۳-۴-۲- ارزش سخن و پند سعدی
کلید گنج سعادت نصیحت سعدی است اگر قبول کنی، گوی بردی از میدان
(سعدی،۱۳۸۴، ۶۴۲ )
سعدی به هر نفس که بر آورد چون سحر چون صبح در بسیط زمین انتشار کرد
هر بنده ای که خاتم دولت به نام اوست در گوش دل نصیحت او گوشوار کرد(همان، ۶۱۷)
اگر در سرای سعادت کس است ز گفتار سعدیش حرفی بس است (همان، ۱۷۸)
گرگوش دل به گفته سعدی کندکسی اول رضای خدا طلبد، پس رضای خویش(همان،۶۹۹)
سعید آورد قول سعدی به جای که ترتیب، ملک است و تدبیر رای (همان، ۲۱۶)
سخن های سعدی مثال است و پند به کار آیدت گر شوی کاربند
دریغ است از این روی بر تافتن کز این روی دولت توان یافتن(همان، ۲۱۴)
نصیحت کسی سودمند آیدش که گفتار سعدی پسند آیدش(همان، ۱۶۱)
پند سعدی که کلید در گنج سعد است نتواند که به جای آورد، الا مسعود(همان، ۶۹۵)
۳-۴-۳- جهانگیری کلام سعدی
آن چه سعدی را از دیگر شاعران متمایز می کند، شهرت و آوازه ی فوق العاده ی شیخ در همان عصر حیات خود اوست. چیزی که برای بسیاری از شعرا و نویسندگان دیگر، غالباً بعد از مرگ و به تدریج رخ داده است.
برای مثال می توان به مکاتبه ی ابن الفوطی با سعدی و درخواست نمونه هایی از اشعار عربی او، یا به اظهار ارادت سیف الدّین فرغانی شاعر مقیم روم و حتّی روایت معروف ابن بطوطه از شنیدن غزلی از شیخ از زبان ملاحان چینی اشاره نمود. امّا سعدی خود بهتر از هر کس به معروف بودن کلام خود پی برده، و این گونه از جهانگیری سخن خودیاد می کند.
شنیده ام که مقالات سعدی از شیراز همی برند به عالم، چو نامه ی ختنی
(سعدی،۱۳۸۴ ، ۵۴۴)
رسید ناله ی سعدی به هر که در آفاق هم آتشی زده ای تا نفیر می آید(همان، ۴۲۶)
همه عالم سخنم رفت و به گوشت نرسید آری آنجا که توباشی سخن ما نرود(همان، ۴۱۸)
آفرین بر زبان شیرینت کاین همه شور در جهان انداخت(همان، ۳۳۶)
هفت کشور نمی کنند امروز بی مقالات سعدی انجمنی (همان، ۵۴۴)
مرا که سحر سخن در همه جهان رفته است ز سحر چشم تو بیچاره مانده ام مسحور
(همان، ۶۲۹)
کس ننالید در این عهد چو من در غم دوست که به آفاق نفس می رود از شیرازم (همان، ۴۶۷)
و سرانجام از شناخت بهتر خود در آینده سخن گفته است. او اعتقاد دارد که ارزش سخنش در آینده شناخته خواهد شد.
این حکایت که می کند سعدی بس بخواهند در جهان گفتن (همان، ۴۹۱)
امروز قول سعدی شیرین نمی نماید چون داستان شیرین، فردا سمر بباشد (همان، ۶۹۳)
هر کس به زمان خویشتن بود من سعدی آخر الزّمانم (همان، ۴۷۵)
۳-۴-۴- شیرین سخنی سعدی
شیخ شیراز، در بیان تلخی و خوشی های روزگار از شیرین سخنی خود یاد می کند و خواننده را متوجّه این نکته می نماید که مردم روزگارش به این مهم پی برده اند. زمانی سخن خود را با زیبایی معشوق، برابر می داند و می گوید:
حسن تو نادر است در این عهد و شعرمن من چشم برتو و همگان گوش بر منند(همان، ۴۱۲)
سعدی شیرین زبان این همه شور از کجا شاهد ما آیتی است وین همه تفسیراو(همان، ۴۹۸)
او زیبایی کلام خود را در تمام اشعارش، از غزل های عاشقانه و عارفانه تا نصایح پندآموز و حتّی حکایات گلستان بیان می نماید. ابیات زیر نشان می دهد که این نکته در نظر سعدی ارزش خاصّی داشته است.
همراه توست خاطر سعدی به حکم آنک خلق خوشت چه گفته ی سعدی است دلفریب
(همان، ۶۱۰ )
هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی چه حاجت است بگوید شکرکه شیرینم(همان، ۴۷۷)
زخلق گوی سعادت توبرده ای امروز به خوب رویی وسعدی به خوب گفتاری(همان،۵۲۹)
نگفتند حرفی زبان آوران که سعدی نگوید مثالی بر آن(همان ، ۲۲۶ )
زبان در کش ار عقل داری و هوش چو سعدی سخن گوی ور نه خموش(همان ، ۲۷۲ )
سعدیا، خوشتر از حدیث تو نیست تحفه ی روزگار اهل شناخت
آفرین بر زبان شیرینت کاین همه شور در جهان انداخت(همان ، ۳۳۶ )
من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس زحمتم می دهد از بس که سخن شیرین است
(همان ، ۳۵۷ )
شکرین حدیث سعدی بر او چه قدر دارد که چنو هزار طوطی مگس است پیش قندش
(همان،۴۳۹ )
مقاله علمی با منبع :سعدی از زبان سعدی ۴