۲-۲-۱-۳- جهل به مبیع
با اینکه کالای عرضه شده در بسیاری از شرکتها قیمت مشخصی دارد، ولی گفته شده است: برخی از شرکتها پورسانت را منوط به پرداخت مبلغ اولیه برای اشتراک سالانه میدانند و این عبارت است از خریدشیء مجهول با قیمت معلوم که در نتیجه چنین معاملهای باطل است (شرکات التسویق الهرمی، در: http: //www.taimiah.org).
البته چنان که روشن است، در این بیان پورسانت شیء مورد معامله وبه اصطلاح مبیع قلمداد شده است که از این نظر قابل رد است؛ چون آنچه معامله میشود، کالا یا خدمات است و پرداختن پول برای خرید پورسانت نیست؛ هر چند بعد از خرید کالا، پورسانت و سودی هم به آن تعلق میگیرد. به بیان دیگر، اگر پرداخت پول برای خرید پورسانت بود، به دلیل جهل به مبیع و گاه عدم وجود خارجی آن، میتوانستیم معامله را باطل قلمداد کنیم، ولی در وضعیت فعلی شرکتها چنین مساٌلهای رخ نمیدهد (آقابابایی، ۱۳۸۹، ص۱۲۵).
۲-۲-۱-۴- اجبار نسبی برای خرید کالا
شرط عضویت در شرکتهای هرمی، خرید کالا یا خدمات است و در واقع اجبار نسبی بر خرید کالا آن هم با قیمت بالاتر وجود دارد. برخی در این خصوص تصریح دارند که«اجبار فرد به کالایی باقیمت بیشتر به امید آن که با بازاریابی به سود بیشتری دست یابد، از مصادیق مَیسِر است» (شرکات التسویق الهرمی، در http: //www.taimiah.org) ودر اینجا شرکتها با بازار یابی به سود بیشتری از مبلغ سه چهارم قیمت واقعی و پرداخت آن به شرکای قبلی، دریافت خسارت را منوط به عملیات بازار یابی میکنند (همان).
روشن است که در نهایت فرد با انتخاب خود به خریدار اقدام میکند و از اینرو اجبار وی به خردی مانع به حساب نمیآید. به بیان دیگر، مقصود این اشکال کننده آن است که فرد با انتخاب اگاهانه و به دور از وسوسه اقدام نمیکند و از سوی دیگر تا کالایی را هم نخرد، از سودها و وعدّههای شرکت بیبهره میماند که البته اقدام نهایی چون با انتخاب خود فرد است، از این لحاظ مانع به شمار نمیآید و نمی توان آن را دلیلی مستقل بر بطلان معاملات این شرکتها به حساب آورد. لوازم و پیامدهای این اقدام هم مانند آنکه کاری غیر منطقی است یا از مصادیق مَیسر است، مسأله دیگری است که در جای خود بررسی میشود (آقابابایی، ۱۳۸۹، ص۱۲۹).
۲-۲-۱-۵- نبود غرض عقلایی
در شرکتهای هرمی گاه کالایی با بیش از قیمت واقعی به فروش میرسد که از نظر عقلا امر مذمومی است. آنگاه جای سؤال است که اگر شخصی با علم به متضرر شدن در معامله اقدام به آن کند، چنین معاملهای باطل است یا خیر؟ بر فرض باطل نبودن این معامله، آیا در عملیات شرکتهای هرمی با توجّه به توسعه معاملات از سطح امر فردی به امراجتماعی، آیا باز هم میتوان ملتزم به صحت شد؟
یکی از قواعد فقهی پذیرفته شده، قاعده اقدام است و مفاد آن این است که چنانچه شخص با علم و آگاهی کاری را انجام دهد که موجبات ضرر مالی را برای خود فراهم آورد، کسی مسئول آن نیست. این قاعده در نگارش قوانین هم مؤثر بوده است و در خصوص اقدام به ضرر (محمد جعفر لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، شماره ۱۹۹۳ به نقل از دائره المعارف حقوق تعهدات، ج۱، ص۲۵۲؛ حقوق اموال، شماره ۱۹۱؛ حقوق خانواده، ص۸-۲۱۶؛ منطق حقوق، ش۱۴۵۸؛ دانشنامه حقوقی، ج۳، ص۲۳۱؛ ابن رجب، قواعد الفقه، ص۶۵ و… ).
