اما سایر تکنیکها را هم در تجربه ی کاری خود دارند و بعد از تجارب مختلف این تکنیک را با توجه به علاقه و روحیات شخصی انتخاب کرده اند. و به همین دلیل ایشان را گزینه ی بسیار خوبی برای صحبت در خصوص تعامل نقاشی-انیمیشن دانستم.
مدت زمان زیادی با خانم کشکولی نیا به صحبت نشستیم و در خصوص موضوعات مختلفی مرتبط با انیمیشن و… گفتگو کردیم؛ اما در این جا تنها قسمتهایی از گفتگو که مرتبط با موضوع پژوهش است را می آورم.
راجع به حوزه های فعالیت هنریتان بگویید و ارتباط آنها با هم؟
من لیسانس گرافیک هستم و حدود ۱۲ سال گرافیک و تصویر سازی تجاری و سفارشی کار کردم. ولی همیشه به دنبال انیمیشن بودم و می دانستم حرفی که من می خواهم بزنم را در انیمیشن می توانم بیان کنم . سینما را هم دوست دارم ولی روحیه ی کار جمعی و گروهی را ندارم. پس بهترین انتخاب چیزی بود که بتوانم به طور مستقل و به تنهایی نیز انجام دهم ، و آن انیمیشن بود. در این چند سال اخیر فقط انیمیشن کار می کنم و فعالیت در زمینه ی گرافیک را به علت عدم علاقه متوقف کرده ام.
در انیمیشن چه شد که به این تکنیک رسیدید؟
این تکنیک هم به لحاظ بصری و هم شیوه ی اجرا و رسیدن به تصویر با روحیات من هماهنگ است. من تکنیکهای مختلف انیمیشن مانند پیپر[۱۵۸]، کات اوت[۱۵۹] دستی و دیجیتال ، فوتو انیمیشن ، انیمیشن عروسکی و انیمیشن سه بعدی را تجربه کردم و در انتها متوجه شدم تکنیک مورد علاقه من انیمیشن زیر دوربین است به خصوص تکنیک شن.
این تکنیک را به دلیل هماهنگ بودن با روحیاتم بسیار دوست دارم. یکی از خصوصیات این تکنیک قابلیت خلق ترانزیشنها[۱۶۰] و مورفهای بسیار روان و خلاقانه است، برای دستیابی به فیلمی روان و سیال بهتر است در صورت امکان از کات استفاده نشود، هر چه از مورف و ترانزیشن برای انتقال از نمایی به نمای دیگر استفاده شود فیلم به دست آمده به روح تکنیک نزدیکتر خواهد بود.
من تقریبا تمام مراحل تولید انیمیشن را تک نفره انجام می دهم و مزیتی که تنها کار کردن برای من دارد، این است که می توانم در حین کار تغییراتی که گاهی بسیار مهم هستند را در فیلمنامه و دکوپاژ و … بدهم. وقتی کار حسی باشد و تو غرق در کار باشی و با داستان زندگی کنی، خود کاراکتر و یا فضای کار به تو می گویند که کجا، چکار بکنی. ولی این آزادی عمل را فقط وقتی که تنها کار می کنی، داری و در صورتی که گروهی کار کنی باید تمام مراحل پیش تولید به دقت انجام شود و از دوباره کاری و تصمیمهای ناگهانی به شدت اجتناب شود.
مزیت کار دستی که شما با مشکلاتش انجام می دهید نسبت به کارهای کامپیوتری در چیست؟
به نظر من تکنیک باید حرفت را به بهترین نحو بزند. مهم این است که تکنیک با موضوع انتخابی هماهنگ باشد به طور مثال ممکن است داستان به گونه ای باشد که بهترین تکنیک برای اجرای آن تکنیک سه بعدی باشد، مسلما اگر این داستان را با شن اجرا کنیم کار موفق نخواهد بود.
