منظور مرگی است که همراه با کفر و نفاق و ظلالت باشد و سند این سخن روایت زیر است:
حارث ابن مغیره میگوید: از امام صادقعلیهالسلام پرسیدم آیا رسول اللهصلاللهعلیهوآله فرمودهاند: هرکس بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؟ امام صادقعلیهالسلام فرمود: بله، گفتم: منظور از جاهلیت، جاهلیت قبل از اسلام است و یا جاهلیت نشناختن امام؟ حضرت فرمودند: جاهلیت کفار و منافقین و گمراهان است[۲۵۹].
پس طبق این حدیث و روایات دیگر، منظور جاهلیت مطلق بوده و جهالت نسبت به امام مساوی با گمراهی در تمامی عرصه های دینی است.
باتوجه به آیه : به یاد آورید) روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان مىخوانیم! کسانى که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادى و سرور) مىخوانند و بقدر رشته شکاف هسته خرمایى به آنان ستم نمىشود! اما کسى که در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است» [۲۶۰]
در هرزمانی امامی وجود داشته که با مطلق آمدن « بامامهم » هم امام بر حق و هم امام باطل منظور بوده و باتوجه به حدیث پیامبر(ص) امام برحق است که نشناختن آن مرگ باجهالت شمرده می شود زیرا هر موجودى از موجودات خارجى، حتّى افعال انسان دو جنبه دارد، یک جنبه ظاهر که مشهود و محسوس است و آنرا جنبه خلقى و مُلکى گویند، و یک جنبه باطن که مشهود و محسوس نیست و آنرا جنبه امرى و ملکوتى نامند.
جنبه ملکوتى و امرى، جنبه ایست که به وسیله آن جنبه ملکى و خلقى پیدا مىشود، مانند اراده انسان که به وسیله آن افعال را در خارج انجام مىدهیم.
امامت هم که عبارت است از تحقق بخشیدن برنامههاى دینى اعم از حکومت به معنى وسیع کلمه، و اجراى حدود و احکام خدا و اجراى عدالت اجتماعى و همچنین تربیت و پرورش نفوس در” ظاهر” و” باطن” و این مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است، زیرا” نبوت” و” رسالت” تنها اخبار از سوى خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است اما در مورد” امامت” همه اینها وجود دارد به اضافه” اجراى احکام” و” تربیت نفوس از نظر ظاهر و باطن” (البته روشن است که بسیارى از پیامبران داراى مقام امامت نیز بودهاند).
پس در حقیقت مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنى” ایصال به مطلوب” است، نه فقط” ارائه طریق".
علاوه بر این” هدایت تکوینى” را نیز شامل مىشود یعنى تاثیر باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهاى آماده و هدایت معنوى آنها.
امام از این نظر درست به خورشید مىماند که با اشعه زندگى بخش خود گیاهان را پرورش مىدهد، و به موجودات زنده جان و حیات مىبخشد نقش امام در حیات معنوى نیز همین نقش است.
در قرآن مجید مىخوانیم: خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود مىفرستند تا شما را از تاریکیها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤمنان مهربان است” (احزاب- ۴۳).
از این آیه بخوبى استفاده مىشود که رحمتهاى خاص خداوند و امدادهاى غیبى فرشتگان مىتواند مؤمنان را از ظلمتها به نور رهبرى کند.این موضوع در باره امام نیز صادق است، و نیروى باطنى امام و پیامبران بزرگ که مقام امامت را نیز داشتهاند و جانشینان آنها براى تربیت افراد مستعد و آماده و خارج ساختن آنان از ظلمت جهل و گمراهى به سوى نور هدایت تاثیر عمیق داشته است.
ازآیات متعدد قرآن استفاده مىشود که در مفهوم امامت مفهوم” هدایت” افتاده، چنان که در آیه ۲۴ سوره سجده مىخوانیم: و از آنها امامانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کنند، چون استقامت به خرج دادند و به آیات ما ایمان داشتند".
این هدایت به معنى ارائه طریق نیست، زیرا ابراهیم پیش از این، مقام نبوت و رسالت و هدایت به معنى ارائه طریق را داشته است.
حاصل اینکه قرائن روشن گواهى مىدهد که مقام امامت که پس از امتحانات مشکل و پیمودن مراحل یقین و شجاعت و استقامت به ابراهیم بخشیده شد غیر از مقام هدایت به معنى بشارت و ابلاغ و انذار بوده است.