قانون مدنی در ماده ۱۲۱۵ مقرر میدارد: «هرگاه کسی مالی را به تصرف صغیر ممیز یا مجنون بدهد، صغیر یا مجنون میئول ناقص یا تلف شدن آن نخواهد بود».
به ملاک این ماده میتوان گفت که اگر خود شخص به عملی اقدام کند که موجبات ضرر خویش را فراهم آورد، در صورتی که وجه دیگری برای منع نباشد- مثل منع شرعی از ایرادصدمه به جان و نفس خود- به موجب قاعده اقدام وی نمیتواند ضرر را از دیگران مطالبه کند و اقدام وی در واقع مسئولیت را از دیگران سلب میکند. در مساٌله مورد بحث نیز میتوان گفت که چون خود شخص یا علم و عمد اقدام به ضرر میکند، به عنوان اولی منعی متوجّه عمل وی نیست و به تبع، مسئولیتی هم دیگران در قبال عمل وی ندارند (آقابابایی، ۱۳۸۹، ص۱۲۹).
۲-۲-۱-۶- صوری بودن معامله
به طور کلی در شرکتهای هرمی کالای مورد نیاز به فروش نمیرود؛ هر چند اگر چنین کالایی هم معامله میشد، باز هم شرکتهای هرمی با مشکل مواجه میشدند (همان).
همچنین تأخیر در تحویل سکهها هم نشان دهنده پرداخت خدمات و کالا در قبال مشتریان جدید است، نه پول پرداختی. بر همین اساس، برخی گفتهاند عملکرد این شرکتها نه تجارت است ونه از روی رضایت، تا مصداق«تجاره عن تراض» قرار گیرد (ابوالقاسم علیان نژادی، بازاریابی شبکهای یا کلاهبرداری مرموز، ص۲۲).
تفصیل بیشتر اینکه در بخش اول بیان شد، هدف اصلی از ورود به این شرکتها دستیابی به سودهایی است که بانیان آن وعدّه دادهاند و در این میان، خرید و فروش کالا راهکاری است برای خرید و فروش واقعی نشان دادن عملکرد شرکت، و این مساٌله بیشباهت به مساٌله حیلههای ربا در فقه نیست و دقیقاً به همان دلیل که بهرهگیری از این حیلهها به رغم پذیرش آن از سوی برخی، نمیتواند اصل معامله را مشروع سازد، در اینجا نیز به نظر میرسد معامله ظاهری نمیتواند عملکرد شرکتها را به سمت معاملات صحیح شرعی سوق دهد (میرزای قمی، جامع الشات، ج۴، ص۴۶۳؛ شهید ثانی، شرح لمعه، ج۳، ص۴۴۴).
امّام خمینی علّت صحیح نبودن حیلههای ربا را دو چیز دانسته که هر دو نیز در اینجا کاملاً صدق میکند (امّام خمینی، کتاب البیع، ج۵، ص۵۲۹ به بعد). این دو عبارتاند از: قضاوت عرف، و تعلیلهای روایات، بااین بیان چنان که عرف در حیلههای ربا، خرید وفروش ظاهری را سرپوشی برای اصل عملکرد میداند، در اینجا هم معاملات صوری پوششی است ظاهری برای توجیه جابه جایی پول در شرکتهای هرمی که با قصد واقعی معاملات فاصله بسیار دارد. همچنین علّت تحریم ربا در روایات فاصلهگیری مردم از تجارتهای سالم به شمار آمده است که دراینجا نیز این معاملات ظاهری به رغم نداشتن هیچ گونه منفعت تجاری برای طرفین و جامعه، افراد را به تجارتهای غیر واقعی میکشاند.
