در تعریف وطی به شبهه آمده است: « وطی به شبهه صورتی از نزدیکی است که فرد در واقع امر، استحقاق آن را ندارد اما فاعل اعتقاد به استحقاق خود در انجام وطی دارد، یا اینکه انجام عمل وطی به خاطر جهالتی است که در شرع بخشودنی است»(نجفی، ج۲۹، ص۲۴۵). نکته ای که در اینجا موجب اختلاف نظر در بین فقهاست اینست که آیا لازم است «ظن» به اباحه آمیزش داشته باشد؟ یا اینکه احتمال اباحه نیز کفایت می کند؟ مرحوم سید علی طباطبایی میفرمایند: «وضابط الشبهه ما اوجبت ظن الاباحه»(طباطبایی،۱۳۷۶، ج۲، ص۴۵۹). یعنی: ضابطه تشخیص وطی به شبهه از آمیزش حرام آن چیزی است که موجب ظن اباحه آمیزش می شود اما شهید ثانی شک به حلیت را در تحقق وطی شبهه کافی دانسته اند. چنانکه فرموده: « و ضابط ها توهم الفاعل و المفعول ان ذلک الفعل سائغ له»(شهید ثانی،۱۳۹۹ق، بخش حدود) یعنی: ضابطه تشخیص وطی به شبهه از آمیزش حرام اینست که فاعل یا مفعول توهم نمایند که آن فعل برایش جایز است. مواردی که به عنوان وطی به شبهه در فقه نامبرده شده عبارتنداز:
۱- اعتماد بر خبر زن به اینکه شوهر ندارد و با او ازدواج و آمیزش می نماید و بعداً علم پیدا می کند که شوهر داشته است.
۲- اعتماد به خبر زن به اینکه عده او منقضی شده اما پس از ازدواج و آمیزش علم به عدم انقضاء عده حاصل می کند.
۳- اعتماد به شهادت دو مرد عادل بر طلاق یا مرگ شوهر می نماید اما پس از ازدواج و آمیزش خلاف آن ثابت می شود.
۴- ازدواج با یکی از محارم از قبیل مادر، مرضعه (مادر ضاعی)، همسر پدر و همسر فرزند و امثال آن، در حالی که جاهل به تحریم ازدواج با محارم است و پس از ازدواج و آمیزش علم به حرمت پیدا می کند.
۵- ازدواج با زن شوهردار که جاهل به تحریم ازدواج با شوهردار می باشد اما پس از ازدواج و آمیزش خلاف آن را می فهمد.
۶- زنی را در فراش خودش با گمان به اینکه همسرش است آمیزش می کند بعداً می فهمد که بیگانه بوده است. شایان ذکر است که موارد مذکور و امثال آن از مصادیق وطی شبهه است و موارد وطی به شبهه منحصر به مصادیق مذکور فوق، نمی باشد. هرگاه شخصی نداند که ازدواج با محارم نسبی، رضاعی، سببی و ازدواج با زن شوهر دار یا در حال عده، حرام است و با این حال با آن ها ازدواج و آمیزش نماید. آمیزش او وطی به شبهه است و به موجب قاعده درء مستوجب حد زنا نیست و نسب هم با آن ثابت می شود. اما اگر کسی می داند که ازدواج با افراد فوق، حرام است، لکن عقد نکاح بر آن ها جاری می کند و عقد را دلیل حلیت آمیزش فرض می کند و با مقعود علیها آمیزش می نماید آیا آمیزش او وطی به شبهه محسوب می شود؟ آیا در اینجا می توان قائل به سقوط حد زنا شد؟ میان فقها امامیه و حنفیه در این مسئله اختلاف نظر وجود دارد. امامیه بالاتفاق عقد تنها را سبب تحقق شبهه حلیت نمی دانند چنان که شهید اول می فرماید: «ولا یکفی العقد بمجرده»(شهیداول، ۱۴۱۰ق، ص۲۵۳). یعنی، عقد تنها بدون ظن و گمان حلیت برای تحقق شبهه حلیت کفایت نمی کند و همچنین مرحوم محقق حلی می فرمایند:
«ولا ینهض العقد بانفراده شبهه فی سقوط الحد و لواستاً جرها للوطء لم یسقط بمجرده»(شهیدثانی، ج۳، ص۱۵۰). یعنی عقد نکاح به تنهایی شبهه حلیت محسوب نمی شود تا اینکه کیفر زنا از فاعل آن برداشته شود و اگر زنی را برای آمیزش اجاره کرده، اجاره تنها، محقق شبهه نیست». آیت ا… محقق شیخ محمدحسن نجفی برای این فتوای امامیه ادعا کرده که اجماع محصل و منقول بر آن فتوای وجود دارد، بلکه امکان دارد که ادعای ضرورت بشود یعنی ضرورت مذهب و فقه شیعه این است که عقد و اجاره به تنهایی برای ادعا شبهه حلیت کفایت نمی کند)نجفی، بی تا ، ص۲۶۴). بدیهی است اگر عقد تنها را موجب تحقق شبهه بدانیم. بهترین بهانه برای مرتکبین زنا برای فرار از مجازات خواهد بود و معیار و ضابطه ای برای تمیز و تشخیص موارد شبهه از غیر آن وجود نخواهد داشت.
