶۳: ۲۷). اسماعیلآقا سمیتقو که هر روز اوضاع خود را وخیمتر میدید تصمیم گرفت با دولت ایران مصالحه کند اما همچنان از شرط رفتن به تهران امتناع میکرد. وی در شهریورماه ۱۳۰۳هجری شمسی با تعدادی از نفرات خود به خاک ایران آمد و با میرزاهاشمخان یکی از صاحبمنصبان نظامی وارد مذاکره شد. در این مذاکره سمیتقو شروطی برای تسلیم خود گذاشت که عبارت بودند از: به او اجازه داده شود در قلعه چهریق سکونت یابد؛ ریاست ایالات آذربایجان و کردستان با او داده شود؛ شرایط وی پذیرفته نشد و وی به ترکیه بازگشت. (همان، پ۱۰: ۴۳۸).
سمیتقو پس از بازگشت به ترکیه چند ماه در آنجا زندگی کرد تا اینکه با تلاشهای امیر لشکر غرب، عبداللهخانامیرطهماسبی در اواسط آذرماه ۱۳۰۳هـ.ش مذاکره با وی به نتیجه رسید. اسماعیلآقاسمیتقو پذیرفت که خود را تسلیم دولت ایران کند.(همان، پ۱۷: ۱۳۷-۱۳۶).
۴-۳-کلنل محمد تقی خان پسیان
کلنل محمدتقیخانپسیان یکی از افسران میهن دوست ولایق و تحصیل کردهی ژاندارمری بود که در نویسندگی و خلبانی نیز مهارت داشت. وی در اواخر مردادماه ۱۲۹۹ هجری شمسی، به سمت ریاست ژاندارمری خراسان منصوب شد. در همین زمان، قوامالسلطنه والی خراسان بود. کلنل از همان ابتدا سعی کرد به اوضاع ژاندارمری خراسان نظم و ترتیب دهد. او در اجرای هدف خود موفق بود. ژاندارمری خراسان جزو منظمترین ژاندارمریهای ایران بود و این ایالت در جرگهی امنترین ایالات ایران به حساب میآمد. به دنبال این نظم و امنیت، کلنل در بین صاحبمنصبان ژاندارمری خراسان و همچنین مردم، از نفوذ و احترام خاصی برخوردار شد. اوضاع محمدتقیخان و خراسان به همین منوال خوب بود تا اینکه در سوم اسفند ۱۲۹۹ هجری شمسی کودتا رخ داد و کابینه سیدضیاءالدین تشکیل شد. به دنبال تعقیب سیاست بازداشت رجال از سوی رئیسالوزراء سیدضیاءالدین، در ۱۳ فروردین ۱۳۰۰ هجری شمسی کلنل محمدتقیخان، والی مقتدر خراسان، قوامالسلطنه را دستگیر و مدتی در ژاندارمری خراسان بازداشت کرد و سپس وی را تحتالحفظ به تهران فرستاد.