نمونههایی ازاین علل در روایات عبارتاند از:
-
- «انما حرم الله عزوجل الربا کیلا یمتنع الناس من اصطناع المعروف (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۱۸) ؛
خدای عزوجل ربا را حرام کرد، تا مردم از صنعتهای درست دوری نکنند».
-
- «لوکان الربا حلاحلاً لترک الناس التجارات؛ اگر ربا حلال بود، مردم تجارت را رها میکردند» (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۲۰ و محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج۲، ص۱۰۳۲).
بنابراین با تنقیح ملاک میتوان گفت این معاملات که به یقین صوری است، نمیتواند توجیهگر اصل معاملات شرکتهای هرمی باشد و از همین رو، تبادل به ظاهر تجاری این شرکتها، با توجّه به فاصله بسیار از هداف واقعی تجارت، از موانع صحت فعّالیت این شرکتهاست. پس با استناد به قاعده «ان العقود تابعه للقصود» نمیتوان گفت در اینجا طرفین قصد معامله دارند هر چندظاهری و عقد بر اساس آن منعقد شده و بدین ترتیب معامله صوری میتواند مجوز فعّالیت شرکتهای هرمی به شمار آید.
۲-۲-۱-۷- اشکال در عقد
برخی از نویسندگان اهل سنت در خصوص عقد مشارکت در شرکتهای هرمی این اشکال را مطرح کردهاند که عقد در این شرکتها موجب میشود که دو عقد در یک عقد جمع گردد، به این معنا که شراکت، شرط داخل شدن شخص درشبکه است و برای عقد شرکت شرط دیگری نیز قرار داده شده که آن خرید یکی از محصولات است. بنابراین عقد اول موجب میشود شخص به سود دست یابد و عقد دوّم عبارت است از خرید محصول، اعم از آنکه خریدِ نقدی باشد یا نسیه، و نتیجه این میشود که دو بیع در قالب یک عقد بیع صورت پذیرد و این محل اختلاف فقهی است (ابراهیم احمد شیخ ضریر). به بیان دیگر، هم عضویت در شرکت و هم خرید محصول در قالب یک عقد انجام میگیرد و طبق نقل این نویسنده، از نظر فقهی چنین عقدی بیاشکال نیست.
آنچه گفته شد، بر شرکتهای هرمیای مصداق مییابدکه عضویت در آن ها به قصد دریافت سود صورت میگیرد و خرید کالا امری فرعی و صرفاً برای انطباق ظاهری عملکرد شرکت با خرید و فروشهای شبکه ای است. بنابراین در شرکتهایی که بخواهند به صورت هرمی کالای مورد نیاز مردم را عرضه کنند و تفاوت قیمت زیادی هم نسبت به کالای مشابه در بازار نداشته باشد، این اشکال پیش نمیآید.
گذشته از این، ضمانت اجرای همه امور گفته شده، ضمانت اجرای مدنی است که در نهایت به بطلان معامله می انجامد. بنابراین تحت عنوان اولی، برخورد با این شرکتها به سبب اقدام به معامله باطل، صرفاً اقدامی مدنی و در قالب جبران خسارت زیان دیده خواهد بودو نه بیشتر. با این حال، چنانچه عنوانی ثانوی بر عملکرد شرکتها صدق کند که موجبات برخورد کیفری را فراهم آورد یا عملکرد شرکتها در قالب عناوین محرم فقهی قرار گیرد، راه برای برخورد با وضع مجازاتها هم باز خواهد شد.
۲-۲-۱-۸- فعّالیت ربوی
این دیدگاه که از سوی اهل سنت ارائه شده، به طور خلاصه بر این استدلال استوار است که خریدار در شرکتهای هرمی مقدار کمی پول پرداخت میکند تا در مقابل به پول بیشتر دست یابد و این معامله، معامله ربوی است. همچنین بر این نکته تأکید دارند که فروش مال و ارائه کالا و خدمات نیز ماهیت این معامله را عوض نمیکند، بلکه ضمیمه کردن کالا و خدمات در واقع پوششی برای مشروع نشان دادن معامله است که موجب هیچ تغییری در حکم نمیشود (شرکات التسویق الهرمی، در: http: //www.taimiah.org).