وطی به شبهه تمام آثار وطی صحیح را دارد یعنی همانند آمیزش شرعی باید مهریه بپردازد لیکن مهرالمثل می پردازد و فرزند ملحق به والدین است و محرم آنها محسوب می شود از آنها ارث می برد و اگر آمیزش شده، باکره باشد دیه بکارت را نیز باید بپردازد و بر اساس قاعده درء که مفصلاً از آن بحث شده، و مستند به حدیث هم هست، حد از آنها رفع می شود. آیت ا… محمد گیلانی در کتاب حقوق کیفری اسلام خود آورده اند که: اگر زنی خود را در زیّ وهیأت همسر مردی جلوه دهد و مرد به خیال اینکه همسرش هست با وی هم بستر شود و دخول نماید حد فقط از مرد برداشته می شود(محمدی گیلانی، ۱۳۶۱، ص۲۹). بنابراین بر مرد که موضوع بر او مشتبه شده و گمان کرده که همسر یا کنیز خودش است و با او آمیزش نموده چیزی نیست و حد زنا فقط بر زن اقامه می شود. همچنین اگر زنی خودش را بر مردی حلال کرده است و گفته: من بر تو حلالم و آن زن و مرد گمان کرده اند که با حلال شدن، آمیزش آن ها مشروع و مباح خواهد بود و آمیزش نموده اند حدی بر آن ها نخواهد بود. البته سقوط حد در موارد وطی شبهه مشروط به آن است که ادعای جهل و اشتباه در حق مدعی قابل قبول و محتمل باشد(فیض، ۱۳۸۱، ص۱۷۶).
مسئله دیگری که در باب اشتباه در جرم زنا باید مدنظر داشت این است که ممکن است گاهی اشتباه نسبت به یک طرف جرم تأثیر داشته و او را مبری از مسؤولیت کیفری سازد و بالعکس طرف دیگر کماکان مسئول عمل ارتکابی خود باشد به عنوان مثال زنی که از شوهر سابق خود طلاق گرفته و هنوز عده طلاق (سه طهر) او منقضی نشده، خود را مطلقه معرفی کرده و با مرد دیگری ازدواج و آمیزش می کند بدون اینکه واقعاً عده طلاق او سپری شده باشد در این صورت، چون جرم زنا در حقیقت ذو طرفینی است فقط مرد که فریفته زن شده و بدین وسیله امر بر او مشتبه گردیده است مبری از مسؤولیت کیفری در قبال فعل منهی عنه خواهد بود و زن، زنا کار محسوب شده و به حد محکوم خواهد گردید. بدین علت است که ماده ۲۲۳ قانون مجازات اسلامی بیان می دارد:« هرگاه متهم به زنا، مدعی زوجیت یا وطی به شبهه باشد ادعای وی بدون بینه یا سوگند پذیرفته می شود مگر آنکه خلافشان با حجّیت شرعی لازم ثابت شود.»
