ز تــــریاک لختی زبیم گــزند بخورد و گره کرد بر زیــن کمند[۸۰]
و درادامۀ داستان می بینیم که چطور گرشاسب باگرز گران خود سرآن پتیاره را می کوبد و به هلاکت می رساند:
بر اژدها رفت و بفراخت دست خدنگی بپیوست و بگشود دست
زدش برگلوکام ومغزش بدوخت زپیکان به زخم آتش اندر فروخت
زدش پــهلوان نــیزه ای بر زفر سنانش از قفا رفت یک رش به در
به گرز گــــران یاخت مرد دلیر درآمــد خـــروشنده چون تند شیر
سرو مغزشآمیخت باخاک وخون شد آن جـــانور کوه جنگی نگون
همه جوشنش زان دم و زهـر تیز بـجوشید و بر جـــای شد ریز ریز
زمانی بیفتاد بـی هــوش و رای چوآمدبه هوش راست شد او بهجای[۸۱]
بازتاب افسانه اژدهای گرشاسب/ سام در سام نامه نیز مشاهده میشود.در سام نامه از اژدهاکشی سام دو جا سخن رفته است. یکبار در بخشهای نخستین داستان آمده است که سام طی سفر پرماجرای خود به خاور و ختا و چین از شهر بربر میگذرد. در آن شهر با پادشاه بربر همنشین میشود و او از سام میخواهد تا اژدهایی را که دربیشهای نزدیکی آن شهر کنام داشته و به مردم آن دیار آسیب می رساند را بکشد.
یـکی بیشه نزدیکی شهر ماست وزان بیشه بر ما فراوان بلاست
یـکی اژِدهـا پیل پیکـر به تــن هــمی زهر بارد به قهر از دهن
بسی سال کــــان اژدهــای پلید شده انــدرین کوه بیشه پدید
شگفتی است جــویای خون آمده ز دریای خــاور بـــرون آمده[۸۲]
درتوصیف این اژدها در ابیات بعدی آمده که از زهر و آتشی که از دهان این اژدها افشانده میشد،زمین و زمان سوخته و مردم پنجاه ده ستوه و زخمی شده بودند.
به کـــامش چنان آتش افروختی که از تف و دودشجهان سوختی[۸۳]
سام ابتدا با تیراندازی به جنگ با اژدها می رود(مانند گرشاسب در گرشاسب نامه) اما وقتی پیکان سام که از سندان گذر میکند، برتن اژدها کارگر نمیافتد، او دست به سلاح معمول خود میبرد و سر آن پتیاره را با ضربه گرز خود می کوبد و به هلاکت میرساند.
روایت دیگر اژدها کشی سام درسام نامه درنیمۀ دوم منظومه و این بار با جدال بین او و دیوی به نام «ارقم» بازگو شده است. این پتیاره دشمن سیمرغ است و بچگان او را خوراک خود ساخته بود.او همچون اژدهای «سرُووَر» در اوستا اژدری شاخدار است و توصیف او درسام نامه چنین آمده است:
دوشاخشبه سرچوندوشاخدرخت بپیچیده بر یکدگر لخت لخت
دو چشمش دومشعل فروزان شده ازو مشعل دهر سوزان شده
دهن همچو دوزخ پر از دود و دم دل دوزخ از بیم او پــر زغم
زبانش چو ماری به دوزخ نگون که از هول سر کرده باشد برون[۸۴]
کار مهم دیگر گرشاسب کشتن «گَندرِوَ» ی زرّین پاشنه است که در اوستا «با پوزه گشوده برای تباه کردن جهان مادی و راستی»[۸۵] معرفی شده است.
بنابر گواهیهای اوستایی «گندرو» دیوی آبزی است که گویا مهمترین عمل اهریمنیاش بازدارندگی آبها بوده است.او همانند دیگر دیو خشکی مطرح شده در اوستا یعنی اپوش (av. Apa.usa.) از ورود آبها به سرزمین های آریایی جلوگیری میکرده است.
نام این دیو در وداها نیز به صورت Gandhvva آمده است و این نشان میدهد که اسطوره این موجود افسانهای هندوایرانی و شاید فراتر از آن هند و اروپایی باشد.
گرشاسب در ساحل رودخانهای فرعی گوذه، شاخهای از رود مزدا آفریده اَرَنگ برای ایزد وای و درکرانۀ دریای پیشینه برای ایزد بانوی آناهیتا قربانی میکند و از آنان برای کشتن این هیولای سهمناک تمنای یاری میکند و این ایزدان او را یاری می بخشند و گرشاسب مؤفق به کشتن گندَرو میشود.