به بیان دیگر، این گروه با توجّه به ماهیت پولگردان بودن شرکتهای هرمی، با توجّه به فرع بودن مبادله کالا، این نوع گردش پول را همانند ربای قرضی دانسته و تبادل کالا راهم از قسم حیل الربا در فقه تلقی کرده و مردود دانستهاند. پول گردان بودن شرکتها ازاینروست که نمونه کالاهای عرضه شده از طریق شرکت در بازار عادی فراوان و حتی با قیمت کمتر موجود است، ولی کسی به دنبال خرید آن ها نیست و درست به همین دلیل، فرد اقدام به خرید کالایی میکندکه اصلاًبه آن نیاز ندارد و یا حتی کالایی میخرد که برای خریدار قابل استفاده نیست و این، یعنی پولگردانی، نه عرضه واقعی کالا و خدمات. از همین روست که برخی بر این نکته تأکید دارند: «رجوع انسان به خود، قصد نیت واقعی را از ورود به این معاملات روشن میسازد» و آن چیزی جز دریافت سود بدون توجّه به نوع کالا نیست (همان).
در تقریری دیگر گفته شده است: در موارد فروش طلا به صورت قسطی، معامله از نوع ربای موسوم با ربای نسیه میشود که منهّی عنه و باطل است (ابراهیم احمد شیخ ضریر، «التکییف الفقهی لشرکات التسویق الشبکی»، موسوعه البحوث و المقالات العلمیه، ج۴).
همچنین گفتهاند: گاهی شرکت به مشترکان خود اجازه میدهد که معامله خود را با شرکت در ظرف شش ماه فسخ کنند، منتها مبلغ پرداختی پس از یک سال به آنان بازگردانده شود و چنین کاری در خرید و فروش اموال ربوی (طلا و نقره)، جایز نیست. اگر هم آن را اقاله و توافق بر فسخ عقد به شمار آوریم، شرط شرکت مبنی بر پرداخت پول بعد از یک سال، مساٌله را به ربای نسیه تبدیل میکند (همان).
با توجّه به اینکه پول پرداختی به شرکت به هیچ عنوان تحت عنوان قرض قرار نمیگیرد، انطباق آن با ربای قرضی هم ممکن نیست. در واقع، چه در شرکتهایِ هرمی که کالا و خدمات ارائه میدهند و چه در شرکتهای هرمی بدون ارائه کالا و خدمات، اعضای آن پول را با این عنوان که شرکت ملزم به برگرداندن مثل یا عوض آن در مدّت معین باشد، ارائه نمیدهند؛ در حالی که طبق دیدگاه فقها، در قرض اصل برگرداندن پول مفروض است و شرط زیادی بر آن موجب تحقق ربا میگردد.
از اینرو جواز یا عدم جواز حیل ربا نیز تفاوتی در بحث ایجاد نمیکند؛ زیرا به شرحی که گذشت، این معامله از مصادیق قرض نیست تا بر فرض پذیرش حیل ربا، بهتوان آن را از معامله ربوی بودن خارج کرد.
ممکن است گفته شود آنچه در مقابل قیمت واقعی کالا و خدمات پرداخت میشود، به لحاظ دریافت عوض مانعی ندارد، ولی مبلغ اضافی که فرد آن را فقط به قصد دریافت سود میپردازد، از مصادیق رباست. برخی چنین پاسخ دادهاند که چون مبلغ اضافی را شخص از باب داعی و انگیزه به شرکت میدهد نه شرط، ربا نیست (آیا معاملات گلدکوئیست، ربوی نیستند؟ در: http: //www.nms.ir).
