مقاتل و آثاری که از قرن دوم تا هفتم نگاشته شده از نظر قدمت، اعتبار و اتقان گزارش، از ارزش و اعتبار برخوردار هستند، این امر از آن روست که مورخان اولیه تاریخ عاشورا، همانند ابومخنف، هشام کلبی و … واقعه عاشورا را در قالب روایت و با ذکر اسناد گزارش کرده اند.
۲-۴: جایگاه مقاتل الطالبین و بیان ویژگی های این کتاب در مقایسه با سایر کتب:
۲-۴-۱: زندگی ابوالفرج اصفهانی:
ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، از نوادگان مروان بن حکم یا هشام بن عبدالملک، راوی و شاعر مشهور است.( آذرتاش آذرنوش،۶/۱۲۶؛ ابن ندیم،۱۸۹) وی در ۲۸۴ هـ در اصفهان تولد یافت. او از خاندانی اهل ادب و موسیقی بود (آذرتاش آذرنوش،۶/۱۲۷) او اندکی پس از سال ۳۰۰ هـ به بغداد رفته و به تحصیل پرداخته (همو،۶/۱۲۸ ،مشایخ فریدنی، ۱/۴۳۱) وی بسیاری از مشاهیر و دانشمندان زمان خود را ملاقات کرد و از آن ها روایت شنیده است که برخی عبارتند از: طبری، محمد بن خلف بن مرزبان، جعفر بن قدامه، یحیی بن منجم و از همه مهم تر عمویش حسن و سرانجام شاعر هرزه گوی جَحظه. شخصیت استادانی چون جَحظه و نطویه در ابوالفرج بیش تر گذاشته است. (آذرتاش آذرنوش،۶/۱۲۹)
۲-۴-۲: مذهب او:
اصفهانی زیدی مذهب بود و همین امر شگفتی بسیاری از نویسندگان را برانگیخته است؛ زیرا چگونه ممکن است مردی از نوادگان مروان بن حکم به آیین تشیع بگراید؟ این تشیع البته خشم نویسنده سنی مذهبی چون ابن جوزی را برانگیخته است. او آیین زیدی را احتمالاً از خاندان مادریش آل ثوابه – که به ظن قوی زیدی مذهب بوده اند – به ارث برده بود (همو،۶/۱۳۲) علامه حلی و بعضی علمای امامیه او را شیعه زیدی مذهب دانستهاند نه امامی (مشایخ فریدنی، ۱/۴۲۱).
۲-۴-۳: تألیفات و سرانجام وی:
خطیب بغدادی او را شاعر و راوی مطلع از انساب و سیره میداند (تاریخ بغداد،۱۱/۳۹۸). در روایت اخبار بیشتر دست داشته است از ۲۸ کتابش دو کتاب معروفش مقاتل الطالبین و الاغانی است که کتاب دوم در رابطه با ادب و موسیقی است وی در سالهای آخر عمر دچار فلج و اختلال حواس بود و سرانجام در بغداد در سال سیصد و شصت و اندی کنار دجله بدرود زندگی گفت (مشایخ فریدنی، ۱/۴۳۱؛ ابن ندیم،۱۸۹)
۲-۴-۴: مقاتل الطالبین:
در بین کتابهایی که مخصوصاً با عنوان مقاتل مشهور شده است مقاتل الطالبین تألیف ابوالفرج اصفهانی در خور ذکر است. (مصاحف ۲/۲۸۲۱)
اصفهانی این کتاب را دوران جوانی نوشته است نگارش کتاب های تقریباً تک موضوعی تاریخی- مذهبی در سدههای نخستین رواج داشته است. وجود چنین تألیفاتی در میان آثار مورخین بزرگی چون واقدی و مدائنی میتواند دلیلی بر اهمیت موضوع تلقی شود. از آن جا که غالب قیامها و مبارزهها در عصر اموی و عباسی از سوی علویان صورت میگرفت، ناچار هم مبانی اعتقادی ایشان سازمان مییافت و هم نقل و جمع اخبار مربوط به «خروج» و سپس شهادت آنان از سوی پیروانشان وجه مقبولتری پیدا میکرد. از نیمه دوم سده سوم به بعد تحرکات ضد عباسی علویان به آن حد رسیده بود که بتواند مواد لازم را برای تالیف در مقاتل الطالبین فراهم آورد. شاید یکی از کهنترین آثار در این باب، مقتل الحسین ابو مخفف باشد. در همان روزگاران، مولفان بزرگ دیگری نیز دست به چنین تالیفاتی زده بودهاند. ابوالفرج چنانکه خود گوید در جمادی الاول سال ۳۱۳ نگارش کتاب مقاتل الطالبین را به پایان رسانده است. وی در آغاز اشاره میکند که هدف وی از تالیف آن فراهم آوردن شرحی کوتاه از چگونگی زندگی و مرگ ۲۱۶ نفر از فرزندان ابوطالب از زمان پیامبر (ص) تا زمان نگارش کتاب بوده است. البته وی تنها اخبار طالبیانی را گرد آورده که مرگشان دلایل سیاسی داشته یا به روایت جنبشهایی پرداخته که انگیزه آن ها خصایص ارجمندی چون تقوی و عدل بوده است، نه هوی و هوس.(اصفهانی،۱/۱۲)
بنابراین نخست از شهادت جعفر بن ابی طالب در زمان پیامبر (ص) سخن گفته، سپس اخبار هریک از علویان را زیر نام خلیفهای که در آن زمان حکم میراند، آورده است. نکتهای که ابوالفرج در چند جای کتاب بدان اشاره کرد، تأکید بر رعایت اختصار است، چنان که گاه همه اسانید مربوط به اخبار را ذکر نمیکند.