در اساطیر هند و ایران گندرو دارای دو شخصیت است: یک شخصیت نیک و اهورایی و دیگر شخصیتی اهریمنی و زیانکار. چنانکه در فروردین یشت اوستا با پارسایی بهنام گندرو روبهرو میشویم.درشاهنامۀ فردوسی وزیر ضحاک «کندور» یا «کندروقی» است و شباهت بسیاری به نام گندرو دارد.
چو کشور ز ضحاک بودی تهی یکی مــایه ور بد به سان رهی
که او داشتیگنج وتخت و سرای شگفتی به دل سوزگی کدخدای
وُرا کُــندرو خــواندندی به نام به کندی زدی پیش بیداد گام[۸۶]
اما بازتاب اسطورۀ گندرو در شاهنامه در موضع دیگری نیز قابل مشاهده است. در داستان رستم و اسفندیار هنگامی که رستم از دلاوری های خاندان خود برای اسفندیار سخن میگوید از نیای خود سام یاد میکند و کشته شدن اژدهای شاخدار و گندرو به دست سام را به اختصار بیان می کند:
هـمانــا شنیدستی آواز ســـام نبد در زمــانه چــنو نیکنام
بکشتش به طوس اندرون اژدها که از چنگ او کس نیابد رها[۸۷]
و به دنبال این ابیات درسه بیت توصیف اژدهای شاخدار آمده است و سپس:
و دیگر یـــکی دیو بد بدگمان تنش بر زمین و سرش بآسمان[۸۸]
این بیت در شاهنامه چاپ ژول مول بر اساس برخی نسخه های خطی به این صورت آمده است:
دگــر اندرو دیو بـُـد بـَـدگمان تنش بر زمین و سرش بآسمان[۸۹]
بدون تردید در این بیت اندرو تصحیفی است از گندرو،دیوی افسانهای که به دست گرشاسب/ سام کشته شد. توصیفاتی که از این دیو در شاهنامه آمده هماهنگ با صفات ویژۀ او در متون کهن است.
دگــر گندرو دیو بُـــد بدگمان تنش بر زمین و سرش بآسمان
که دریای چین تا میانش بدی ز تابیدن خــــور زیانش بدی
هــمی ماهی از آب بــرداشتی سر از گـــنبد مـــاه بگذاشتی
بـه خورشید ماهیش بریان شدی ازو چرخ گردنده گریان شدی
دو پتیاره زین گونه پیچان شدند زتیغ یلی هردو بیجان شدند[۹۰]
درگرشاسبنامه ازدیوی به نام منهراس سخن به میان آمده که بسیار شبیه به دیو گندرو است. این هیولا همانند گندرو دیوی آبزی است که در دریا و خشکی به یکسان ویرانگری میکند.گرشاسب که طبق روایت گرشاسب نامه درعهد ضحاک جهان پهلوان بوده به دلیل زیادت رشادت هایش، ترس در دل ضحاک افکنده بود و ضحاک نهانی مرگ او را میجست. به همین سبب او را به نبرد با این پتیاره فرستاد.گرشاسب در جزیرهای، مهتری از مردم اندلس را میبیند که پریشان حال به سوی او میآید.او بهگرشاسب میگوید که نره دیوی از این کوه به پایین آمد و کشتی ما را به همراه دویست نفر از مسافران آن غرق ساخت و تمام آن مردمان را یکجا بلعید.
از این کُه دمان نره دیوی شگفت بــرون آمد و کشتی مـــا گرفت
دو صد مرد بودیم نگذاشت کس همه خورد و من مانده ام زنده بس[۹۱]
توصیف این دیو در ابیات بعدی مفصل آمده که برای پرهیز از اطناب گزیدهای از آن را در اینجا میآوریم.
دژ آگــاه دیوی بــد و منکرست به بالا چهل رش ز تو برترست
بـه جستن بگیرد ز گردون عقاب نـهنگ آرد از ژرف دریای آب
ز دریــا نهنگ او بـه خشکی برد بهخورشیدبریانکند پس خورد
چوشیرانشچنگالوچونغولروی به کردار میشان همه تنش موی
راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره : بررسی پیشینه خاندان رستم در متون ادبی و تاریخی قبل ...