کلنل پسیان در توجیه همکاری با سیدضیاءالدین و دولت او در جریان دستگیری قوامالسلطنه میگوید که وی تنها به خاطر اجرای دستورات دولت مرکزی دست به توقیف قوامالسلطنه زده است. «من در تمام عمرم آقای سیدضیاءالدین را ندیدهام، و بواسطه روزنامۀ رعد و همراهیهای جدی آن روزنامه از کابینۀ آقای وثوقالدوله از بانی و مؤسس هم مکدر بودم، و هیچ چیز جز عملیات معزیالیه و اجرای اوامر دولت مرا باقدامات اخیره در خراسان تشویق و تشجیع ننمود.» (آذری، بی تا: ۲۵۷). پس از دستگیری حاکم ایالت خراسان، براساس حکمی که سیدضیاءالدین به خراسان فرستاد، کلنل محمدتقیخانپسیان علاوه بر ریاست ژاندارمری به ریاست ایالت خراسان نیز منصوب گردید. (روزنامه ایران، ۳۱ فروردین۱۳۰۰: ص۳). با سقوط کابینه سیدضیاءالدین در ۴ خردادماه ۱۳۰۰ هجری شمسی و به نخست وزیری رسیدن قوامالسلطنه که در زندان به این سمت منصوب شد، اوضاع خراسان به هم ریخت. قوامالسلطنه درصدد انتقامگیری از کلنل محمدتقیخان برآمد زیرا او را مقصر اصلی به زندان افتادن خود می دانست. کلنل با شنیدن خبر نخست وزیری قوامالسلطنه به هراس افتاد. او متوجه خبط سیاسی خود و حوادث ناگواری که قرار بود برای وی به وقوع بپیوندد شده بود. از همین رو بود که پس از شنیدن خبر نخست وزیری قوامالسلطنه این شعر را سرود:
که گمان داشت که این شور بپا خواهد شد | هرچه دزد است زنظمیه رها خواهد شد | |
دزد کت بسته رئیسالوزرا خواهد شد | مایۀ رنج تو و زحمت ما خواهد شد | |
مملکت باز همان آش و همان کاسه شود | لعل ما سنگ شود لؤلؤ ما ماسه شود |
(آذری، بیتا:۲۶۲)
کلنل با توجه به شناختی که از خود و قوامالسلطنه داشت، درست حدس زده بود. شور به پا خواهد شد. با اقدامات قوامالسلطنه، احمدشاه در ۷ خردادماه ۱۳۰۰ هجری شمسی به کلنل امر کرد که امور حکومت را رها کند و تنها به کار در ژاندارمری بپردازد. (نیازمند،۱۳۸۳: ۲/ ۹۱۱). کلنل از دستور حکومت مرکزی ناراضی شد. دو روز بعد نامهی دیگری از طرف احمدشاه به کلنل رسید که در آن خبر نخستوزیری قوامالسلطنه را داده بود. بعد از این خبر نجدالسلطنه به خراسان فرستاده شد و اداره امور حکومتی خراسان را به دست گرفت. (بهار، ۱۳۵۷: ۱/ ۱۴۰).
کلنل از حکومت قوامالسلطنه و همچنین مأموران دولتی که از مرکز فرستاده میشدند بیمناک بود. بنابراین چند روز پس از ورود نجدالسلطنه وی را دستگیر کرد و اداره امور خراسان را به دست گرفت. وی همچنین بسیاری از بزرگان و کسانی را که نسبت به آنها سوءظن داشت در مشهد دستگیر کرد وبه زندان انداخت. از جمله آنها: عمادالملک حاکم ترشیز بود که او را تحت الحفظ به مشهد آوردند. (میرزا صالح، ۱۳۶۶: ۵۲-۵۱). کلنل بعد از دستگیریها، گروهی از اهالی شهر را در ارگ دولتی دعوت کرد و به آنها تلقین کرد که به نام اهالی شهردر تلگرافی به دولت مرکزی خواهان واگذاری حکومت ایالت خراسان به وی شوند.این عده در نامهای از دولت مرکزی درخواست کردند که به دلیل عدم توانایی نجدالسلطنه در اداره حکومت خراسان،حکومت را به کلنل محمدتقیخان واگذار کنند.دولت مرکزی نیز به این دلیل که کلنل مأمور دولت(نجدالسلطنه)را دستگیرکرده بود تقاضای آنها را رد کرد.کلنل نیز نجدالسلطنه را آزاد کرد.وضع شهر روز به روز وخیمتر میشد.کار به جایی رسید که نجدالسلطنه تهدید شد.نجدالسلطنه نیز در مردادماه ۱۳۰۰ از والیگری خراسان استعفا داد و کلنل بدون اجازهی حکومت مرکزی ادارهی ایالت خراسان را به دست گرفت. دولت مرکزی تصمیم گرفت صمصامالسلطنه بختیاری را برای اداره ایالت خراسان به آنجا بفرستد اما با مخالفت اهالی که در تلفنخانه متحصن شده بودند مواجه شد. دولت مرکزی با مشاهده اوضاع وخیم خراسان تصمیم گرفت تا رفتن صمصامالسلطنه به خراسان، ادارهی این ایالت را به کلنل واگذار کند. در ۹ مرداد ۱۳۰۰ه.ش کفالت ایالت خراسان تا ورود صمصامالسلطنه به کلنل واگذار شد. (بهار،۱۳۵۷: ۱/۱۴۲-۱۴۱).