از دیدگاه تحقیقات تاریخی، منابع اصفهانی در این کتاب از اهمیت ویژهای برخوردار است. این منابع غالباً به صورت سلسله اسناد در سراسر کتاب پراکندهاند. بیشتر مؤلفانی که وی به آنان استناد کرده، کتابهای ارزشمندی مرتبط با موضوع همین کتاب داشتهاند، ولی اکنون نشانی از هیچ یک دردست نیست. در اینجا کوشش شده است که مهمترین این منابع بررسی و به ترتیبی که اصفهانی بر حسب موضوع، مورد استناد و استفاده قرار داده، معرفی می شود: نخست باید از کتاب “المغازی” ابن اسحاق یاد کرد که ابوالفرج از طریق استادش محمد بن جریر طبری از آن بهره برده است. وی گاه از ابو مخنف نیز از طریق احمد بن عیسی از حسین بن نصر بن مزاحم نقل روایت میکند، گاه نیز واسطه روایت او از ابو مخنف، احمد بن حارث خزاز بوده که خود مدائنی نقل قول کرده است. مهمترین منبعی که به طور گسترده مورد استفاده وی قرار گرفته کتابی است در اخبار خروج محمد بن عبدالله، معروف به نفش زکیه و برادرش ابراهیم، تألیف ابن شبه که به نام کتاب محمد و ابراهیم ابنی عبدالله بن حسین مشهور است. ابوالفرج بیشتر روایان مربوط به این قیامها را از این کتاب اخذ کرده اما به نظر میرسد که وی بنابر گرایشهای مذهبی خود، برخی از این اخبار را که مورد پسندش بوده، برگزیده و برخی دیگر را فرو گذاشته است. (علی بهرامیان، ۶/۱۳۶)
هم چنین در اخبار مربوط به محمد نفس زکیه، از قول عباد بن یعقوب رواجنی که خود همراه محمد بن قاسم بن علی خروج کرده بود روایاتی نقل شده است. روایات دیگری نیز از عباد در مقاتل موجود است. از دیگر مآخذ ابوالفرج در نقل اخبار مربوط به قیام علویان در زمان منصور عباسی می توان به زبیر بن بکار، ابن ابی خیثمه و واقدی و نیز محمد بن علی بن حمزه علوی اشاره کرد که ابوالفرج اصفهانی در جای جای مقاتل به وی استناد کرده و در نقل اخبار کوتاه پایانی کتاب، چنانکه صریحاً گفته، بر مقاتل الطالبیین او تکیه داشته است. مآخذ دیگری که اصفهانی روایات بسیاری از آن نقل کرده کتاب ابن عمار است. در مقاتل آل ابی طالب و گاه از طریق او، به روایات علی بن محمد بن سلیمان نوفلی یا احمد بن حارث خراز، یا ابن شبه نیز استناد می جوید. (همو،۶/۱۳۷)
یکی از مهمترین بخشهای کتاب مقاتل، گزارش مربوط به جنبش ابوالسرایا است که ابوالفرج اصفهانی به احتمال بسیار، آن را از کتابی نقل کرده است که در این موضوع به نصر بن مزاحم منقری که خود شاهد این قیام بوده است نسبت دادهاند.(نجاشی،۴۲۸)
در صدر گزارش اصفهانی بر روایتی که ابن عمار از علی بن محمد بن سلیمان نوفلی نقل کرده، طعن زده و بر آن به دلایل اعتقادی خرده گرفته است. گرچه دیگر مورخانی که این جنبش را گزارش کرده اند، نامی از منابع خود به میان نیاورده اند، اما به سبب اختلافات مهمی که میان گزارش ابوالفرج به نقل از نصر بن مزاحم ودیگر مآخذ مانند بلاذری و طبری و ابن اثیر در این خصوص هست، می توان گفت که مقصود از روایت نوفلی، همین گزارش مشترک است.