در روایت زیر به این امر تصریح شده است که در صورت شرط اضافی، ربای قرض تحقق مییابد:
عن محمد بن قیس عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: من أقرض رجلاً ورقاً فلا یشترط إلّا مثلها فان جوزی أجود منها فلیقبل، و لا یأخذ أحدمنکم رکوب دابه أو عاریه متاع یشترطه من أجل قرض ورقه (شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲۰۳) ؛
محمد بن قیس از امّام باقر (علیه السلام) نقل میکند: هرکس ورقی را به دیگری قرض داد، جز همانند آن را شرط نکند و اگر بهتر از آن به وی بازگردانده شد، آن را بپذیرد. و هیچ یک از شما سوار شدن بر چهارپا یا عاریه گرفتن کالایی را که به سبب قرض دادن ورق شرط شده است، نباید بپذیرد.
البته صحیحتر آن است که گفته شود مورد بحث از موضوع ربا تخصصاً خارج است و تفاوتی در پرداخت سود به قصد انگیزه یا از باب شرط نیست و در هر دو صورت ربا تحقق پیدا نمیکند.
۲-۲-۱-۹- صدق اکل مال به باطل
در قانونگذاری اسلام مصالح و مفاسد نوعی ملاک جعل احکام قرار گرفته است شارع مقدس در جعل احکام به مصالح و مفاسد واقعی توجه کرده است بنابراین اگر چیزی را حرام اعلام کند به طریق انی کشف میشود که متعلق آن دارای مفسده قطعی بوده است و اگر از طریق عقل به این نتیجه میرسیم که شارع مقدس در آنجا جعل حرمت کرده است زیرا شارع گزاف نمیگوید و احکامش تابع مصالح و مفاسد است و بین حکم عقل و شرع ملازمه وجود دارد. هنگامی که عقل با درک این موضوع، به قبیح بودن عملی حکم کرد. شارع مقدس که خود افضل عقلا است (بامری، ۱۳۸۲، ص۴۲).
مطابق عقیده آنان قانون جعل حکم میکند و با حکم عقلا به مخالفت نمیپردازد اگر عقل را حجت ندانیم، هیچ مقولهای حجیت نخواهد داشت، زیرا حجیت مبانی ادیان به حجیت عقل وابسته است و بنا به روایتی: «خداوند در روز قیامت به اندازۀ خردمندی و عقل بندگان از آن ها بازخواست میکند» (کلینی، بیتا، ج۱، ص۱۲).
احکام شرعی راه رسیدن به مصلحتهایی است که رعایت آن ها بنابر حکومت عقل واجب است، گاه حکم عقلی به نحوی است که عقل به طور مستقل و ابتدا بدون دخالت شرع به آن میرسد که این موارد را «مستقلات عقلیه» میگویند: مانند قبح ظلم و ستم و غصب مال دیگری، اما گاهی در کشف حکم شرع، عقل تنها مؤثر نیست، بلکه پس از دریافت حکمی از شرع به صدور حکم میپردازد، مانند آنچه در بحث مقدمه واجب وجود دارد این نوع احکام را «استلزامات عقلیه» میگویند (محقق داماد، ۱۳۶۴، ص۱۱۶).
به نظر میرسد حکم عقل دربارۀ قبیح بودن «اکل مال به باطل» از مستقلات عقلیه است زیرا از نظر عقل هر کس فقط میتواند در مال خودش تصرف کرد «الناس مسلطون علی اموالهم» و حق تصرف در مال دیگری را ندارد. مگر از طریق مبادلات مشروع و کسب رضایت صاحب مال از نظر عقل خوردن مال غیر از طریق نامشروع و بدون کسب رضایت صاحب مال و یا بدونه وجود حکم لازم الرعایه، به طور مطلق قبیح است و بر حکومت لازم است جلوی اینگونه تجاوزها را به طریقی که مصلحت میداند ولو با مجازات مرتکب بگیرد. به علاوه، حرمت خوردن مال غیر فطری است و علی رغم اختلاف در مسبکها و روشها مورد توافق همۀ عقلااست. بنابراین وقتی عقل، حرامخواری را تقبیح میکند و آن را جرم و قابل مجازات میشمارد، شارع نمیتواند با این حکم مخالفت کند (بامری، ۱۳۸۲، ص۴۳).
