برخلاف رفتارگرایان نظریهپردازان شناختی معتقدند که یادگیری تغییری در فرایند درونی است که مستقیماً قابل مشاهده نیست. طبق تبیین شناختگرایان تغییراتی که در افکار عواطف و یا در توانایی فرد برای پاسخ به یک موقعیت خاص او میدهد، کلید یادگیری است (پارسونز و همکاران[۸۳]، ترجمه اسدزاده و اسکندری، ۱۳۸۸: ۲۳۷).
شناخت گرایی[۸۴]، که تنوع بیشتری در درون آن وجود دارد چیزهایی ساختاری به یادگیری اتخاذ کرده است که شامل الگوی رایانهای (درونداد، رمزگذاری، ذخیره و برونداد)، فرایند مرحله رشد، و دیدگاههای نموداری از دانش، میباشد و یادگیری را عمل طبقهبندی یا دستهبندی دانست و تجارب جدید میداند. یادگیری در این رویکرد چگونه رخ میدهد و چه عواملی بر آن تأثیر میگذارد؟ رویکرد شناختگرایی با تأکید بر فرآیندهای ذهنی به عنوان مهمترین عامل تعیینکننده در شکلدهی رفتار انسان پا به عرصهی وجود گذاشت. شناختگرایان بر تفکر، مشکلگشایی، زبان، و شکلگیری مفهوم و پردازش اطلاعات میباشد. به هر حال این رویکرد بر فرآیندهای تفکر ورای رفتار تأکید دارد. تغییرات در رفتار مشاهده میشود اما به عنوان شاخصی که در درون ذهن فراگیر اتفاق میافتد مدنظر است. میتوان گفت شناختگرایی بر میانجیهای مرکزی، کسب ساخت شناختی و بصیرت در حل مسأله تأکید دارد ( دیناروند، ۱۳۹۰: ۷۴).
شناختگرایان یادگیری را به عنوان پردازش اطلاعات تلقی میکنند. رایانه اغلب به عنوان استعاره برای یادگیری مورد استفاده قرار میگیرد (دریسکول[۸۵]، ۲۰۰۰: ۷۵ ). دروندادِ حسی در حافظه کوتاهمدت مدیریت شده و برای بازاریابی در حافظه درازمدت رمزگردانی میشود. شناخت موقعیتی[۸۶]، تذکرات عملکرد یا انطباق با محیطی میداند که فکر کردن (یا یادگیری) در آن اتفاق میافتد (همان : ۱۵۴) و نظریه طرحوارهها[۸۷] معتقد است که یادگیری معنادار فرایند استنتاج در یک سلسله مراتب درونی مفاهیم است. شناخت موقعیتی و نظریه طرحوارهها بسط شناختگرایی پایه هستند. ویژگی دیگر نظریههای شناختی این است که برخلاف نظریههای رفتاری که بر بخش محیط در تعقیب رفتار و یادگیری تأکید میکنند، برای یادگیرنده در ایجاد یادگیری نقش مهمتری قائلاند (سیف، ۱۳۸۷: ۱۴۸). پیاژه و ویگوتسکی[۸۸] گاهی در زمره شناختگرایان طبقهبندی میشوند (دریسکول، ۲۰۰۰: ۱۸۳). دیگر شناختگرایان عبارتاند از جروم برونر[۸۹]، رابرت گانیه[۹۰] و دیوید آزوبل[۹۱].
همان طور که گفته شد از بعد از معرفی شناختی رفتارگرایی ذیل تجربهگرایی طبقهبندی میشود؛ اما شناختگرایی ذیل فطریگرایی[۹۲] جای داده میشود. فطریگرایی یک دیدگاه روانشناختی است که برخلاف قیاس لوح سفید[۹۳] جان لاک بر این اعتقاد است که مهارتها و تواناییهای خاصی به شکل فطری (و به عبارات امروزیتر، سختافزاری) از بدو تولد در مغز وجود دارد. این دیدگاه مغز آدمی را دارای مقدار توانایی ذاتی میداند که او را قادر میسازد از طریق تعامل با محیط کسب دانش کند. برای نمونه از نظر امانوئل کانت[۹۴] «علیت» یکی از راههای ابزارهای فطری است که برای شناخت در اختیار آدمی قرار داده شده است (مهرمحمدی، ۱۳۸۷: ۱۴۱).