از مهم ترین نکات در مقاتل، اسانید ارزشمندی است که غالباً به کسانی منتهی می شود که از نزدیک شاهد وقایع بوده اند، هم چنین صفحات کتاب را انبوهی اسانید مربوط به زیدیان و طالبیان پر کرده، برای مثال روایات اصفهانی از ابن عقده در سراسر کتاب پراکنده است و روایات از این طریق به محمد بن منصور و سپس احمد بن عیسی بن زید می رسد.(علی بهرامیان،۶/۱۳۷)
در مورد افراد روش کار اصفهانی چنین است که نخست نام کامل و نسب فرد را در میآورد و گاه نام مادران وی را تا جد اعلی نقل میکند، در پایان روایات، معمولاً اشعاری را که در رثا یا مدح آن فرد سروده شده است، ذکر میکند.(اصفهانی،۳۰۹-۳۰۴، ۴۵۹-۴۵۸)
از جالب توجهترین بخشهای کتاب مقاتل اطلاعاتی است که درباره چگونگی فعالیت کسانی که به زید بن علی یا محمد بن نفس زکیه یا دیگر علویان پیوستند. کتاب مقاتل بعدها بیشتر به سبب جامعیت و نیز وقتی که در نقل اخبار آن صورت گرفته، مورد استناد و استفاده مؤلفان بسیار واقع شد. از مؤلفان غیر شیعی میتوان به ابوالقاسم برزهی، در کتاب المحامد و نیز ابن ابی الحدید اشاره کرد. مؤلفان زیدی که به جمع و نقل اخبار مربوط به ائمه و بزرگان خود همت گماشتند، همواره از کتاب مقاتل به عنوان اصلیترین مأخذ نام بردهاند. ابوطالب هارونی، اگرچه در کتاب الافاده ظاهراً تصریحی به مقاتل نکرده، ولی غالب کتاب خود را از آن گرفته است. اما در کتاب دیگرش امالی به ابوالفرج استناد جسته است.(هارونی،۳۸۳-۱۰۶)
هم چنین حمید الدین محلی در حدائق الوردیه در اخباری به اصفهانی استناد کرده است. نقل قول شیخ مفید نیز از اصفهانی حائز اهمیت است، زیرا از عبارت او چنین برمیآید که به اصل کتاب مقاتل به خط اصفهانی دسترسی داشته است. مقاتل هم چنین یکی از مأخذ ابن صوفی و ابن عنبه بوده است. (محلی،۱۷۳، ۲۰۴-۲۰۵؛ شیخ مفید،۲۷۶)
۲-۵: شروع تداوم اندیشه شیعه
۲-۶: شیعه در لغت:
دهخدا در لغت نامه خود به طور کامل به معنای “شیعه” پرداخته است که به معنای یاران و پیروان و نیز به معنای گروهی از مردم است که برای کاری یا اندیشهای گرد آمدهاند هرچند اصل معنای شیعه همان گروه یا فرقه است. (دهخدا،۲/۱۴۷۰۹؛ صابری، ۲/۱۶)
۲-۷: شیعه در اصطلاح :
لفظ “شیعه” به کسانی گفته میشود که به امامت و خلافت بلافاصل علی (ع) معتقدند و بر این عقیدهاند که امامت او از طریق نصّ جلیّ یا خفیّ ثابت شده است و امامت حق او و فرزندان اوست. (دهخدا،۲/۱۴۷۰۹؛ گلپایگانی، ۳۶) فرق میان شیعه به معنی هواخواهان حضرت علی(ع) و شیعه به معنای کسانی که ایشان را به امامت منصوص می دانند از این جا معلوم می شود که مثلا در جنگ صفین، کسانی که در رکاب حضرت امیر(ع) با معاویه می جنگیدند همه شیعه ایشان( به معنی پیرو و هواخواه او) بودند، اما در میان ایشان عده زیادی او را خلیفه چهارم می دانستند،(دهخدا،۲/۱۴۷۰۹) و در صحت خلافت ابوبکر و عمر و عثمان شکی نداشتند.(مصاحب،۲/۱۵۳۲) ابن خلدون نیز در معنای شیعه چنین نوشته است که شیعه در لغت به معنای یاران و پیروان است و در عرف فقیهان و متکلمان خلف و سلف بر پیروان و اتباع علی و پسران او اطلاق میشود. (ابن خلدون، ۳۷۶)
۲-۸:پیدایش شیعه:
به همان اندازه که شیعه فرقه ای گسترده و پیچیده ای است بحث درباره پیدایش و آغازین نقطه شکلگیری آن به عنوان یک فرقه مشخص گسترده و البته پیچیده به نظر میرسد.