ب- جرم سرقت
فقهای اسلامی نیز در باب سرقت علاوه بر اشتباه (جهل)حکمی، اشتباه موضوعی را نیزموجب درء الحد دانسته اند(نجفی، ،ج۴۱،ص۴۸۱) مثلاً شهید ثانی در شرح اللمعه الدمشقیه جلد نهم صفحه ۲۲۱ می فرماید:«(بلاشبهه) موهمه للملک عارضهٍ للسارق او للحاکم کما لو ادعی السارق ملکه مع علمه باطناً بانه لیس ملکه» یعنی در سرقت حدی نباید هیچ شبهه مالکیت وجود داشته باشد، سارق بداند و ملتفت باشد که، مال غیر است.
اگر شخصی تصورش این باشد که فلان مال، از آن خودش است و با این تصور آن را بردارد و یا اینکه تصور بکند مال مورد نظر بلاصاحب است و با این خیال آن را بردارد، مستوجب حد نخواهد بود اصولاً به نظر می رسد که عنصر روانی شخص در چنین حالتی متزلزل شده لذا چنین شخصی حتی مرتکب جرم سرقت تعزیری هم نشده است و هیچ گونه مسؤولیت کیفری هم نخواهد داشت. امام خمینی نیز در تحریر الوسیله همین نظر را دارند که: «اگر کسی بپندارد که مال کذائی مال اوست و اخذ کند و بعد معلوم شود که ملکش نبوده مستوجب حد قطع نیست چرا که این عمل سرقت نمی باشد.» «یعتبر فی السرقه و غیرها مِما فیه حد ارتفاع الشبهه حکماً و موضوعاً»(امام خمینی، بی تا، ج۲، ص۴۸۳). فروضی که در این بحث قابل تصور است عبارت اند از:
۱- اگر کسی احتمال بدهد که مالی را که بر می دارد مال غیر است ولی در عین حال احتمال تعلق مال به خودش را هم می دهد. حال اگر وی با سهل انگاری و بدون اینکه تحقیقی در مورد مالک مال به عمل آورد آن را بر دارد، آیا وی را می توان به ارتکاب سرقت محکوم کرد؟ مسلماً در این حالت نیز وی را نمی توان سارق دانست. لیکن عدم تحقق سرقت در این مورد ناشی از متزلزل بودن عنصر روانی جرم ( قصد ربودن مال غیر) می باشد. همین که مرتکب احتمال می داده مال از آن اوست لذا عنصر روانی جرم سرقت تحقق نیافته است اگرچه برخی عدم تحقق بزه سرقت را ناشی از متزلزل بودن بخشی از عنصر مادی جرم (یعنی شرط متعلق مال به غیر) می دانند.
۲- اگر شخصی یقین داشته باشد که مال از آن دیگری است لیکن مالک رضایت به عمل او دارد اما بعداً کاشف به عمل آید که مالک رضایت به این عمل نداشته است، به نظر نمی رسد که جرم سرقت صورت گرفته باشد.
۳- اینکه شخص تصور کند که مال مورد نظر بلاصاحب است و آن را بردارد در اینجا هم حد سرقت از مرتکب عمل برداشته خواهد شد.
۴- فرض دیگری که در این مقال قابل تصور است، اینست که فردی که مالک بخشی از مال مشترک است، مقداری از مال مشترک را به خیال اینکه همان مقدار نصیب اوست بر می دارد ولی بعداً معلوم می شود که از مقدار نصیبش بیشتر برداشته و آن مقدار زیادی هم به قدر نصاب یک چهارم دینار (یعنی ۵/۴ نخود طلای مسکوک که به صورت پول معامله می شود یا ارزش آن به آن مقدار باشد می باشد).
به نظر میرسد در اینجا نیز حد سرقت، قطع انگشتان دست، ساقط می شود «لقیام الشبهه و تدرء معها الحد.»(الهیان، ۱۳۷۷، ص۱۲۹). به نظر ما در این مثال نیز نسبت به مازاد، اصولاً به دلیل فقدان قصد مجرمانه، وقوع جرم سرقت،منتفی می باشد.