دولت متوجه وخامت اوضاع خراسان شده بود. از همین رو سعی میکرد که از راه مسالمت آمیز و بدون خونریزی غائله را ختم کند. ژاندارمری جزو نیروهای دولتی محسوب می شد و قزاقها نیز زیر نظر وزارت جنگ بودند. درگیری بین این دو ارگان تنها به ضرر حکومت مرکزی بود وهزینههای مادی و معنوی سنگینی متحمل دولت میکرد.هم دولت و هم کلنل خواهان خونریزی نبودند.یک کمیسیون شش نفری از طرف کلنل در تلگرافی شرایط کلنل برای اطاعت از دولت را به سمع و نظر احمدشاه رساندند. این شروط عبارت بودند از: ۱- بودجهی ژاندارمری بر اساس چیزی که هست باقی بماند و کاهش پیدا نکند. ۲- درجات افسران ژاندارمری بر اساس آنچه که در کابینه قبل تصویب شده بود به آنها اعطا شود. ۳- اسب و اسلحه شخصی قوامالسلطنه که به ژاندارم تعلق گرفته از ژاندارمری پس گرفته نشود. ۴- از طرف دولت مرخصی دو ساله با حقوق به کلنل داده شود تا وی به اروپا رفته و تحصیلاتش را تکمیل کند.۵- یک عده از ژاندارمها وی را تا سرحد ایران همراهی کنند. (همان: ۱۴۶-۱۴۵).
احمدشاه و قوامالسلطنه همهی شرایط کلنل را پذیرفتند جز آنکه وی از ایران خارج شود. احمدشاه از او خواست تا در ایران بماند و به خدمت مشغول باشد. کلنل محمدتقیخان در سخنرانی در حضور بیش از پنجاه نفر از افسران ژاندارمری به آنان گفت که شرایط خود را به تهران گفته است چنانچه این شرایط از سوی شاه پذیرفته شود و مواجب وی تمام و کمال پرداخت شود، عازم اروپا خواهد شد در غیر این صورت، او را مجبور به مقاومت خواهند کرد. (میرزا صالح،۱۳۶۶: ۷۷-۷۶).
دولت و نمایندهی آنان صمصامالسلطنه همچنان درصدد بودند که غائله را از راه مسالمت آمیزی حل کنند. صمصامالسلطنه تلگرافهای محبت آمیز متعددی به کلنل کرد و از او خواهش کرد که به اوامر دولت گردن نهد و خود را تسلیم دولت کند. صمصام السلطنه به کلنل اظهار میکند که وی کاملاً به او اعتماد دارد و دولت نیز هنوز اعتماد خود را نسبت به وی (کلنل) از دست نداده است. محمدتقیخان در جواب صمصامالسلطنه همچنان روی حرف خود ایستاده بود. وی اذعان کرد که رئیسالوزراء قصد انتقامگیری دارد و از همین رو به حکومت مرکزی هیچ اعتمادی ندارد. از طرف دیگر از احمدشاه نیز گلهمند است که جواب نامههای او را به طور واضح نمیدهد. کلنل در نهایت دو راه پیش پای صمصامالسلطنه و دولت مرکزی گذاشت: یا او را از خدمت معاف کنند و او راهی اروپا شود یا اینکه تمام شروط او را بپذیرند و عمل کنند. (بیات، ۱۳۷۰: ۵۵-۵۴).