در بازگشت به تعبیر شیعه باید گفت که در زبان عربی سده نخست هجری، شیعه در کاربرد مطلق به معنی گروهی از مردم( سوره مریم،۶۹) و در صورت اضافه به معنی یاران و پیروان بوده است.(سوره قصص،۱۵)
آن چه منشأ پدید آمدن اصطلاح شیعه گردیده، کاربرد ترکیبی در شیعه علی (ع) در جریان های تاریخی-مذهبی سده نخست هجری بوده است؛اما ظاهراً شکل مختصر شده این اصطلاح در همان سده نیز متداول بوده است. (مثلاً نک: احمد بن حنبل،۱/۱۴۸،۲۷۸) بدون وارد شدن در تفصیل مباحث کلامی، اجمالاً این نکته از دانسته های تاریخی است که گروهی از مسلمانان از صدر اسلام، در باب امامت مسلمین پس از پیامبر(ص)، حقی ویژه برای امام علی (ع) قائل بوده اند و همین گروه با عنوان “شیعه” علی(ع) شناخته می شدند؛ چنان که در گزارش های مربوط به جنگ صفین عنوان شیعه برای گروهی از خواص اصحاب امام علی (ع) به کار رفته (نک: نصر بن مزاحم،۸۶،۳۵۹)، و در گزارش جریان صلح امام حسن(ع) در ۴۱ هجری، یکی از شروط صلح، آزار نرساندن معاویه به احدی از شیعیان علی(ع) بوده است.(مثلاً نک: اصفهانی،۶۷)
هر چند در این اختلافی نیست که واژه شیعه در متون دینی در دوره حیات پیامبر خدا به کار رفته است اما در این باره که گروهی مشخص به نام شیعه از چه هنگام شکل گرفته و سرچشمه اندیشه و انگیزه گرد هم آمدن آنان چه بود نظریههایی متفاوت ابراز شده است. (صابری، ۲/۱۸)
تلاش برخی از نویسندگان متعصب غیر شیعی برآن است که شیعه را نیز مانند سایر فرقهها، فرقهای نوظهور یا جنبشی سیاسی که در اثر تحولات تاریخی سیاسی و اجتماعی به وجود آمده معرفی کنند و به این وسیله آن را از پیکره اسلام جدا سازند.
۲-۹: دیدگاه های گوناگون درباره تکون و پیدایش شیعه:
۱- عدهای پیدایش شیعه را پس از سقیفه بنی ساعده دانستهاند: گروهی بر انتخاب ابوبکر اعتراض کردند و به پیروی از علی (ع) در خانه حضرت فاطمه (س) گرد هم آمدند و بدین صورت هسته اولیه شیعه را تشکیل دادند. این نظریه را افرادی مثل طبری در تاریخ خود آورده اند. (تاریخ طبری، ۳/۲۰۵؛ حضری، ۱/۳۵)
۲- برخی دیگر گفتهاند شیعه بعد از خلافت حضرت علی (ع) پدید آمد. این عده تشیع به معنای عام را پس از کشته شدن عثمان ظهور و مردم را به دو دسته علوی و عثمانی تقسیم کرد با شیعه به معنای خاص آن یکی دانستهاند و گفتهاند بیش تر مسلمانان، آن حضرت را در جنگ های او بر ضد مخالفانش یاری کردند و آن حضرت نیز آنان را شیعه خود نامید در حالی که همه آنان عقیده واحدی نداشتند. (مختار لیثی،۲۹)
۳ – بعضی پیدایش شیعه را بعد از جنگ جمل دانسته اند و گفته اند کسانی که حضرت علی (ع) را در جنگ جمل یاری دادند، شیعه علی نامیده شدند. از محمد بن اسحاق نقل شده ، وقتی طلحه و زبیر با علی (ع) به مخالفت برخاستند، عده ای که او را همراهی کردند، شیعه نامیده شدند.