ج-مصرف مسکر
در منابع معتبر فقهی، بلوغ، عقل، اختیار، و علم به مسکر و حرام بودن مسکر از جمله شرایط شارب خمر بیان شده است مثلاً در شرح لمعه الدمشقیه آمده… او کان صبیاً او مجنوناً، او مکرهاً او مضطراً لحفظ الرمق، او جاهلاً بجنسه (کما فی الجهل بالموضوع) او تحریمه (کما جهل بالحکم) فلا حد و ..» یعنی در صورت جهل به موضوع یا حکم، حد از شارب، ساقط خواهد شد. و وی مبری از مسؤولیت کیفری خواهد بود. به این نحو که اگر شخصی به حرام بودن خمر علم داشته باشد ولکن در خمر بودن این مایع بخصوص جهل دارد یا اینکه اصلا نمیداند شرب خمر حرام است ودر عین حال مرتکب شرب خمر شود،حد شرب خمر از او درأ خواهد شد زیرا از شرایط تحقق و اثبات حد مسکر، علم شارب به مسکر بودن (جهل موضوعی نداشته باشد) و حرام بودن (جهل حکمی نداشته باشد) می باشد.
د- سایر حدود
واژه قصاص، از ماده « قص » بمعنی متابعت کردن و دنبال کردن اثر چیزی بکار رفته است (الحسینی الشیرازی، ۱۴۰۰ق، ص۵) و در اصطلاح جزایی به عقوبت و کیفری گفته می شود که شارع برای ارتکاب قتل و جراحات وضربات عمدی مشخص فرموده، و مجنی علیه یا ولی او حسب مورد می تواند مرتکب را در مورد قتل عمدی به قصاص نفس برساند و در موردضرب و جرح عمدی، همان ضرب و جرح بر مرتکب وارد می شود به شرطی که با آن برابری نماید.
ماده ۱۶ قانون مجازات اسلامی، قصاص را چنین تعریف کرده است: « قصاص مجازات اصلی جنایات عمدی بر نفس، اعضاء و منافع است که به شرح مندرج در کتاب سوم این قانون اعمال می شود.». ضمناً مطابق ماده ۱۴ قانون مزبور، قصاص یکی از اقسام مجازات ها است. با مراجعه به کتب فقهی ملاحظه می شود که فقها تعریفی که ناظر به قتل باشد و جامع تمام مصادیق و شرایط قتل گردد ارائه نداده اند بلکه اغلب در بحث موجبات قصاص یا دیه تعاریف انواع مختلف قتل آمده است. قانون مجازات اسلامی سال۱۳۹۲ قتل را تعریف نکرده است. حقوقدانان ما نیز تعاریف جامع و خاصی از قتل ارائه نکرده اند بلکه انواع و اقسام قتل را معرفی کرده اند. در ترمینولوژی حقوق آمده است: قتل لطمه به حیات دیگری وارد ساختن (از غیر طریق سقط جنین) خواه بواسطه عمل مادی و فیزیکی باشد خواه بوسیله ترک فعل، مثل اینکه مادری به طفل شیرخواره خود که تحت حضانت اوست شیر ندهد تا او بمیرد و به هر حال باید قصد داشته باشد در غیر این صورت قتل غیر عمدی صدق می کند.» ( لنگرودی، ۱۳۷۷، ص۵۲۸).