من حس و حال نقاشی را در کار خیلی دوست دارم و اگر با کمک نرم افزارهای جدید بشود این حس و حال را درآورد، بسیار هم خوب است. به طور مثال نرم افزار تی وی پینت[۱۶۱] قلمهای بسیار خوب و نزدیک به واقعی را در اختیار انیماتور قرار می دهد و اگر بتوان با بهره گرفتن از نرم افزار با سرعت و راحتی بیشتر نتیجه ی مطلوب به دست آورد، من هیچ مغایرتی نمی بینم.
من به لحاظ پیشینه ی تحصیلی و تجارب گرافیکی که دارم از نظر تصویری کمتر مشکل دارم و خیلی حسی کار می کنم. رسیدن به تصاویر خوب درهر فریم برای من از همه چیز مهمتر و لذت بخش تر است.
علت این که انیمیشن شما را جذب کرد چه بود؟ چه ویژگی و تفاوتی با هنرهای دیگر داشت؟
به نظر من چون انیمیشن از نقاشی، عکاسی، موسیقی، سینما و .. کمک می گیرد، هنر کامل تری است. من قصه گویی را دوست دارم و نمی توانم در یک فریم قصه ی خودم را تعریف کنم و این بود که به سمت تصویر متحرک کشیده شدم.
و در حال حاضر آنقدر مجذوب این تصاویر متحرک شده ام که به طور اغراق آمیزی حتی نمایشگاههای تک فریم هم نمی روم. هنری که در یک فریم و یک قاب روی دیوار یا به هر صورت دیگر بخواهد حرف بزند را کمتر دوست دارم. احساس می کنم با حرکت می توانم حرفم را بیان کنم. چیزی که ثابت است، حرف من نیست.
البته قبلا این طور نبود؛ مثلا قبل از اینکه انیمیشن کار کنم هر وقت به نمایشگاه آبرنگ می رفتم به قدری منقلب می شدم که گریه می کردم. ولی الان دوست دارم همان نقاشیها را متحرک ببینم. با جنبش و حرکت است که می توانم حرفم را منتقل کنم.
مرز انیمیشن را با نقاشی در چه می بینید؟
حتما با هم مرز مشترک دارند. هنرها همه با هم مرز مشترک دارند. در پیش تولید انیمیشن مثل تهیه ی استوری بورد و کانسپت و طراحی کاراکتر و بک گراند و… همه به نوعی از هنر نقاشی استفاده می شود. در اکثر تکنیکهای انیمیشن از نقاشی و طراحی به طور مشخص استفاده می شود.
و در تکنیکهایی که به ظاهر فارق از نقاشی هستند نیز انیماتور اگر دانش رنگی و نقاشی و طراحی داشته باشد، کار موفق خواهد بود.
اگر انیماتور رنگ را نشناسد در انتخاب پالت رنگی مشکل خواهد داشت. دانش رنگ در نقاشی در کنار حرکت در انیمیشن قرار می گیرد. انیماتورهایی که پیشینه ی نقاشی دارند، انیمیشنهایی که خلق می کنند، بیشتر حال و هوای نقاشی گونه دارند. مثل “پتروف” روسی که نقاش است و انیمیشنهای خارق العاده ای خلق کرده است. فریم به فریم این انیمیشنها در واقع تابلوهای نقاشی هستند که پشت سر هم پخش می شوند و حرکت را ایجاد می کنند، همچنین “فردریک بک” که با مدادرنگ کار می کند. نقاشی ذاتش ایستا است و وقتی حرکت در آن وارد شود، می شود انیمیشن.
جایگاه انیمیشن در حوزه ی هنر جدید چگونه است؟
جایگاه خیلی مهمی دارد. در سینما و جلوه های ویژه، در تولید بازیهای کامپیوتری و در سایر حوزه های هنری نقش پر رنگی را ایفا می کند.
نظرتان راجع به نقاشیهای جدیدی که به صورت متحرک، با یک حرکت تکرار شونده و به صورت نمایش در مانیتورها یا پرده های نمایش در گالریها ارائه می شوند چیست؟
شاید کسی که در این زمینه کار می کند هم مثل من به این نتیجه رسیده که تک فریم دیگر جواب کار او را نمی دهد و اگر هم کاملا وارد انیمیشن شود، زیادی است. می خواهد یک معنایی را خیلی خلاصه در یک حرکت کوتاه و با تکرار به مخاطب منتقل کند. حتما حرفی را می خواهد بزند که در یک فریم نمی تواند. یعنی وقتی به صورت یک تابلوی نقاشی روی دیوار باشد، حرفش کامل نیست. و از حرکت و تکرار کمک می گیرد تا حرفش را بزند. احساس نیاز هنرمند است که باعث می شود چنین روشهایی را برای بیان انتخاب کند.