۴ – کسانی نیز پیدایش شیعه را بعد از جنگ صفین و به دنبال پیدایش خوارج دانسته اند. این عده تشیع را پدیده ای نوظهور در زمان علی (ع) می دانند که در بازتاب افکار خوارج به وجود آمد. خوارج افکاری مانند عدم لزوم تعیین امام از طرف خدا و هم چنین عدم اختصاص امامت به گروهی خاصی از مسلمانان را مطرح کردند، که در بازتاب چنین افکاری شیعه پدید آمد و به دفاع از امامت منصوص علی (ع) پرداخت.
۵ – ظهور تشیع بعد از شهادت حسین بن علی (ع) در کربلا سخن عده دیگری است که عقیده دارند شهادت آن حضرت در کربلا شیعیان متفرق را متحد کرد و از آنان جنبش وسیعی به وجود آورد و از اهل سنت جدا ساخت. این گروه، پدید آمدن شیعه را با ظهور دوره ای نوظهور برای نهضت تشیع و تأثیر بسیار شگرف شهادت امام حسین (ع) بر شیعیان اشتباه کرفته اند. (مختار لیثی، ۲۹ ؛ خضری،۱/۳۶).
۶ – پاره ای از نویسندگان نیز شیعه را از بدعتهای عبدالله بن سبأ یهودی دانسته اند. البته بسیاری از محققان، داستان عبدالله بن سبأ را موهوم و جزء قصه های خرافی دانسته اند که توسط داستان سرایان مردمی ساخته شده و به هیچ وجه وجود خارجی نداشته اند (خضری؛ مختار لیثی،۲۹).
۷ – برخی هم ظهور شیعه را به نوعی با ایرانیان مرتبط دانسته اند و می گویند رنگ و بویی ایرانی دارد.
۸ – دسته ای نیز تشیع را پی آمد سیاست پادشاهان صفوی دانسته اند. (خضری، ۱/۳۷)
۹ – برخی نیز بر این عقیده اند که اساس مذهب تشیع، در قرآن و سنت قطعی است و تفکر شیعی در زمان پیامبر وجود داشته است. اینان تشیع را ایمان به وجود نص به امامت علی (ع) تفسیر می کنند و معتقدند که طریقه شیعه از زمان پیامبر بوده و جماعتی با این روش تعّین و تمیّز یافتند. آنان انتخاب سقیفه را تقبیح کردند و گفتند پیامبر جانشین خود را پیش تر تعیین فرموده بود. (همان، ۱/۳۸ ؛ مختار لیثی،۲۹؛ محمد جعفری، ۷۶)
ما این اختلاف آشکار را در تاریخ دیگر فرقه ها نمی بینیم؛ زیرا عقاید فرقه ها در پیوندی استوار با رخدادهای تاریخی به ظهور پیوسته است. برای نمونه عقیده خوارج با حادثه تحکیم پیوند خورده است. اما نسبت به تشیع می توان گفت چند حادثه تاریخی وجود دارد که در مذهب شیعی اثر خود را بر جای نهاد است. در نتیجه پژوهندگان درباره مقدار اهمیت هر یک از آن ها و این که کدام را در پیدایش این مذهب نقطه آغاز به حساب آوردند گرفتار اختلاف شدهاند. وفات پیامبر اکرم (ص) و کناره گیری علی(ع) از اجتماع سقیفه، فتنه عثمان، مسأله حکمیت و شهادت علی ابن ابی طالب(ع) و ماجرای کربلا و شهادت امام حسین(ع) را میتوان از جمله این رخدادها به شمار آورد. شیعیان در آغاز پیدایش خود یک گروه سیاسی بودند که به سزاوارتر بودن علی بن ابی طالب(ع) به خلافت دعوت میکردند. این گروه یک حزب نظامی با یک انجمن منسجم نبود، بلکه کسان بسیاری را در برمیگرفت که در شهرهای مختلف اسلامی پراکنده بود و عشق و محبتشان به پیامبر (ص) آنان را به حمایت از علی بن ابی طالب(ع) وا میداشت. در میان این گروه شماری از بزرگان صحابه و به ویژه شماری از انصار وجود داشتند. پس از آن که علی بن ابی طالب(ع) خلیفه چهارم شد، یارانش او را امام و وصی آوردند. چنان که مالک اشتر برای مردم سخنرانی کرد و گفت: «ای مردم، این است وصی اوصیا و وارث علم انبیاء …».