فقهای امامیه قتل را به عمدی، شبه عمدی یا شبیه به خطا و خطئی محض تقسیم کرده اند. شیخ طوسی در النهایه آورده: قتل بر ۳ قسم است: عمد محض، خطای محض و خطای شبیه عمد. عمد محض اینست که کسی دیگری را بکشد در حالی که بالغ و عاقل بوده و بوسیله هر فعلی که باشد و خطای محض عبارت است از اینکه انسان چیزی را پرتاب کند و به دیگری اصابت نماید و او را به قتل برساند در این صورت حکم به خطا داده خواهد شد و خطای شبیه عمد آن است که انسان به قصد تادیب فرزند یا غلام خود یا به قصد تادیب، کسی را که حق تادیب او را دارد، با چیزی که عادتاً منجر به مرگ آدمی نمی شود بزند ولی منجر به مرگ گردد.»(طوسی، ۱۳۴۳، ص۷۵۵). همانطور که ملاحظه می شود عبارات شیخ طوسی (ره) بیشتر ذکر مصادیقی از انواع قتل می باشد تا تعریف هر کدام آنها، بهتر است بعد از روشن شدن مفهوم « عمد و قصد » به سراغ تعریف هر یک از مفاهیم سه گانه انواع قتل برویم: قصد در مسائل جنایی عبارت است از توجه اراده برای انجام یا ترک عملی که دارای عقوبت است. معنای عمد نیز این است که مجرم ارتکاب عملی را که قانون آن را منع کرده و یا خودداری از عملی که قانون امر به اجرای آن کرده، قصد نماید. بنابراین معنای عمد تنها عبارت از قصد ارتکاب فعل ممنوع نیست زیرا پذیرش این تعریف مستلزم آن است که بگوییم عمد فقط در مورد جرایمی قابل تصور است که تظاهر خارجی فکر مجرمانه، به صورت فعل باشد در حالی که اگر دستور مقنن و شارع به صورت امر باشد و تظاهر خارجی تفکر مجرمانه به صورت ترک فعل، تجلی نماید در این صورت نیز می توان گفت که جرم عمدی تحقق یافته است. مانند جرایم ترک انفاق و استنکاف از احقاق حق. با عنایت به توضیحات فوق به نظر ما بهتر است قصد مجرمانه یا همان عمد را به اراده نقض اوامر و نواهی قانونگذار تعبیر و تعریف نماییم.حال هر یک از اقسام قتل (قتل عمد، قتل شبه عمد، قتل خطای محض) را به اجمال بررسی و مورد توضیح قرار می دهیم. در کتب فقهی معمولاً از قتل عمد به «موجب قصاص نفس» « تعبیر می شود زیرا که مجازات قصاص نفس منحصر در قتل عمدی است.
محقق حلی در شرایع در تعریف موجب قصاص نفس آورده: موجب قصاص عبارت است از خارج کردن نفس معصوم (محقون) مساوی با نفس قاتل (تساوی در دین و …) به طور عمدی و عدوانی. از عبارات فقها در این زمینه استنباط می شود که در قتل عمدی، دخالت عمد را در ۲ مرحله لازم و ضروری دانسته اند: ۱- دخالت عمد در فعل، ۲ - دخالت عمد در قصد(علامه حلی، بی تا، ص۱۹۵). قتل عمدی عبارت است از انجام فعل ارادی مرتکب بر روی جسم و جان مجنی علیه به قصد سلب حیات از انسان زنده و یا به تعبیر دیگر مراد از قتل عمدی آن است که فاعل جرم از روی آگاهی و به اختیار خود به منظور کشتن مجنی علیه مرتکب جرم می شود، هر چند آن عمل نوعاً کشنده نباشد.»(ولیدی،۱۳۷۳، ج۲، ص۱۰۴).
بنابر تعریف فوق برای تحقق قتل عمدی لازم است که: اولاً: فعل انجام یافته از ناحیه مرتکب از روی غفلت و بی احتیاطی و امثال آن ها به انجام نرسیده باشد بلکه مرتکب با آگاهی و اختیار آن عملی را بر روی جسم و جان مجنی علیه انجام داده باشد. ثانیاً: مقصود از قصد سلب حیات، آن است که حصول نتیجه مجرمانه یعنی کشتن طرف، مقصود و هدف اصلی مرتکب جرم باشد.» اما به نظر می رسد جامع ترین تعریف از قتل عمدی، تعریف زیر باشد:
«قتل العمد هو ان یقصد الفاعل القتل و ایقاعه علی الوجه المقصود، سواء کان ذلک القصد اصالیاً او تبعیاً، متعلقاً بالکلی او جزئی، بالمباشره او بالتسبیب، او بهما»
یعنی: قتل عمد آن است که فاعل، قصد قتل را داشته و قتل را به همان نحوی که قصد کرده است واقع سازد خواه آن قصد، اصلی باشد و یا تبعی و به شیء کلی (غیر معین) و یا جزئی (شخص معین) تعلق گرفته باشد و با مباشرت باشد یا به تسبیب یا هر دو» به نظر ایشان (حضرت آیت ا… سید محمد حسن مرعشی شوشتری)- همان طور که در مباحث اشتباه در شخص و شخیصیت مجنی علیه جرم قتل مفصلاً بحث خواهیم کرد- در قتل عمد، قصد قتل معتبر است خواه قصد به شخص معین و یا به کشتن انسانی به طور نامعین تعلق گرفته باشد و آنچه ملاک می باشد، تحقق مقصود قاتل است. با عنایت به عبارات فقها پیرامون موجب قصاص و ضابطه عمد، از جمله «عامداً فی فعله و قصده» بر می آید که برای تحقق قتل عمدی از نظر فقهاء باید عمد در فعل (قصد فعل) و عمد در قصد (قصد قتل) موجود باشد.