از نظر عقل، حاکمیت نظم و حفظ امنیت و اموال مردم و قوام اقتصادی و سیاسی دولت اسلامی واجب است و کسانیکه به این امر توجه نکرده، تجاوز و تخطی مینمایند باید مؤاخذه و مجازات شوند، تجاوز به اموال و حقوق دیگران موجب از بین رفتن مصالح افراد جامعه که فی نفسه نوعی مفسده است میشود و قوام حاکمیت را متزلزل کرد، موجب بروز مفاسد اجتماعی فراوان میگردد این استدلال مزید این ادعاست که اگر چه جرائم علیه اموال فی نفسه حق الناس و خصوصی محسوب میشوند، هنگامی که هرج و مرج و آشفتگی در جامعه بینجامد، جنبۀ عمومی پیدا میکند، این حکم عقل اختصاص به کشوری که دارای حکومت اسلامی است، ندارد. اما در جامعه اسلامی که حاکم بنا به تکلیف شرعی، موظف است جان و مال و ناموس افراد را حفظ کند، این وظیفه علاوه بر آنکه یک وظیفه عقلی و قانونی است وظیفه شرعی مهم محسوب میشود (بامری، ۱۳۸۲، ص۴۴).
برای ضمانت اجرای حرامخواری، تصریح شارع هم لازم نیست. زیرا جرم یا گناه موضوعی نیست که مصادیقش فقط از جانب خداوند یا پیامبر (شارع) تعیین شود، بلکه شامل امور دیگر نیز هست. حاکم جامعه اسلامی میتواند با بدست آوردن ملاک مصداقهای بیان شده، مرتکبان اعمال مخالف با مصلحت عامه یا موجب فساد را مجازات کند. بنای عقلاء همانند دلیل عقلی تدلیس و فریب را قبیح میداند در عرف هر گاه عقلاء از عمل دیگری فریب خورده میتواند به شخصی که او را فریب داده رجوع کند و برای جبران خسارتها به شخص فریب خورده مراجعه نماید و آن ها را از او مطالبه نماید به علاوه چنین مسئولیتی در نظر عقلاء محدود به زمان و مکان خاصی نبوده است و در همه اموال، نسبت به اموال و غیر اموال مانند شرکتهای مورد نظر در طرف مقابل یا حقوق معنوی اعمال میگردد. با این حال سیره عقلاء به طور مستقل به عنوان منبع شرعی احکام در فقه امامیه پذیرفته نمیباشد (مکارم شیرازی، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۲۸۷).
بنابراین باید ثابت شود که سیرۀ مذکور مورد تأیید شارع دین اسلام قرار گرفته است (بجنوردی، ۱۳۸۹، ج۱، ص۲۲۷).
برای این منظور استدلال شده است که روش مورد نظر هنگام حضور پیامبر (ص) هم بوده است و از ناحیه خداوند به واسطه ایشان چنان روشی منع نگردیده است و این عدم ردع از جانب شارع، دلیل بر تأیید آن و قابل تبعیت بودن روش مذکور میباشد. در غیر این صورت لازم بود که شارع از آن نهی میکرد. از سوی دیگر ادعا شودکه نهی وجود داشته و به دست ما نرسیده است یا حداقل احتمال منع کردن شارع وجود دارد پاسخ آن است که مجرد احتمال موجب صرفنظر کردن از چیزی نمیگردد و اصل نیز بر عدم وجود چنین منعی قرار دارد. علاوه بر آن میتوان بسیاری از روایات خاص را که قبلا امضاء و تأییدی بر این سیره محسوب کرد، مثال آورد (بجنوردی، ۱۳۸۹، ص۲۳۴).