ترغیب و تشویق مردم در تبدیل اسناد سنّتی به اسناد مدرن
کمک به طرّاحان و مهنّدسان ساختمان برای طرّاحی بنا و جلوگیری از بی احترامیهای سهوی ناشی از عدم آگاهی جهت صحیح قبله.[۱۷۹]
امتیاز دیگر اسناد مدرن امروزی امنیت بالای آن علاوه بر هلوگرام امنیتی، داشتن شمارهی جام و بارکد بر روی اسناد جدید است، بدین نحو که:
شمارهی جام یک شمارهی ۲۳ رقمی است که شش رقم اوّل طول جغرافیایی، هفت رقم بعدی عرض جغرافیایی دو رقم بعدی شماره زون، دو رقم بعدی شمارهی بلوک، یک رقم بعدی معرّف سطح، سه رقم بعدی معرّف شمارهی طبقه و دو رقم آخر شمارهی سمت واحد طبقه است.
بارکد یک شمارهی ۱۸ رقمی است که دو رقم اوّل آن مشخّص کنندهی استان، دو رقم بعدی مشخّص کنندهی واحد ثبتی، دو رقم بعدی معرّف بخش و دو رقم بعدی معرّف سری دفتر، چهار رقم بعدی شمارهی دفتر، سه رقم بعدی شمارهی صفحه و سه رقم بعدی شمارهی سند مالکیّت در ثبت صفحه مورد نظر، که این ویژگیها مانع از سوء استفاده از آن میگردد.
فصل دوم
نمونه اسناد در زمان معصومین «»
گفتار اوّل: زمان معصومین «»
مردم از روز بعثت به تدریج وارد به دین اسلام میشدند و تا سال نهم هجرت گرویدن به اسلام تدریجی و کند بود، بعد از فتح مکّه اقوام مختلف عرب از دور و نزدیک به سوی مدینهی طیبه به راه افتادند و به این ترتیب اسلام میآوردند. هنگامی که گروه زیادی از اعراب، مسلمان میشدند جمعی از بزرگان قبیله را به عنوان «وفد»[۱۸۰] نزد پیامبر میفرستادند. وقتی «وفد» وارد مدینه میشدند و به حضور رسول اکرم میرسیدند تا آن حضرت دستور پذیرایی از مهمانان را صادر و میزبانی را نیز برای آنها معیّن میفرمود، پس از چند روز اقامت در مدینه طیبه و نماز با رسول خدا «» و آشنایی با اسلام و اصول اسلامی اجازهی مرخصی میگرفتند و میرفتند. در هنگام رفتن، رسول اکرم «» نامهای به عنوان این که اینها مسلمان شدهاند و اموالشان، منقول و غیرمنقول محترم است به آنها مرحمت میفرمود، این نوشته در واقع پیماننامهی اسلامی بود که در برخورد با لشکر اسلام سند مسلمانی آنان بود و چون مال کفاری که در پناه اسلام نمیبودند بر مسلمان حلال بود، لذا کفار پس از اینکه اسلام میآوردند رسول خدا «ص» در آن نامه تأیید و در دنبالهی آن احترام مالشان را ذکر میفرمود، معنای نامهاین بود که اینان مسلمان شدند و چون مسلمان شدند اموالشان محترم و مالکیّت خصوصی آنان تحکیم و تأیید میگردد.[۱۸۱]
که در ذیل نمونه هایی از آن ذکر میگردد:
۱- در نامهای که پیامبر «» برای «خالد بن ضماد» نوشتهاند، چنین آمده است:
«ان له ما اسلم علیه من ارضه؛ به درستی زمین دارد مال خود اوست.»
۲- در نامهای که برای عامر بن اسود (از بزرگان قبیله طی) نوشتهاند چنین آمده:
«انه له و لقومه من طی ما اسلموا علیه من بلادهم و میاههم؛ آبادیها و آبهایی که در حال اسلام آوردن دارا بودهاند برای او و طایفهاش (قبیله طی) محفوظ خواهد بود.»[۱۸۲]
۳- در نامهای که برای «عمیر فرزند حارث» از طایفهی «ازد» نوشتهاند آمده:
«فمن اسلم من غامد فله ما للمسلم حرمه ماله و دمه و له ما اسلم من ارضه؛ از طایفهی «غامر» آن کسی که اسلام را برگزیند، از مزایای اسلام بهرهمند خواهد شد و خون و مالش محترم خواهد بود و نیز زمینهایی که در حال اسلام آوردن داشتهاند در ملک آنان باقی خواهد ماند.»[۱۸۳]
از روایات و بحث در تفصیل نامهها و دقّت در مدارک این نکته قابل تأمل است که در این نامهها حقّ مالکیّت آنها که به حکم فطرت و عقل پذیرفته است امضا و انفاذ میشد.
