نتیجه وضعیت:
من با خود خوب نیستم- و شما با من خوب نیستید. (وضعیت افسردگی)
عملکرد: وضعیت خود بزرگ انگاری
نتیجه وضعیت:
من با خود خوب هستم- و شما با من خوب نیستید (وضعیت سوء ظن و بدبینی)
عملکرد: وضعیت بن بست و بیهودگی
نتیجه وضعیت:
من با خود خوب نیستم- و شما با من خوب نیستید (بیهودگی و پوچی)
جدول وضعیت های زندگی
اریک برن نوشت :«هر بازی روانی ،پیش نویس زندگی و سر نوشتی بر اساس یکی از این وضعیتهای اساسی است.» (استورات به نقل از دادگستر،۱۳۹۲).
۱- من خوب نیستم – شما خوب هستید
این وضعیت، وضعیت کلی و جهان اوایل کودکی و برداشت منطقی نوزاد از تولد و دوران نوزادی است. در این وضعیت عامل «خوب بودن» هست چون «نوازش» هست. هر کودکی این نوازش را احساس می کند صرفاً از این جهت که باید او را بلند کرد، لمس کرد و از او نگهداری کرد. بدون این حداقل بلند کردن و نوازش، بچه زنده نخواهد ماند. همچنین در این وضعیت، عامل «خوب نبودن» وجود دارد. این نتیجه گیری و برداشت او از خودش است. آدلر ادعا می کند که بچه به سادگی به علت جثه کوچک و عجز و ناتوانی اش، خواه ناخواه و به طور اجتناب ناپذیر نسبت به بزرگترها و محیط خود احساس حقارت می کند. سالیوان که بزرگترین خدمتش به علم روانکاوی امروز تشریح موضوعی «رفتار متقابل» است، عقیده داشت که طفل احساس اعتماد به خود را تماماً بر مبنای نظر و ارزشیابی دیگران یا آنچه او «ارزشیابی منعکس شده» می نامد بنا می کند. در وضعیت اول انسان احساس می کند که زیر دست دیگران است. احساس شدید به نوازش و نیاز شناخته شدن دارد. در این وضعیت امید نیز وجود دارد زیرا منبعی برای نوازش در کار است (تامس و هریس به نقل از فصیح ۱۳۸۹).
این نگرش اولین تصمیم موقتی است که کودک بر مبنای تجارب اولیه زندگیش بدان معتقد می شود. اواخر دو سالگی با این نگرش در او تثبیت می شود و یا اینکه کودک که نگرشهای دوم و سوم را می پذیرد (شفیع آبادی ۱۳۸۵).
به علت ضعف و وابستگی شدیدی که به مادر دارد احساس خوبی نسبت به خود ندارد. این نتیجه گیری برداشت خود او از خودش است. شگفتا که این احساس «غیر خوب »، در «کودک» در همه ما تا آخر عمر وجود دارد (یحیی آبادی ۱۳۸۴).
۲- من خوب نیستم - شما خوب نیستید
در پایان یک سالگی امر بسیار مهمی برای بچه اتفاق می افتد: او راه می رود، دیگران لازم نیست بلندش کنند. اگر مادرش به او بی اعتنایی کرد و بی نوازش بود، اگر فقط از روی اجبار بود که در سال اول او را بلند می کرد نگهداری می کرد پس حالا که بچه می تواند خودش بلند شود و راه برود، نشانه آن است که دیگر آن دوران نوزادی و « بچه کوچولو» بودن به پایان رسیده است. نوازش یکجا تمام می شود و دوره تنبیه شروع می شود. زندگی راحتی هایی را که در سال اول داشت اکنون دیگر ندارد و طفل این نتیجه گیری را خواهد داشت که «من خوب نیستم- شما خوب نیستید». در این وضعیت رشد «بالغ » متوقف می شود (تامس و هریس به نقل از فصیح ۱۳۸۹).
فرد در این موقعیت امیدش را از دست می دهد و صرفاً در زندگی به سازشکاری می پردازد. کودک در خود فرو رفته و گوشه گیر چنین حالتی دارد (شفیع آبادی ۱۳۸۵). متأسفانه کسانی که در این وضعیت قرار بگیرند، از به کار بردن «بالغ » خود با دیگران خودداری می کنند درست شبیه به زمانی که در دو سالگی بودند چنین اشخاصی اغلب احساس پوچی می کنند، این اشخاص معمولاً کم رو و مردم گریز هستند. از دوستی ها استقبال نمی کنند. سرد بی تفاوت و فاقد شور و هیجان هستند (یحیی آبادی ۱۳۸۴) .
