مک مائن و همکاران (۱۹۹۵) در مطالعه ی مروری خود در مورد کیفیت روابط زناشویی نتیجه گرفتند که روابط زناشویی در کسانی که به روش خارج رحمی باردار شده اند، به خوبی یا حتی بهتر از گروه گواه است. (همان )
دووال _ رائول و همکاران (۱۹۹۴) نیز در فرانسه مطالعه ای طولی در مورد نگرش مادران به فرزندانشان از بدو تولد تا سن سه سالگی انجام دادند. هر زوج از مادر و فرزند حاصل از روش IVF با دو زوج از از گروههای کنترل، بر اساس وضعیت تاهل، وضعیت اقتصادی _ اجتماعی، سن مادر و تعداد فرزندان همسان شدند. گروه کنترل دو دسته بود: الف) مادرانی با سابقه ی نازایی و حاملگی پس از تحریک تخمدان، و ب) مادرانی که به صورت طبیعی باردار شده بودند. این زوج های مادر و کودک در چهار نوبت معاینه شدند: در بیمارستان پس از زایمان، سن ۹ ماهگی، سن ۱۸ ماهگی، سن سه سالگی کودک. ارزیابی رابطه ی مادر و فرزند بر اساس چگونگی نگاه، خطاب کردن و چگونگی گرفتن کودک و تمایل به شیرده انجام می شد. بر اساس نتایج حاصل هیچ اختلافی بین گروه ها در طول سه سال مشاهده نشد.( Raoul.Duval.1994.p6.9) )
پیشینه ی مطالعات مربوط به رشد شناختی کودکان حاصل از روش های کمک نازایی به سال ۱۹۶۸ بر میگردد. در آن سال رشد و نمو فیزیکی و روانی ۵۴ کودک ژاپنی حاصل از اهدای اسپرم مورد بررسی قرار گرفت. ضریب هوشی (IQ) و ضریب رشد این بچه ها، بیش از میزان میانگین سایر کودکان ژاپنی بوده است. محققان این اختلاف را به میزان بالای تحصیلات والدین که در آن زمان اهدای اسپرم را به عنوان درمان انتخاب کردند و همین طور محیط مناسب تر رشد و نمو در این خانواده ها نسبت دادهاند.(sawada.y.1968.p42.43.R Hzuka)همان طور که مشاهده می شود، مطالعات روانشناختی در زمینه ی اهدای جنین و فرزند خواندگی نتایج متفاوتی را به همراه داشته است، به گونه ای که در کشور های غربی نتایجی و در کشورهای شرقی نتایج دیگری به همراه داشته است. به طور مثال در کشور هایی مثل فرانسه و دیگر کشورهای اروپا تفاوت زیادی بین کودکان و والدین طبیعی و کودکان و والدین مصنوعی مشاهده نشده و یا حتی در بعضی موارد عملکرد بهتری از والدینی که از طریق روش های کمک باروری صاحب فرزند شده اند، مشاهده شده است. برعکس در کشوری مثل فلسطین اشغالی تفاوت عمده ای بین کودکانی که از طرق طبیعی بدنیا میآیند و کودکان ناشی از باروری مصنوعی مشاهده شده است و کودکان ناشی از باروری مصنوعی وضعیت نامطلوبی نسبت به کودکان طبیعی دارند و این میتواند ناشی از اختلافات فرهنگی باشد. برای مثال در مطالعه ای که در اروپای شرقی (بلغارستان) صورت گرفت ، نشان داده شد که اگرچه تفاوتی در رابطه ی والدین با فرزند در بین خانواده های اهدایی و عادی یافت نشد، اما کودکان حاصل گامت اهدایی و کودکانی که خارج از رحم به وجود آمده اند مشکلات رفتاری _ عاطفی بیشتری در مقایسه با گروه طبیعی داشتند. طبق این مطالعه، توجیه این تفاوت ها به تفاوت های فرهنگی و آداب و رسوم اروپای شرقی و غربی، از جمله نگرانی شدید والدین از گفتن حقیقت به فرزندانشان و آگاهی آنان از این مسئله در آینده اشاره دارد. البته بر اساس مطالعات دیگر (Van Berkel et al ,1999 In Brewaeys,2001 ) تمایل خانواده های مذهبی در نگه داشتن این راز بیشتر است. همچنین نمونه ی دیگر که تفاوت فرهنگی کشور ها را نشان میدهد این که، سالانه در کشور آمریکا حدود ۶۰۰۰۰ نفر به فرزند خواندگی پذیرفته میشوند که از این تعداد، حدود ۱۳۰۰۰ کودک از خارج از آمریکا هستند و این نشان میدهد، در چنین کشوری ارتباطات ژنتیکی مورد لحاظ قرار نمی گیرد و از لحاظ اجتماعی و فرهنگی در این کشور، مسئله ی فرزند خواندگی، امری پذیرفته شده میباشد.