در زمان خلافت امام علی «» دستورها و سفارشات زیادی در مورد زمینداری، مالکیّت، مالیات، خراج و نحوهی تنظیم اسناد و قبالهها داده شد. همچنین دفاتر منظّمی برای وصول مالیات املاک، باغات، نخلستانها و اموال وجود داشته که طبق آنها عمل میشده است.
به عنوان نمونه، وقتی به حضرت اطّلاع دادند که شریح قاضی خانهای اعیانی به مبلغ هشتاد دینار خریده و برای آن قبالهای تنظیم کرده و عدّهای را شهود گرفته است، او را احضار نمودند و به وی فرمودند: ای شریح به زودی کسی به سراغت خواهد آمد که نه قبالهات را نگاه میکند و نه از شهودت میپرسد، تو را از آن بیرون میکند و به قبرت تحویل میدهد.
نمونهی سند تنظیمی امیرمؤمنان، حضرت علی «» برای شریح:
«فانظر یا شریح لا تکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک، او نقدت الثمن من غیر حلالک، فاذاً انت قد خسرت دارالدنیا و دارالاخره امّا انک لو کنت اتیتنی عند شرائک ما اشتریت لکتبت لک کتابا علی هذه انسخه، فلم ترغب فی شرآء هذه الدّار بدرهم فما فوق، و النسخه هذه:
هذا ما اشتری عبد ذلیل، من میّت قد ازعج للرحیل، اشتری منه دارا من دار الغرور من جانب الفانین، و خطه الهالکین، و تجمع هذه الدار حدود اربعه: الحد الاول ینتهی الی دواعی الافات، و الحدّ الثانی ینتهی الی دواعی المصیبات، و الحدّ الثالث ینتهی الی الهوی المردی، الحد الرابع ینتهی الی الشیطان المغوی، و فیه یشرع باب هذه الدار!
اشتری هذا المغتر با الامل، من هذا المزعج بالاجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعه، و الدخول فی ذلّ الطلب و الضراعه …
شهد علی ذلک العقل إذا خرج من اسر الهوی، و سلم من علائق الدنیا.
ای شریح: بنگر این خانه را از ثروت غیر خود نخریده باشی که هم در دنیا و هم در آخرت زیانکار باشی. آری، اگر هنگام خرید خانه پیش من آمده بودی سند مالکیّت را این چنین برایت مینوشتم که دیگر در خرید چنین خانهای حتّی به بهای یک درهم یا بیشتر علاقه نداشته باشی. آن سند مالکیّت چنین بود:
این خانهای است که بندهای ذلیل از مردهای که آمادهی کوچ کردن است خریداری نموده، خانهای از سرای غرور در محلهی فانی شوندگان و در کوچهها- لکان، این خانه به چهار حد محدود میشود:
یک حد به آفات و بلاها، حدّ دوم به مصائب، حدّ سوم به هوی و هوسهای سست کننده و حدّ چهارم به شیطان اغواگر منتهی میگردد و در خانه از همین جا باز میشود. این خانه را مغرور آرزوها از کسی که پس از مدّت کوتاهی از این جهان رخت بر میبندد و به مبلغ خروج از عزّت قناعت و دخول در ذلّت دنیاپرستی خریداری نمود … . شاهد این سند عقل است، آن گاه که از تحت تأثیر هوی و هوس خارج گردد و از علایق دنیا جان سالم به در برد.»[۱۸۴]
بطوری که ملاحظه شد در صدر اسلام نوشتن اسناد و قبالهها در اختیار خلیفه و بعدها در اختیار قضات منصوب از طرف خلیفه بود و قاضیان، که در واقع حاکم شرع بودند، کسانی را که عدل و اجتهاد و ادب دانی آنها مسلّم بود برای تنظیم اسناد و قبالهها معیّن میکردند یا گاه خود مستقیماً مینوشتند و در حال حاظر نیز این امر توسط سران دفاتر که از سوی قوه قضاییه منصوب میگردند انجام میشود.
گفتار دوم: تعیین حدود فدک توسط امام موسی کاظم «»
فدک سرزمینی آباد در سراشیبی خیبر بود که چشمهی پرآب و قلعهای داشت و نخلستانهایش از خیبر بیشتر بود. ساکنان آن عدّهای از یهود بودند که با اهل خیبر در ارتباط بودند و رئیس آنان در روز فتح آنجا مردی بنام یوشع بن نون بود. نام این سرزمین هم به اسم «فدک بن هام» اوّل کسی است که در آنجا سکونت یافته است. این باغها در شمال مدینه واقع شده بود.[۱۸۵]
ارتباط فدک با اسلام از آنجا آغاز شد که پس از فتح خیبر در سال هفتم هجرت و حدود چهارسال قبل از رحلت پیامبر «» جبرئیل نازل شد و دستور فتح فدک توسط شخص پیامبر «» و امیرالمؤمنین «» را آورد.