در گزارشی از ابن ندیم میبینیم که علی بن ابی طالب یارانش را «شیعه من» میخواند. ولی مشاهده میکنیم که در این ایام واژه «شیعه» مفهومی فراتر از واژههای «انصار» (یاران)، «مودین» (حمایت کنندگان)، یا «اصحاب» (همراهان) نداشته است. زیرا علی یارانش را به نامهای دیگری، از جمله «اصفیا» (دوستان یکدل و پاکباز)، «اولیا» (یاران و مددکاران) و «اصحاب» (همراهان) هم خوانده است. به ویژه آنکه میدانیم معاویه بن ابی سفیان نیز واژه شیعه را در مورد یارانش به کار گرفته است. (مختار لیثی، ۳۰)
۲-۱۰: معرفی شیعیان علوی:
کلمه علوی از نظر لغت منسوب به لفظ علی است. و در اصطلاح اطلاقات متعددی برای آن ذکر گردیده است. (دهخدا،۱۰/۱۶۰۶۷)
۱٫ یکی از اصطلاحات در کلمه علوی این است که هرکسی که از اولاد علی (ع) و فاطمه (س) باشد به آن علوی گویند. این اطلاق منشاء نسَبی دارد.
۲٫ اطلاق دیگری که در این کلمه رایج بوده است استعمال آن در مقابل کلمه عثمانی است. یعنی به کسانی علوی گفته میشود که پس از قتل عثمان، علی(ع) را در این قتل متهم ننموده و برای انتقام خون عثمان به عایشه و معاویه نپیوستند، و پیروان این طریقت را نیز علوی گویند، هرچند زمان علی (ع) و معاویه را درک نکرده باشند.
۳٫ اصطلاح سوم در کلمه علوی اطلاق آن بر فرقههایی است که متهم به غلو درباره علی (ع) و برخی از امامان دیگر میباشند، و آنطوری که معروف است، این عنوان بر فرقه نصیریه و اهل حق اطلاق میشود و ممکن است بعضیها فرقه بکتاشیه را نیز از علویان بشمارند، لکن این فرقه آنطوری که گفته شده است، یکی از فرقههای صوفیه شیعی مذهب میباشد که منسوب به «حاجی بکتاش ولی» به نام محمد بن ابراهیم و از مردم نیشابور خراسان بوده که در سال ۷۳۸ ه در گذشته است. دراویش بکتاشی شیعی مذهب محبّ علی و در اقامه سوگواری ماه محرم کوشا هستند و در قرن پانزدهم میلادی در دولت عثمانی تشکیلات مرتّبی داشته و در آن مناطق دارای تکایا و خانقاهها بودهاند.(دهخدا،بکتاشیه)
اما نصیریه که عنوان علوی تقریباً مساوی با آن میباشد، یکی از فرقههای غلات شمرده شده که برخی تاریخ پیدایش آن ها را قرن پنجم هجری دانستهاند و به آنان انصاریه نیز گفته میشود.(ربانی گلپایگانی،۳۱۷)
در مؤسس و تاریخ پیدایش و محل پیدایش این فرقه اختلاف نظر وجود دارد. برخی گفتهاند که این فرقه پیرو محمدبن نصیر نمیری است که امام علیالنقی (ع) را «ربِّ» و خودش را رسول از طرف آن حضرت پنداشته است.(مشکور،فرهنگ فرق اسلامی،۴۴۲) عدهای دیگری معتقدند که ابننصیر وکیل امام یازدهم بوده است(دهخدا،نصیریه) و پیرو او به نمیریه معروف میباشد.( معروف الحسینی،۸۰) و به نظر برخی دیگر فرقه نصیریه احتمالاً از بغداد سرچشمه گرفته و مؤسس واقعی آن شخصی بنام خصیبی بوده که در دوران زمامداران آلبویه ابتدا درکرخ، حومه شیعهنشین بغداد به کار اشتغال داشته، لکن بعد از آن زندگی خانه به دوشی را اختیار نموده، و تعالیم خود را در موصل و حلب ترویج داده است. او در سال۳۴۶ ق یا ۳۸۵ ق در گذشته است. و اعتقاد او توسط نوهاش طبرانی و شاگردان نوهاش در سال ۴۳۳ ق به لاذیقه در کرانه شمالی سوریه در مناطق سلسله جبال مرزی و دشت کیلیکیه منتشر گردیده و عدهای را به آیین نصیر درآوردند.