از متأخرین نیز میتوان به نوام چامسکی[۹۵]، زبانشناس معاصر آمریکایی، اشاره کرد که معتقد است ما با الگوهای خاص شناختی متولد میشویم که امکان یادگیری و کسب برخی مهارتها از جمله زبان را در اختیار ما قرار میدهد. باز به یادآوری است که روانشناس شناختی خود دارای نحلههای گوناگون است که همه آن ها را شاید نتوان از لحاظ معرفتشناسی ذیل فطریگرای قرارداد. برای نمونه نظریه رشد شناختی ژان پیاژه هم مورد استفاده طرفداران رویکرد شناختی است و هم سازنده گرایی. با وجود این، برخی روانشناسان تربیتی از جمله پارسونز، هینسون و ساردو – براون، فطریگرایی را به طور کلی معادل شناختگرایی میدانند (پارسونز و همکاران؛ ترجمه اسدزاده و اسکندری، ۱۳۸۵: ۵۶۷).
فرایند یادگیری در شناختگرایی، امروز از الگو و استعاره رایانه برای نشان دادن این که چگونه ما اطلاعات را دریافت، جمع آوری، نگهداری و بازنمایی میکنیم استفاده میکند. این الگو، گفت الگوی پردازش اطلاعات[۹۶] نام دارد (همان)، و یادگیرنده نیز میتواند از آن ها مطلع باشد.
با وجود تفاوتهای اساسی بین شناختگرایی و رفتارگرایی، شباهتهای بنیادی زیادی از نظر رویکردهای فلسفی و برخی پیشفرضها بین آن ها مشاهده میشود، به گونهای که برخی، روانشناسی شناختی را در واقع سومین مرحله رفتارگرایی میدانند (شعبانی ورکی، ۱۳۸۶: ۳۵). یکی از شباهتها دراین است که هر دوی آن ها قائل به عینیت گرایی هستند. ( باقری، ۱۳۸۷: ۲۵۱). یعنی هم رفتارگرایی و هم شناخت گرایی، دانش را یک امر عینی که خارج از ذهن آدمی وجود دارد تلقی میکنند. منتها در این که چگونه این دانش عینی وارد ذهن شود با یکدیگر اختلاف نظر دارند. «در شناختگرایی چیزی به نام دانش عینی وجود دارد که معلم نمیتواند آن را به کمک زبان به یادگیرندگان انتقال دهد» (همتی، ۱۳۸۰: ۸۶).
علاوه بر این شناختگرایان نیسز - از جمله پیاژه - مانند رفتارگرایان روانشناسی را به طور کل، و معرفتشناسی را به طور خاص، جز علوم تجربی میدانند (باقری، ۱۳۸۷: ۱)؛ اگرچه ممکن ا
ست در فرایند پژوهش مانند رفتارگرایان از رویکردهای اثباتگرایانه استفاده نکنند. در این جا نیز مانند رفتارگرایی تمرکز مطالعه در بدن است؛ اگر چه ذهن از سوی برخی از شناختگرایان از جسم تمایز داده میشود، اما معادل روح یا نفس نخواهد بود . بهعبارتدیگر در این جا نیز نگرش مادیگرایانه بر روانشناسی حاکم است.
شباهت دیگر این است که در شناختگرایی نیز به نوعی تصور ماشینی از انسان وجود دارد؛ اگرچه پیشرفتهتر. شناختگرایی با الگو قرار دادن برای تبیین فعالیتهای شناختی مغز، به صورت نگرش ماشینگرایی را بروز میدهد. در پاسخ شاید این طور استدلال شود که « رایانه» تنها یک تشبیه و استعاره است و بیانگر تمام دیدگاه شناختی نیست. اما باقری (۱۳۸۷) برخلاف این نظر مینویسد «در روانشناسی شناختی هدف این نیست که رایانه انسانوار نگریسته شود، بلکه نظر بر آن است که انسانها ماشینوار نگریسته شود، و مفاهیم ذهنی، ماهیت مکانیسمی یابند» (۲۶۹).