آن دو بزرگوار اسلحهی لازم را برداشته و اسبهای خود را آماده کردند و در تاریکی شب حرکت کردند تا به سرزمین فدک رسیدند و کنار قلعه آن آمدند.
آنگاه امیرالمؤمنین «» از دیوار قلعه فدک بالا رفت در حالی که شمشیر پیامبر «» همراه ایشان بود به فراز دیوار رو به اهل قلعه اذان گفت و صدای تکبیر بلند نمود. مردم قلعه فدک غافلگیر شده بودند و گمان میکردند سربازان مسلمین بر فراز قلعه هستند. فرارکنان رو به سوی درب قلعه نهادند و آن را باز کردند و از آنجا خارج شدند تا در زمینهای بیرون قلعه پراکنده شوند، و پیامبر که بیرون قلعه منتظر بود در مقابل آنان قرار گرفت و امیرالمؤمنین «» هم از دیوار قلعه پایین آمد و با آنان درگیر شدند و هجده نفر از بزرگان آنان را کشتند و بقیه تسلیم شدند. آنان از پیامبر «» درخواست کردند خودشان را آزاد کنند و اموال را به تناسب نصف با آنان مصالحه کنند. حضرت هم امیرالمؤمنین «» را فرستاد و با ضمانت خونشان با آنان مصالحه کرد که طبق بعضی روایات قرار شد هر کس از اهل فدک مسلمان شود خمس اموال او را بگیرند و هر کس بر دین خود باقی ماند همه اموالش را بگیرند.
بنابراین سرزمین فدک بدون لشکرکشی مسلمین و بدون کوچکترین دخالت آنان فتح شد. طبق آیهی صریح قرآن سرزمینهایی که بدون لشکرکشی مسلمین فتح شود حتّی اگر اهل آنجا خودشان بعنوان تسلیم نزد پیامبر «» بیایند، این مناطق و غنایم و اسرای آن ملک خاص حضرت است و مسلمانان هیچ حقّی در آن نخواهند داشت و حضرت به عنوان اموال شخصی خود هر تصمیمی بخواهد میتواند دربارهی آنها بگیرد.
«وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ وَلَکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن یَشَاء وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ.»[۱۸۶]
پس از فتح مکّه، آیهی «و آت ذالقربی حقه» نازل شد، یعنی «حق خویشان را به آنان بده» پیامبر «» از جبرئیل پرسید: منظور چه کسانی هستند و این حق کدام است؟
جبرئیل از طرف خداوند عرضه داشت: «فدک را به فاطمه عطا کن».
پیامبر «» حضرت زهرا «س» را فرا خواند و فرمود:
«خداوند فدک را برای پدرت فتح کرد، و چون لشکر اسلام آنجا را فتح نکردهاند مخصوص من است و تعلّقی به مسلمین ندارد و هر تصمیمی بخواهم دربارهی آن میگیرم. دستور خداوند نیز بر عطای آن به تو نازل شده است. از سوی دیگر مهریهی مادرت خدیجه بر عهدهی پدرت مانده است، و پدرت در قبال مهریهی مادرت و به دستور خداوند فدک را به تو عطا میکند. آن را برای خود و فرزندانت بردار و مالک آن باش.»
پیامبر «» ورقهای خواست و امیرالمؤمنین «» را فرا خواند و فرمود:
«سند فدک را به عنوان بخشوده و اعطایی پیامبر بنویس و ثبت کن.»
امیرالمؤمنین «» آن را نوشت و خود حضرت و ام ایمن بر آن شهادت دادند.[۱۸۷]
پس از رحلت پیامبر «» ابوبکر و عمر نزد امیرالمؤمنین «» آمدند و گفتند: دربارهی آنچه از پیامبر باقی مانده چه میگویی؟ فرمود: ما از همهی مردم به پیامبر «» سزاوارتریم. عمر گفت: حتّی نسبت به اموالی که در خیبر است؟ فرمود: حتّی اموالی که در خیبر است، عمر پرسید: حتّی نسبت به اموالی که در فدک است؟ فرمود: حتّی اموالی که در فدک است. عمر گفت: مگر به قیمت جدا کردن گردنهای ما با ارّه باشد، که هرگز چنین چیزی نخواهد شد.