( براند کاول،۴۲۳) در عصر حاضر فرقه نصیریه در سوریه (جبل انصاریه/جبل النصیریه) و در دشت کیلیکیه ترکیه و در اطراف ادنه و طرسوس و نیز در لبنان و جندالاردن شام و به خصوص در شهر طبریه ساکن هستند.( همان،۴۲۳؛ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ۴۴۳)
اما اهل حق که بیشتر در غرب ایران خصوصاً در استان کرمانشاه زندگی میکنند، برخی گفتهاند که بعضی از نصیریان این اسم را برای خود برگزیدهاند.( دهخدا، ۳/۳۶۶۷) طوائف اهل حق به نامهای مختلف، اهل حق اهل سرّ، یارستان، نصیری، علیاللّهی معروف میباشند که شارِب از نشانههای خاص آنان به شمار میآید.(مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ۷۸) ریشه تاریخی این فرقه را برخی قرن دوم هجری و برخی دیگر قرن چهارم هجری دانسته و مؤسس آن را شخصی به نام مبارکشاه ملقب به خُوَشین معرفی کردهاند که با پیروان خود در لرستان زندگی میکردهاند.(ربانی گلپایگانی،۷۸)
درباره وجوه تشابه و تمایز علویان با شیعیان، میتوانیم دو نظر مختلف متضاد را که از طرف محققین و نویسندگان درباره عقاید آنان مطرح شده، مبنا قرار داده و چنین نتیجهگیری کنیم:
۱٫ نظر اول این است که علویان از فرقههای غالی به شمار میآید و غلو که در لغت به معنای گذشتن از حدّ و خارج شدن از حدّ اعتدال میباشد در مسائل نبوت و امامت موجب کفر و گمراهی میگردد. (مفید، ۱۰۹) و بنابر فرموده علامه مجلسی غلوّ در مسائل دینی و اعتقادی با امور زیر تحقق پیدا میکند.
۱٫ اعتقاد به الوهیت پیامبر یا ائمه طاهرین.
۲٫ شریک قرار دادن آنان با خداوند در معبودیت، خالقیت و رازقیت.
۳٫ حلول یا اتحاد خدا با آنان.
۴٫ اعتقاد به آگاهی ائمه از غیب بدون وحی یا الهام الهی.
۵٫ اعتقاد به تناسخ ارواح ائمه در بدنهای یکدیگر.
۶٫ عدم لزوم اطاعت خداوند با معرفت آنان.(مجلسی،۲۵/۳۶۴)
اگر علویان آنطوری که شهرستانی در ملل و نحل، نوبختی در فرقالشیعه، عبدالقاهر بغدادی در الفرق بین الفرق، علی ربانی گلپایگانی در فرق و مذاهب کلامی، دکترجواد مشکور در فرهنگ فرق اسلامی، دهخدا در لغت نامه و… گفتهاند واقعاً از فرقههای غالی باشند در اینصورت علویان نه تنها هیچ تشابهی با شیعیان امامیه ندارند بلکه اصلاً از حوزه اسلام خارج میباشند و حتی از دیدگاه شریعت اسلام و معیارهای عقلی به حدّ نصاری و یهود هم نمیرسند.
۲٫ نظریه دوم بنابرآنچه که در ملل و نحل آیتالله سبحانی، در کتاب آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی و در فصلنامه طلوع ذکر گردیده،(برنجکار،۱۶۷؛ جوادی،۱۱-۳) این است که علویون هیچ تمایزی با شیعیان دوازده امامی ندارند بلکه آنان عین شیعه دوازده امامی هستند و مورد تهمتهای ناروای مخالفین سنی مذهب خصوصاً عثمانیان قرار گرفته و غلوّ را به آنان نسبت دادهاند.
