در لحظه یی
به تمامی
تارج میشود. (همان،ص.۳۰۷)
هرچه به اشعار اواخر دوره اول میرسیم رنگ و بوی طبیعت از ابزار گونه بودن خارج میشود و حلشدن طبیعت در اشعار بیشتر به چشم می خورد. شمس تصاویری نیز به وسیلهی جانبخشی میسازد
که به واسطهی آن تخیّل شاعرانهی خود را نمایان میکند .
با کلاه ماسه و سنجاقکهای سپیدش دریا به اتاقم میآید
پیرهنش را که بوی غرقهای گمشده را میدهد
به پنجرهام میآویزد. (همان،ص.۳۲۲)
۴-۲-۶- اسطورههای مذهبی
در دورهی اول ، شاعر از اساطیر مذهبی با توجه به صفات متمایزشان استفاده میکند. او برای عظیم جلوه دادن مفاهیم خود، از آنها بهره میگیرد. به عنوان مثال شمس در جهت تعظیم مقام عاشق میگوید که ایوب هم از تبسم او سیراب میشود:
آنکس که عشق را می شناسد…
و ایوب
از چشمهی گوارای تبسمش
آب مینوشد . (همان،ص.۴۴)
«ایمان یوسف» مورد تحسین است و مثال زدنی:
میدانی
من یادگار کهنهی ایمان یوسفم. (همان،ص.۶۵)
گاهی نیز از وقایع دوره پیامبران بهره میگیرد تا به وسیلهی آن ،ذهنیّات خود را برای خوانندگان به زیباترین شکل نمایان کند . او «فریادهای بی سبب و بی فایده » را مانند« همهمه ی چوپانان» میداند که به موسی بهتان دروغگویی میبستند :
هیچ نیست
مگر بی سببی فریاد روستایی آن همه چوپان
که موسی را به دروغ پیامبری لعنت کرده اند. (همان،ص.۱۰۶)
اسطورههای مذهبی در این دوره همانی هستند که خواننده توقّع شنیدن آنها را دارد. شاعر در بخشی دیگر از حضر یاد میکند که به جستجوی آب حیات به سرزمین ظلمت پا نهاد و جاودانگی یافت:
ظلماتم
که خضر پیامبر
با کاسهی ترکیده
به جست و جوی شرابی
دریچهی قلبم را میکوبد. (همان،ص.۲۶۲)
۴-۲-۷- طنز
در ادبیّات طنز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته میشود که اشتباهات یا جنبههای نامطلوب رفتار بشری، فسادهای اجتماعی و سیاسی یا حتی تفکّرات فلسفی را به شیوهای خنده دار به چالش میکشد.«طنز تفکّر برانگیز است و ماهیتی پیچیده و چند لایه دارد. گرچه طبیعتش بر خنده استوار است، امّا خنده را تنها وسیلهای میانگارد برای نیل به هدفی برتر و آگاه کردن انسان به عمق رذالتها.» (اصلانی ،۱۳۸۰،ص.۱۴۱)
رگههایی از طنز در اشعار شمس لنگرودی به چشم میخورد که البتّه در دوره دوم بیشتر و پررنگ تر میشود. در این دوره طنز بیشتر اجتماعی و فرهنگی است. شاعر خود معتقد است طنز در این دوره فریاد اعتراضی نسبت به نابسامانیهای اجتماعی – سیاسی بوده است. او فرشتگان را در ساعتکاری با لباس رسمی در آسمان به تصویر میکشد تا ذهن خواننده را بیشتر متمایل به حجم کاری آنها بکند.
فرشتگان سراسیمه در لباسهای اداری، آسمانها را آکندند. (لنگرودی،۱۳۹۰،ص.۴۱۲)
او در جایی دیگر از زندگی ما سخن میگوید و اینکه با یک حادثهای چون زلزله از دنیا میرویم و شهرمان زیر خاکها مدفون میشود . طنز زیبایی در آخر شعر به چشم میخورد که خالی از لطف نیست، آیندگان از این حادثهی کوچک واقعهای بزرگ و عجیب میسازند :
یا کاشفان حیرت زدهیی
که در پی رازها و گنجینهها ، مارمولکها را دور میکنند
و بی آنکه شما را بشناسند-زورقهای همه روزه-
از جمجمهی نوح و توفان بزرگ
سخن میگویند. (همان،ص.۳۰۱)
و اغلب اشعار شمس فیلم کوتاهی است که از با بهره گرفتن از شیوههای مختلف از مقابل دیدگان خواننده میگذرد و گاه طنزی دردناک را رقم میزند:
نمی داند به قربانگاه میرود
گوسفندی
که از پی کودکان میدود
که عقب نماند. (همان،ص.۱۸۱)
شاعر یک نواختی، روزمرگی و کسالت باری زندگی را با تصویری از یک عطّار بیکار در نظر خواننده مجسّم میکند. عطّاری که از روی بیکاری در کنار دکّانش نشسته خیره به جایی است و عطسهای میکند:
[زندگی] عطاری بیکار [است] که برابر دکانش در آفتاب زمستانی خیره میشود و عطسه میکند.
(همان،ص.۳۵۰)
او حتّی به معشوق هم با کلامی طنزآمیز سخن میراند و عشق او را عقابی میداند که شاعر را به اوج میبرد. امّا در این تصویر پارادکسی ناگهانی جلوه میکند که این عشق ماوارایی او را نه به اوج بلندی بلکه به نهایت پلیدی کشانده . تصویری که موجب حیرت خواننده میشود.
زیبایی تو عقابی است که مرا به لجن میکشد. (همان،ص.۶۶)
نگارش پایان نامه درباره بررسی اندیشهها و درون مایهی اشعار شمس لنگرودی- فایل ۶۲