پس از غصب فدک، اوّلین اقدامی که حضرت زهرا «س» انجام داد آن بود که سند فدک را آورد و به ابوبکر نشان داد. این سند هنگام بخشیدن آن از سوی پیامبر «» به فاطمه «س» به امر آن حضرت و به دست خط امیرالمؤمنین «» و به شهادت آن حضرت و ام ایمن تنظیم شده بود و متن آن به عنوان اعطایی پیامبر «» به دخترش فاطمه «س» بود.[۱۸۸]
از آنجا که سند و مدرک را در تمام جهان برای روز اختلاف مینویسند، جا داشت ارائه این سند مسئله را فیصله دهد و معلوم کند که اصلاً مسئلهی ارث در کار نیست تا نوبت به حدیث جعلی «النبی لا یورّث» برسد، این بخشوده پدری به دخترش است و در زمان حیات او صورت گرفته و چندین سال تصرّفات مالکانه بر آن انجام گرفته است.
نکتهی جالبی که در تاریخ امام کاظم «» توجّه ما را جلب میکند، تعیین مرزهای سرزمین فدک است که نشان دهندهی مطالب مهمّی از اهمیّت فدک بوده، این مطلب در دو نوبت در زندگی امام «» دیده میشود.
۱- مهدی عباسی از حضرت خواست حدود فدک را تعیین کند تا آن را باز گرداند. حضرت فرمود: «یک مرز آن کوه احد، یک مرز آن عریش مصر، یک مرز آن سیف البحر، یک مرز آن ذومه الجندل است.» مهدی عبّاسی با تعجّب پرسید: همهی اینها؟ فرمودند: بلی، همهی اینها مواردی است که بدون لشکرکشی برای پیامبر فتح شده است.[۱۸۹]
۲- هارون الرشید به حضرت کاظم «» عرض کرد:
«فدک را قبول کن تا به شما باز گردانم. حضرت قبول نکرد تا این که اصرار زیاد نمود، حضرت فرمود: قبول نمیکنم مگر طبق مرزهای حقیقی آن! هارون پرسید: مرزهای آن کدامند؟ فرمود: اگر مرزهای آن را بگویم آن را نمیدهی؟ هارون گفت: تو را به حقّ جدت قسم میدهم که بگویی. فرمود: «مرز اوّل آن عدن» با شنیدن این کلام رنگ هارون تغییر کرد و گفت: عجب! فرمود: «مرز دوم آن سمرقند» با شنیدن سخن دوم صورت هارون گرفته شد. فرمود: «حدّ سوم آفریقا» با شنیدن این کلام روی هارون سیاه شد و گفت: بقیهاش؟ فرمود: «حدّ چهارم سیف البحر» کنار دریای خزر و ارمینه. هارون گفت: این که همهی دنیاست. برای ما چیزی باقی نماند، پس من برخیزم تا در جای من بنشینی.
حضرت فرمود: قبلاً به تو گفتم که اگر مرزهای آن را تعیین کنم، آن را به من بر نمیگردانی.[۱۹۰]
پس از غصب فدک به دست ابوبکر و عمر، حساسیّت خاصی که نسبت به این سرزمین بود مضاعف شد و برابر اسناد معتبر صور مختلفی از غصب در مراحل بعدی آن اعمال شد:
۱- عمر پس از مرگ ابوبکر، بعنوان ارث پیامبر «» آن را به وارثان پیامبر باز گرداند.
۲- عثمان پس از مرگ عمر، سرزمین فدک را باز پس گرفته، همه آن را در اختیار مروان حکم گذاشت.
۳- معاویه پس از مرگ عثمان و بعد از شهادت امام حسن «» فدک را سه قسمت کرد: ثلث آن را به مروان و ثلث آن را به عمر و فرزند عثمان و ثلث آن را به پسرش یزید داد.
۴- مروان در زمان حکومت خود بار دیگر فدک را تماماً برای خود تصرّف کرد و بعد آن را به پسرش عبدالعزیز بخشید.
۵- عبدالعزیز نیز آن را به پسرش عمربن عبدالعزیز بخشید.
۶- عمربن عبدالعزیز طی مراسمی اعلام کرد که میخواهد فدک را از تصرّف شخصی بیرون آورد و مانند زمان ابوبکر صرف بیت المال کند، با این تفاوت که مسئول آن را از بنی فاطمه قرار دهد و این کار را کرد.
۷- یزیدبن عبدالملک بار دیگر آن را بازپس گرفت و تحت تصرّف خود درآورد.
پژوهش های کارشناسی ارشد در مورد سند از منظر فقه و حقوق۹۲- فایل ۱۴