۲-۱۱: بررسی رفتار فرق شیعی
شیعه نام عمومی تمام فرقه هایی است که قائل به امامت و خلافت بلافاصل حضرت علی(ع) پس از پیامبر(ص)بوده و اعتقاد دارند که امامت از اولاد وی خارج نمی شود. تمام فرقه های شیعی معتقد به وجوب تعیین امام از جانب خدا و پیامبر(ص) بوده و انبیا و امامان را از گناهان مبری و معصوم می دانند و به تولی و تبری اعتقاد دارند.(شهرستانی،۱/۱۴۶)
تا هنگام شهادت امام حسین (ع) شیعیان یکپارچگی خویش را حفظ کردند و انشعابی در این مذهب رخ ننمود (طباطبایی،۶۰) از آن پس بر اثر حوادث گوناگون، هر بار اقلیّتی از شیعیان، از اصول نخستین تشیّع روی برتافتند و راه خویش را از اکثریّت جدا کردند. شمار فِرَق شیعه را تا صد فرقه دانستهاند. امّا مشهورترین آن ها عبارتاند از: امامیّه، کیسانیّه، زیدیّه
۲-۱۱-۱: کیسانیه:
تشکیل فرقه در مکتب تشیع غالباً به خاطر انحراف از اصل امامت میباشد. عدم درک حقیقی از شناخت شخص و وظیفه امام و شنون ایشان مهمترین دلیل فرقه سازی در مکتب شیعه است (به طوری که دشمنی دیگران برای ساختن امامی کاذب در این مکتب مطرح نبوده) و همیشه با شکست مواجه میشده، زیرا اصولا در این مکتب، امام و جانشین پیامبر توسط پیامبر اکرم(ص) به حکم خدا منصوب و معرفی شده و وظیفه هر یک معین و به شخص ایشان اعلام شده و شئون هر یک از ایشان واضح شده به همین دلیل بر امامیهای که شناخت صحیحی از مکتب خویش دارد هرگز بین صلح امام حسن(ع) و قیام امام حسین (ع)و نهضت علمی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و مبارزه و کناره گیری امام موسی بن جعفر(ع) از حکومت زمان و مبارزه امام با حکومت به طور علنی و ولایتعدی امام علی بن موسی الرضا(ع) و همچنین مهدودیت حضرت حجت (عج) و غیبت ایشان و…. تضاد و تناقض حاصل نمیشود، علاوه بر این که در تمام مسائل و عملکردهای مذکور دلیل نیز دارد. اما عدم درک واقعی که اکنون با توضیح فرقه کیسانیه اشاره میشود.
فرقه ای از شیعه که به امامت محمد بن حنفیه، فرزند علی(ع) قائل بوده اند . بنیانگذار این فرقه مختار ثقفی بود، که خود را وزیر و پشتیبان محمد حنفیه می دانست، و او را به عنوان مهدی می خواند و با بهره گرفتن از اهمیت مقام او در میان مردم، نفوذی بسیار به دست آورد و به خونخواهی امام حسین(ع) و شهدای کربلا برخاست. (مصاحب،۲/۲۳۳۶)
تمام فرق کیسانیه دارای عقایدی مشترک هستند که عبارت است از: اعتقاد به امامت محمد بن حنفیه فرزند علی بن ابی طالب(ع) با عقیده به مسأله بداء، اعتقاد به تناسخ و حلول، اعتقاد به رجعت و اعتقاد به نوعی غلو در حق ائمه و پیشوایان خویش.(رفیعی،۴/۲۷۹)
در وجه تسمیه این فرقه، نوبختی می نویسد: مختار را به کیسان نامی که شهرربان او بود و ابوعمره کنیه داشت، کیسان خواندند. برخی گفته اند، کیسان شاگرد محمد بن حنفیه بود. کیسانیه را خشبیه نیز خوانده اند و در کتاب های فرق و مقالات نام های فرق مذهب کیسانی به صورت های مختلف آمده است. مختار در رمضان سال ۶۷هجری در سن ۶۷ سالگی کشته شد.(به دست مصعب بن زبیر) از امام محمد باقر (ع) روایت شد که به مختار دشنام ندهید زیرا او کشندگان اهل بیت را کشت و انتقام ما را گرفت و بیوه زنان ما را شوهر داد و در هنگام تنگدستی ما از ما دستگیری می کرد.(باقری،۱۴/۲۸۹)
اهل بیت(ع) به شخصیت محمد بن حنفیه و مختار احترام قائلند و محمد بن حنفیه از فرماندهان لشگر علی (ع) و تابع امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بوده است و در بنیهاشم او در حد ابن عباس محترم و مؤثر بود. چنانچه امام سجاد(ع) و امام صادق(ع) در مورد مختار دعا و طلب رحمت نمودند.(تقی الدین حلی،۵۱۳؛ علامه حلی،۱۱۶۸-۱۶۹) ولی در مورد باطل بودن این عقیده که قائل به امامت محمد بن حنفیه به طور آشکار بیان دارند(کلینی،۱/۲۹۱) و حتی امام زین العابدین(ع) با محمد بن الحنفیه در کنار حجر الاسود به اعجاز الهی ثابت کرد که، محمد امام نیست(همان،۱/۳۸۴) و هرگز با این عقیده مماشات و تساهل نشده است و امامت و رهبری به طور آشکار معرفی شده است. به طوری که این انحراف با شکست روبرو شد و به مرور زمان منقرض گشت و امروزه جز نامی از ایشان در کتب یافت نمیشود.