عدم گزارش عوامل فرهنگی و نگرش والدین که ممکن است بر رفتار ایشان مؤثر باشد، استفاده از نتایج به دست آمده از این مطالعات را محدود میسازد. عوامل فرهنگی نقش مهمی در عوارض ناشی از تاثیر نازایی و روش های کمک نازایی ( (ARTبه خصوص بر رفتار والدین و عملکرد خانواده و در نتیجه رشد کودک دارند و میتوانند توجیه کننده ی اختلاف در نتایج مطالعات باشد.( همان ) بنابرین در کشوری که ارتباطات خونی و ژنتیکی مهم شناخته می شود، عملکرد والدین،کودکان و جامعه نسبت به اهدای جنین و فرزند خواندگی قطعاً متفاوت خواهد بود از جامعه ای که این مناسبات مهم و اساسی شمرده نمی شوند.
یکی دیگر از مسائلی که میتواند در نتایج مطالعات مؤثر باشد، بازگو کردن مسئله ی اهدای گامت یا جنین به کودک است که ممکن است آثار مختلفی داشته باشد، که در اکثر آزمایشات این مسئله به کودکان گفته نمی شود. البته پژوهش های اخیر به این نکته اشاره دارد که، محققان معتقدند گفتن حقیقت به کودکان در مورد نحوه ی تولدشان تاثیری در کیفیت جنبههای روابط والدین با کودکان ندارد. ( شمس، جمال و مسعود جان بزرگی، پیشین،ص۹۲ ) به نظر میرسد این مورد هم بستگی زیادی به فرهنگ کشور ها دارد که از کشوری به کشور دیگر متفاوت میباشد. در کشورهایی که ارتباطات ژنتیکی مهم شمرده می شود، بازگو کردن این موضوع نتایج ناگواری به همراه خواهد داشت. از طرف دیگر باید دید که اندیشمندان و محققان در مطالعات خود چه رویکردی را دنبال میکنند، آیا یک رویکرد والدین محور به این موضوع دارند و سعی در بررسی رفتار ها ی والدین خواهند داشت یا این که یک رویکرد کودک محور دارند. در رویکرد والدین محور بیشتر به دنبال برآورده کردن منافع و خواسته های زوجین نابارور هستیم و از آنجا که والدین با بهره گرفتن از روش های کمک باروری به آنچه که خواستار آن هستند (صاحب فرزند شدن) دست مییابند، احساس رضایت و خرسندی میکنند و شاید به همین خاطر باشد که در اکثر آزمایشات و بررسی ها، این والدین عملکرد بهتری از خود نشان دادهاند. ولی یک رویکرد کودک محور، بیشتر به دنبال تامین نیاز های روحی و روانی واجتماعی کودک است و وضعیت روحی و روانی و روابط حقوقی و اجتماعی کودک، فارق از منافع والدین، بررسی می شود که ممکن است نتایج متفاوتی از بررسی های والدین محور داشته باشد.
۲-۲-۴٫ راهکار حقوقی
اگر استدلالات موافقین اهدای گامت و جنین مبنی بر عدم افشای هویت والدین پذیرفته شود، در این صورت با مفاد ماده ی ۷ کنوانسیون حقوق کودک که شناساندن والدین کودک را به او لازم میداند، در تعارض قرار میگیرد . بعد از تصویب کنوانسیون حقوق کودک، برخی از حقوق در ماده ی ۸ این کنوانسیون پیشبینی شد. سایر حقوق به دلیل زائد بودن از نسخه ی نهایی حذف شدند، یا با دیگر مواد ادغام شدند. فرض غیر زائد بودن موارد باقی مانده ما را قادر میسازد تا با جست و جوی موارد مرتبط و پیدا کردن مواردی که به وسیله ی آن موارد پوشش داده نمی شوند، قلمرو این حق روشن شود.