منظور از عمد در فعل همان سوءنیت عام است در سوء نیت عام (عمد در فعل) باید شرایط عامه تکلیف (بلوغ، عقل، اختیار، قصد) جمع باشد تا بتوان این قسمت از سوء نیت و عمد را محقق دانست لذا در صورتی که یکی از علل رافع مسؤولیت موجود باشد نمی توان قائل به وجود عمد در فعل شد. گفتار فقها نیز در تعریف عمد در این قسمت که می فرمایند: «والعمد یحصل بقصد البالغ و العاقل…» ناظر به عمد در فعل و به تعبیر حقوقدانان، سوءنیت عام است.
در اصطلاح حقوقی نیز از عمد در قصد به «سوءنیت خاص» تعبیر می شود یعنی (قصد کشتن مقتول و قصد ازهاق روح از بدن انسان زنده) سوءنیت خاص، عموما مختص جرائم مقید به نتیجه است و در واقع سوءنیتی است که بر نتیجه عمل، تعلق می گیرد. (ازهاق روح، نتیجه جرم قتل است و در واقع ازهاق روح، سوءنیت خاص قتل عمدی است). در مواردی که قصد کشتن وجود داشته باشد صرف حصول نتیجه یعنی کشته شدن مقتول برای محکومیت قاتل به قتل عمدی کافی است اما در مواردی که قصد ازهاق روح به طور مستقیم وجود نداشته باشد برای محکوم کردن قاتل به قتل عمدی بایستی چگونگی عمل او مورد توجه قرار گیرد (بند«الف»، «ب»، «پ»و«ت» ماده قانون مجازات اسلامی) و ثابت شود که عمل قاتل نوعاً کشنده بوده است. در مواردی که قاتل، عمل نوعاً کشنده ای را قصد می کند قصد قتل وی نیز محرز می باشد. این است که مرحوم صاحب جواهر در مقام توضیح این قسمت از عبارت شرایع الاسلام «یتحقق العمد بقصد البالغ العاقل الی القتل بما یقتل غالباً» می فرماید: قصد ضرب با چیزی که غالباً کشنده می باشد، هر چند، قصد قتل هم وجود نداشته باشد همانند قصد قتل است(نجفی،بی تا،ج۴۲،ص۱۲). این همان چیزی است که از آن به عنوان قصد تبعی در قتل نام برده می شود.
قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ در ماده ۲۹۰موارد قتل عمد را به این صورت بیان داشته است که: جنایت در موارد زیر عمدی محسوب می شود:
الف- هرگاه مرتکب با انجام کاری قصد ایراد جنایت بر فرد یا افرادی معین یا فرد یا افرادی غیرمعین از یک جمع را داشته باشد و در عمل نیز جنایت مقصود یا نظیر آن واقع شود، خواه کار ارتکابی نوعاً موجب وقوع آن جنایت یا نظیر آن بشود، خواه نشود.
ب- هرگاه مرتکب، عمداً کاری انجام دهد که نوعاً موجب جنایت واقع شده یا نظیر آن، میگردد، هرچند قصد ارتکاب آن جنایت و نظیر آن را نداشته باشد ولی آگاه و متوجه بوده که آن کار نوعاً موجب آن جنایت یا نظیر آن می شود.