۲-۲-۳٫ اصول و پیشفرضهای ساختنگرایی و شناختگرایی برای طراحی آموزشی
۱٫ مهمترین اصول طراحی آموزشی از منظر ساختنگرایی:
روشها و راهبردهای ساختنگرایان معطوف کمک به شاگرد برای بررسی موضوعها و شرایط پیچیده و تفکر در زمینهای خاص مانند فردی متخصص است. بنابراین از شاگرد خواسته میشود تا به ساختن درک فردی خود از موضوع از طریق تعاملهای اجتماعی اقدام کند. در این رویکرد محتوا از پیش تعیین نمیشود و دستیابی به منابع مختلف مورد تأکید است برخی از اصول طراحی در این رویکرد عبارت است از:
الف) تأکید بر مشخص کردن زمینهای که مهارتهای یادگرفته شده در آن کاربرد خواهد داشت؛
ب) تأکید بر کنترل اعمال شده از سوی شاگرد و کار شاگرد روی اطلاعات؛
ج) ارائه اطلاعات از راههای مختلف و متنوع ( برخورد با اطلاعات در زمانها، زمینهها و با هدفهای مختلف از دیدگاههای مختلف)؛
د) به کارگیری مهارتهای مشکلگشایی برای عبور از اطلاعات داده شده؛
ه) مبتنی بودن ارزشیابیها بر انتقال دانش و مهارتها.
در آموزش باید بر دو کار تأکید شود؛ اول آموزش شاگرد در مورد چگونگی ساختن معنا، نظارت بر آن، ارزشیابی آن و روزآمد کردن آن، دوم طراحی تجارب و ترتیب آن تجارب به طوری که زمینههای بکر و متناسب مورد تجربه شاگرد قرار گیرد. هر تجربه بر تجربههای قبلی میافزاید و یا آن ها را با شرایط جدید سازگار میکند. پس از کسب تجربه و اعتماد لازم، شاگرد با دیگران وارد بحث میشود و به این ترتیب شاگرد توانایی بیان ادراکات خود را به دست میآورد.
۲٫مهمترین اصول طراحی آموزشی از منظر شناختگرایی:
الف) تأکید بر درگیری فعال شاگرد در فرایند یادگیری؛
ب) استفاده از تجزیه و تحلیلهای سلسله مراتبی برای تعیین رابطه پیشنیازی بین موضوعها (روشهای شناختی تجزیه و تحلیل موضوعها)؛
ج) تأکید بر ساختار، سازماندهی و ترتیب و توالی اطلاعات به منظور تسهیل پردازش آن ( مانند سرفصلها، خلاصهها، پیشسازماندهندها)؛
د) ایجاد محیطهای یادگیری که در آن شاگرد بتواند پیشدانستههای خود را با اطلاعات جدید پیوند زند؛
ه) آموزش باید بر دانش پیشین شاگردان بنا شود. سازماندهی آموزش از جهت تسهیل ارتباط آن با دانش قبلی از اهمیت ویژهای برخوردار است از این نظر به کارگیری استعارهها و تمثیلها بسیار اهمیت دارد (دیناروند، ۱۳۹۰: ۷۷).
در مطالعهای که درباره نظریههای یادگیری از دیدگاه طراحان آموزشی صورت گرفته، ارتمر و نیوبای[۹۷] (۱۹۹۳) این نظریهها را در هشت بعد مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند که در این جا دیدگاه ساختنگرایی و شناختگرای ارائه میگردد (جدول ۲-۱).
جدول ۲– ۱: مقایسه دیدگاه شناختگرایی از دید ارتمر و نیوبای (۱۹۹۳؛ به نقل از دیناروند، ۱۳۹۰: ۷۹- ۷۸)
ابعاد | ساختنگرایی | شناختگرایی |
۱٫چگونه یادگیری اتفاق میافتد؟ | خلق معنا از تجربه | از طیق فعالیت ذهنی میباشد که شامل رمزگذاری و ساخت اطلاعات میباشد. |
۲٫کدام عوامل بر یادگیری مؤثرند؟ | عامل محیطی و فراگیر | شیوههای رمزگذاری، انتقال، تمرین کردن، ذخیرهسازی و بازیابی اطلاعات افکار، باورها، نگرشها و ارزشهای فراگیر |
۳٫حافظه چه نقشی در یادگیری دارد؟ | همیشه به عنوان انباشته تاریخی از تعاملات ساخته میشود |