صمصامالسلطنه از مذاکره با کلنل نتیجهای به دست نیاورد. دولت آخرین تلاش خود را برای مذاکره با کلنلمحمدتقیخان کرد. به این معنی که هیئتی برای مذاکره با کلنل راهی مشهد کرد. اعضاء این هیئت عبارت بودند از: کلنل گلروپ رئیس کل اداره ژاندارمری، کلنل فتحعلیخانتوپچی، عزیزالله خان ضرغامی و سالار نظام. این هیئت نیز نتوانستند نظر کلنل را جلب کنند و بدون نتیجه به تهران بازگشتند. (مکی،۱۳۵۸: ۱/ ۴۶۴-۴۶۳).
با بازگشت بینتیجهی هیئت اعزامی، دولت مرکزی متوجه شد که نمی تواند با کلنل محمدتقیخان مذاکره کند. از این رو دولت اعلام کرد که کلنل به دلیل سرپیچی از اوامر، متمرد شناخته میشود. (فراهانی، ۱۳۸۵: ۱/ ۳۰۲). به این ترتیب دولت علیه او اعلام جنگ کرد و آماده عملیات در خراسان شد. قوامالسلطنه به وزیرجنگ سردارسپه دستور داد تا قوای نظامی را آماده جنگ کند. بین وزیرجنگ و کلنل محمدتقیخان نیز از مدتها قبل کدورت وجود داشت. زمانی که سردارسپه فرماندهی گردان همدان بود و کلنل نیز فرماندهی ژاندارمری آنجا را به عهده داشت، میان سردارسپه و کلنل مشاجرهای رخ داده بود. کلنل با ۶۵ ژاندارم، سردارسپه را محاصره کرد و با آنکه سردار سپه از لحاظ رتبهی نظامی نسبت به او ارشد بود ،او به سردارسپه اهانت کرده بود. وزیرجنگ آمادهی نبرد در خراسان شد. وی یک سپاه هزار نفری قزاق را به فرماندهی حسینآقاخزاعی، مأمور حرکت به خراسان کرد. این لشکر در ۹ شهریورماه ۱۳۰۰ هجری شمسی از تهران به سمت خراسان حرکت کرد. (مکی،۱۳۵۸: ۱/ ۴۶۵-۴۶۴).
به موازات فعالیتهای نظامی سردارسپه وزیرجنگ برای نبرد با کلنل محمدتقیخان، قوامالسلطنه نیز دست به فعالیتهای سیاسی میزد. او سالها والی خراسان بود و بزرگان، افراد با نفوذ و رؤسای طوایف و عشایر آنجا را میشناخت و با آنان روابط دوستانه و خوبی داشت. وی از همین مجرا برخی از متنفذان و خوانین خراسان را بر ضد کلنل محمدتقیخان با خود متحد کرد تا از این راه کلنل را در چند جبهه گرفتار جنگ سازد. خوانینی که حاضر به کمک به قوامالسلطنه شدند عبارت بودند از: سالارخانبلوچ، حیدرخانبربری، سالارشجاع، رئیس ایل تیموری و برخی دیگر از سران عشایر. (همان:۴۶۶-۴۶۵). کلنل محمدتقیخان با مشاهدهی لشکرکشی وزیرجنگ سردارسپه و همچنین اتحاد وی با سران عشایر خراسان، درصدد مصالحهی دوباره با دولت برآمد. وی طی یک تلگراف به تهران شرایطی گذاشت که اگر این شرایط مورد قبول واقع میگردید وی حاضر به تسلیم به حکومت مرکزی بود. این شرایط از این قرار بود: ۱- عفو و تأمین برای تمام افسران و کسانی که با او همکاری کرده بودند. ۲- دادن دو سال حقوق از طرف دولت به وی. ۳- پرداخت دو سال حقوق معتصمالسلطنه و حقوق عقب افتادهی افسران ژاندارمری خراسان. ۴- موافقت با رفتن او به اروپا.(همان:۴۶۷).