پس هدایتى که در مفهوم امامت افتاده چیزى جز” ایصال به مطلوب” و” تحقق بخشیدن روح مذهب” و پیاده کردن برنامههاى تربیتى در نفوس آماده نیست. [۲۶۱]
حدیث من مات و… با وجود فراوانی متون و اختلاف در بعضی کلمات، اکثراً با عبارت « مات میته جاهلیه» و گاهی هم با عبارت «مات یهودیاً او نصرانیاً» یا با تعبیری که بیانگر سوء عاقبت چنین افرادی است، به پایان میرسد.
بخش ابتدایی این احادیث از دو حال خارج نیست: گروهی با «من مات» شروع میگردد ونتیجه عدم شناخت امام زمان را مرگ جاهلی میداند و بخشی دیگر، با الفاظی چون «من خرج» شروع میشود و تمرّد و نافرمانی از امام را به مرگ جاهلی منتهی میداند. در هرصورت به دلائل مطرح شده عدم شناخت امام منجر به گمراهی و مردن در حال جهالت می باشد
در نتیجه چنین امامی قبل از هر چیز باید:
اولاً: دارای بالاترین مقام علمی و شایستگی همه جانبهای باشد که بتواند در قلمروی وسیع و پهناور، امامت و رهبری اسلامی را بر عهده گیرد تا مسلمانان در صورت شناخت او و پیروی از دستوراتش، از جهل رهایی یابند.
ثانیاً: از پاکی همه جانبه و مصونیت از هوی و خطا، برخوردار باشد تا نه تنها خود دچار کجرویهای عقیدتی، علمی و عملی نگردد؛ بلکه گروهها و افراد را نیز به حق رهنمون شود. چنین امامی است که شناخت یا عدم شناخت او، سرنوشتساز است و بهشت یا جهنم را برای آدمی رقم میزند.
با دقت در حدیث «مَن ماتَ …» و آنچه گفته شد نکات زیر به دست میآید:
۱- ضرورت اصل امامت و رهبری واجد شرایط در نظام عقیدتی اسلام؛
۲- ضرورت استمرار امامت و وجود امام در هر زمانی؛
۳- تعداد امام بر حسب زمان مختلف است، نه بر حسب کشورها و نژادها؛
۴- نشناختن امام زمان در هر عصری، انسان را به مرگ جاهلیت میمیراند؛
۵- با توجه به قطعی بودن حدیث، تنها شیعهی دوازده امامی در پرتو عقیدهی راستین به امامت ائمهی اثنی عشر ـ که آخرین آن ها حضرت مهدی موعود (علیه السلام) است ـ مصداق بیچون و چرای این حدیث است (شرایطی که امام باید داشته باشد، تنها در امامان دوازدهگانه یافت میشود)؛
۶- بر اساس این حدیث و احادیث دیگر دربارهی تعداد خلفا، شکی نیست که دوازدهمین امام و خلیفهی رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) حضرت مهدی موعود (علیه السلام) است[۲۶۲]
.
۳ـ حدیث «اثنا عشر خلیفه»
جابر بن سمره میگوید:
شنیدم پیامبر خدا میفرمود: همواره اسلام در سایه دوازده خلیفه «من» عزیز میماند. سپس کلمهای فرمود که من نشنیدم، پس به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: همه آنان از قریش هستند[۲۶۳].
این حدیث را فریقین [۲۶۴]در کتاب های حدیثی خود نقل کردهاند و همگی صدور آن را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قبول دارند. بنابراین مهم آن است که بدانیم این دوازده خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسانیاند.
دانشمندان، محدثین و رجالیین اهل سنت روایات خلفای اثناعشر را مقطوع الصدور، مسلم و معتبر و عالی السند می دانند و درباره صحت آنها تردید ندارند[۲۶۵]
لازم به ذکر چند مورد از آراء و نظرات دانشمندان اهل سنت می باشد که درباره تعیین مصداق روایات خلفای اثناعشر نظر داده وبعد به نقد آنها می پردازیم :
۱ـ اینکه خلفای دوازده گانه در یک زمان خواهند آمد و باعث اختلاف و تفرقه در امت هم نمی شوند[۲۶۶]
نقد: این قول باطل است زیرا در یک زمان بودن همه آنهاسبب افتراق امت می شود[۲۶۷]
۲ـ الفاظ و تعبیرات روایات مختلف است از این رو از روایات مذکور مراد معینی حاصل نمی شود[۲۶۸]
آموزه مهدویت در احیاء هویت اسلامی۹۱۷