نظر و دیدگاهتان درباره ی انیمیشنهای انتزاعی چیست؟
بسیار زیبا و هنرمندانه است ولی من چندان ارتباط با آنها برقرار نمی کنم. البته خیلی احترام می گذارم هم به آثار و هم کسانی که این چنین کار می کنند، ولی من قصه گو هستم و ترجیح می دهم برای خلق انیمیشن از داستان و فیلمنامه کلاسیک استفاده کنم.
انیمیشن را جزء کدام دسته از هنرها قرار می دهید؟
انیمیشن از همه ی هنرها کمک می گیرد. از هنرهای تجسمی برای خلق فریم به فریم تصاویر و از سینما برای دکوپاژ و بیان سینمایی، از موسیقی و عکاسی و … حتی انیمیشن یک جورهایی شاید کامل تر از سینما باشد. من احساس می کنم یک پله هنری تر از سینما است. چون از خیلی از هنرها برای بیانش استفاده می کند.
قبول دارید که در سالهای اخیر انیمیشن از نگاهی نو قابل بررسی است؟ و کم کم از حوزه ی سینما بیشتر فاصله گرفته و روایتگری و داستان از اهمیت کمتری برخوردار است؟
نمی توانیم این طوری بگوییم. چون همیشه در هر دوره ای همه ی دیدگاه ها در کنار هم پیش می رود. مثلا در جشنواره ها رویکردها متفاوت است. مثلا در جشنواره ی زاگرب[۱۶۲] معمولا کارهایی را انتخاب می کنند که کمتر قصه گو هستند. بیشتر سمت انتزاعی رفته اند در این نوع انیمیشن، داستان به صورت کلاسیک آن پیدا نمی شود. بلکه بیشتر انتقال دهنده ی یک حس هستند. ولی انیمیشن داستانی هنوز هم خیلی مخاطب دارد. می شود داستان و روایتگری را از انیمیشن جدا کرد اما به نظر من این رویکرد در انیمیشن بیشتر نشده است.
تعامل انیمیشن را با سایر هنرها چگونه می بینید؟ در هنرهای جدید که مرز هنرها برداشت شده استفاده از انیمیشن برای بیان چگونه است؟ در واقع کاربرد انیمیشن را در سایر هنرها چگونه می بینید؟
هنرمند اگر با هنرهای مختلف آشنا باشد، برای بیان افکارش می تواند از تلفیق چند هنر استفاده کند. همانطور که قبلا هم گفتم انیمیشن کاربردهای زیادی پیدا کرده است مثلا انیمیشن در جلوه های ویژه، سینما، مالتی مدیا و گیمها هم کاربرد زیادی دارد.
صحبت آخر؟
در حیطه ی هنر باید حرفی برای گفتن داشت، و بعد دنبال چگونگی بیانش گشت و قالب و تکنیک مناسب با آن را پیدا کرد. و در آخر باید با تمام وجود و با عشق کار کرد.
هترین نتیجه را می توان از صحبت پایانی این هنرمند معاصر ایرانی که به طور ویژه از تعامل این دو رشته استفاده کرده است، گرفت.
شکل ۴-۸/ مریم کشکولی نیا/ در خانه ما/ انیمیشن/۱۳۸۶/ مجموعه ی شخصی هنرمند
۴-۵ علیرضا چیتایی
شکل ۴-۹/ علیرضا چیتای/ ۱۳۹۲/ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان/ نگارنده
گفتگویی با علیرضا چیتایی، هنرمند فیلم ساز، عکاس و ویدئوآرتیست.
سایت مقالات فارسی – پژوهشی پیرامون تعامل نقاشی انیمیشن در دو دهه ی اخیر ایران۱