دولت جوابی به این شروط کلنل نداد. در حقیقت قوام دیگر متحد زورمندی مثل وزیر جنگ سردارسپه یافته و او را روانه خراسان کرده بود. او دیگر لزومی نمی دید که با کلنل مصالحه کند و جواب نامههای او را بدهد. در این زمان از نظر قوامالسلطنه تفنگ قزاقها سرنوشت همه چیز را مشخص می کرد.
محمدتقیخانپسیان دریافت که دیگر امیدی به مذاکره نیست از همین رو به سرعت دستور حکومت نظامی در شهر مشهد را در تاریخ اول شهریور۱۳۰۰ هجری شمسی صادر کرد. وی در این دستور این چنین نوشت که: «برای حفظ آسایش و امنیت عمومی و خاتمه دادن به عملیات خیانت کارانۀ بعضی از پست فطرتان، برخلاف اراده و میل قلبی خود… حکومت را تحت موارد ذیل اعلان میکنم،غدغن میشود:
-
- تردد شبها در معابر غیر از لیالی متبرکه (آنهم در صورتی که سوء استفاده نشود) از سه ساعت شب گذشته تا صبح.
-
- اجتماعات مخل آسایش و امنیت.
-
- حمل اسلحه برای غیر نظامیان و خرید و فروش آن برای نظامی و غیرنظامی.
-
- خروج از شهر بدون داشتن جواز رسمی از دفتر مرکزی کل قوا (زارعین اطراف شهر و مالداران از این حکم مستثنی میباشند). اشخاصی که اخلال در امنیتشان در محکمۀ نظامی به ثبوت برسد محکوم به اعدام خواهند شد.» (بیات، ۱۳۷۰: ۸۵). علاوه بر این کلنل محمدتقیخان در ۶ شهریور ۱۳۰۰ هجری شمسی به فرماندهان ژاندارم خراسان دستور داد افرادی که حامل مراسلات دولتی هستند، باید دقیقاً تفتیش شوند و حتی در صورت لزوم از عبور آنها نیز ممانعت شود. (اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، شمـ ت۲۱/۷۷۶۸).
قوامالسلطنه، رئیس دولت به هیچ عنوان حاضر به مصالحه نبود. وی قزاقها را روانهی خراسان کرده بود و با بسیاری از خوانین متحد شده بود. کلنل محمدتقیخان نیز خود را آمادهی نبرد میکرد. وی علاوه بر اعلام حکومت نظامی در شهر مشهد دست به تدابیر دیگری نیز زد. وی مسیو دبوا رئیس مالیه را به سمت خود کشانیده بود و از این طریق مالیات خراسان را در دست خود گرفت. علاوه بر این عواید پست و تلگراف را نیز از اواسط مردادماه ۱۳۰۰ هجری شمسی در دست داشت. (بهار،۱۳۵۷: ۱/۱۵۲). به این ترتیب کلنل هزینه جنگ با قزاقها و خوانین خراسانی را تهیه کرد.
جنگ میان ژاندارمری خراسان و قزاقها و متحدانشان در چندین جبهه آغاز شد. از جمله نقاطی که جنگ شدت داشت “فریمان” نزدیک مشهد بود. قوای عشایر متحد قزاقها که بالغ بر پنج هزار نفر میشدند خود را تجهیز کردند و تا فریمان پیش آمدند. این حرکت، کلنل را به شدت نگران ساخت. وی عدهای از بزرگان مشهد را نزد سران عشایر در فریمان فرستاد تا از آنان بخواهند از جنگ منصرف شوند. این تیر کلنل به سنگ خورد. وی ناچار بود با آنان بجنگد. کلنل قوایی به رهبری علیرضاخان شمشیر برای جنگ با سران عشایر به فریمان فرستاد. در این نبرد ژاندارمها توانستند قوای عشایر را شکست دهند و آنان را مجبور به عقبنشینی کنند. (همان:۱۵۳).