پ- هرگاه مرتکب قصد ارتکاب جنایت واقع شده یا نظیر آن را نداشته و کاری را هم که انجام داده است، نسبت به افراد متعارف نوعاً موجب جنایت واقع شده یا نظیر آن، نمیشود لکن درخصوص مجنیٌ علیه، به علت بیماری، ضعف، پیری یا هر وضعیت دیگر و یا به علت وضعیت خاص مکانی یا زمانی نوعاً موجب آن جنایت یا نظیر آن میشود مشروط بر آنکه مرتکب به وضعیت نامتعارف مجنیٌ علیه یا وضعیت خاص مکانی یا زمانی آگاه و متوجه باشد. بنابراین آنچه مبنا و ضابطه تمیز و تشخیص قتل عمد از دیگر اقسام قتل قرار گرفته است قصد مجرمانه و موقعیت رکن معنوی جرم است، هر چند بنا بر بندهای «ب» و «پ» فعل نوعاً کشنده نیز موثر در موضوع است. امام خمینی در تحریرالوسیله در بیان ضابطه قتل شبه عمد آورده اند: «شبیه العمد مایکون قاصداً للفعل الذی لایقتل به غالباً غیر قاصد للقتل، کما ضربه تادیبا بسوط و نحوه فاتفق القتل…» (اسلامی، ۱۳۸۳، ج۴، ص۳۵۰)یعنی قتل شبه عمد آن است که کسی قصد انجام فعلی را که غالبا کشنده نیست نموده و قتل او را قصد ننماید. مثل اینکه کسی دیگری را به قصد تادیب با شلاق و تازیانه و یا وسایلی نظیر آن بزند و به طور اتفاقی مجنی علیه به قتل برسد. در قانون مجازات اسلامی نیز قانونگذار در بندالف، ب وپ ماده ۲۹۱ در مقام بیان ثبوت مجازات دیه مقرر داشته است:
الف- هرگاه مرتکب نسبت به مجنیٌ علیه قصد رفتاری را داشته لکن قصد جنایت واقع شده یا نظیر آن را نداشته باشد و از مواردی که مشمول تعریف جنایات عمدی میگردد، نباشد.
ب- هرگاه مرتکب، جهل به موضوع داشته باشد مانند آنکه جنایتی را با اعتقاد به اینکه موضوع رفتار وی شیء یا حیوان و یا افراد مشمول ماده (۳۰۲) این قانون است به مجنیٌ علیه وارد کند، سپس خلاف آن معلوم گردد.
پ- هرگاه جنایت به سبب تقصیر مرتکب واقع شود، مشروط بر اینکه جنایت واقع شده یا نظیر آن مشمول تعریف جنایت عمدی نباشد. با توجه به مطالب گذشته به طور خلاصه در تعریف قتل شبه عمد می توان گفت:
«قتل شبه عمد چنان قتلی است که مرتکب به میل و اراده خود کاری را انجام می دهد اما قصد کشتن مجنی علیه را ندارد و فعل انجام یافته نیز کشنده نباشد بلکه اتفاقاً فعل مرتکب موجب قتل می گردد.» (ولیدی، ۱۳۷۳، ص۱۴۱) یا خلاصه تر آنکه قتل شبه عمد آنست که قاتل در آن دارای قصد ارتکاب فعل بدون قصد نتیجه باشد مشروط بر آنکه عمل ارتکابی نوعاً کشنده نباشد.
امام خمینی در تحریر الوسیله می فرمایند: «الخطاء المحض… هو ان لایقصد الفعل و لا القتل کمن رمی صیداً او القی حجراً فاصاب انساناً فقتله…»(اسلامی،۱۳۸۳ ، ص۳۵۰). یعنی قتل خطای محض عبارت از قتلی است که فاعل جرم نه قصد عمل ارتکابی را داشته باشد و نه قصد کشتن مجنی علیه را مثل اینکه کسی تیری را رها کند یا سنگی را پرتاب کند و به انسانی اصابت کند و موجب مرگ او شود. در قانون مجازات اسلامی بند الف ماده ۲۹۲ در رابطه با قتل خطای محض است:
الف- در حال خواب و بیهوشی و مانند آنها واقع شود.
ب- به وسیله صغیر و مجنون ارتکاب یابد.