۳- من خوب هستم - شما خوب نیستید
بچه ای که برای مدت طولانی مورد ضرب و شتم شدید پدر و مادری قرار می گیرد و ابتدا احساس می کند آنها «خوب» هستند، به وضعیت سوم یا وضعیت جنائی تغییر می کند. این وضعیت در دو سالگی یا سه سالگی به وجود می آید. وقتی بچه دو ساله ای احساس وضعیت «من خوب هستم» دارد این منظور «خود نوازشی» است. در واقع این خود نوازشی در انسان کوچکی انجام می گیرد که در حال التیام از جراحت مهم و دردناکی است که به دست پدر و مادر به او وارد آمده است. در آن ساعاتی که این شخص کوچک در حال التیام یافتن از این جراحات است یا در حقیقت در یک جا افتاده است و به اصطلاح زخمهای خودش را میلیسد و می گوید من خوب هستم. وقتی دوباره پدر و مادر ظالم ظاهر می شوند می گوید شما خوب نیستید (تامس و هریس به نقل از فصیح ۱۳۸۹)
این نوع کودک از عینی بودن در برخورد با وقایع زندگیش ناتوان است و همواره گناهان را به گردن دیگران می اندازد و علل شکست هایش را در دیگران جستجو می کند. چنین افرادی فاقد وجدان اجتماعی هستند (شفیع آبادی ۱۳۸۵).
این وضعیت روانی در بسیاری از جانیان تثبیت شده است. این جانیان بی وجدان بوده و هر کارشان را بر حق حساب کرده و هر عملشان را خوب و صحیح می دانند. شخصی که در وضعیت سوم تثبیت شده باشد، از محرومیت نوازش رنج می کشد. جالب اینکه اگر اطرافیان به او نوازش بدهند، قادر نخواهد بود که آن را دریافت کند (یحیی آبادی ۱۳۸۴).
۴- من خوب هستم – شما خوب هستید
سه وضعیت اول، همه ریشه های ناآگاهانه دارند چون تصمیم گیری آنها در اولین سالهای زندگی اتخاذ می شود سه وضعیت اول بر پایه احساسات اند. چهارمی بر پایه تفکر، ایمان و قول و قرار خود شخص برای عمل است. سه وضعیت اول به «چرا» ختم می شوند. چهارمی به «چرا نه؟» (تامس و هریس به نقل از فصیح ۱۳۸۹).
در این نگرش امیدواری وجود دارد. و این حالت از نظر کمی با حالات قبل تفاوت دارد. سه حالت اولیه به طور ناآگاهانه و در سنین اولیه زندگی اتفاق می افتد. از آنجا که این نگرش یک تصمیم شفاهی و آگاهانه است اطلاعات زیادی را درباره فرد و دیگران می توان در آن یافت (شفیع آبادی ۱۳۸۵) .
این وضعیت نتیجه انتخاب «بالغ » است «بالغ »ی که به قدر کافی رشد کرده باشد. تصمیمی است آگاهانه، وضعیتی است بر پایه و اساس ایمان، تفکر و قول و قرار خود شخص برای عمل. این وضعیت، سیستم ارزشهای شخص را در بر می گیرد. ما می توانیم با اراده و انتخاب خود به سوی وضعیت آخری برویم. پیش نیاز و پیش شرط آن، آگاهی، داشتن اطلاعات جامع و وسیعی از دوران اولیه کودکی است (یحیی آبادی ۱۳۸۴).
در طی سالیان، متخصصانی که با اصول TAکار می کند در یافته اند کسانی که به وضوح از بخش های «کودک انطباق یافته غیر خوب »برخوردارند، لزوماً به شیوه مناسب با دیگران ارتباط برقرار نمی کنند. هم چنین آنها عموماً دیدگاه یکسانی در مورد زندگی ندارند. هر کدام از این چهار وضعیت که توصیف کننده نحوه احساس فرد در مورد خود و دیگران می باشد .همچنین این وضعیت ها نگرش فرد نسبت به زندگی را هم معین میسازند وضعیت بهینه ،«من خوب هستم ،تو خوب هستی »می باشد .نگرش افراد در این وضعیت در مورد زندگی، « بیا با آن کنار بیاییم» است. ولی وضعیت کسانی که برای درمان می آیند اکثراً «من خوب نیستم، تو خوب هستی » می باشد .این افراد کسانی هستند که از دیگران کناره می گیرند و نگرش ها ی آنها مشخصاً «من از آنها دوری می کنم …» است .و افراد در وضعیت «من خب هستم، تو خوب نیستی » می توان تا اندازهای پارانوئید دانست. آنها ترجیح می دهند که « از شر دیگران خلاص شوند». ولی در توصیف دکتر ارنست از وضعیتهای زندگی ،وضعیت چهارمی وجود دارد ،اما این افراد در جستجوی درمان بر می آیند «من خوب نیستم ،تو خوب نیستی » می باشد. آنها در نهایت از زندان، سرد خانه و بیمارستانهای روانی سر در می آورند(استورات به نقل از دادگستر،۱۳۹۲).
زمانی که فرد یک وضعیت را انتخاب کرد به حفظ آن متعهد می شود تا زمانی که تصمیم بگیرد یک وضعیت دیگر را اتخاذ کند .همانطور که قبلاً گفته شد این یکی از مفروضه های اساسی TAاست که هر کسی با یک وضعیت «من خوب هستم ،تو خوب هستی»
به این جهان پا می گذارد و هر کسی می تواند در هر زمانی از زندگی خود به آن برگردد . و از آن جایی که انتخاب هر کدام از وضعیت ها ی زندگی برگشت پذیر است به این ترتیب ،هدف کلی درمان TAهدایت افراد و خانواده ها به سمت بازگشت به وضعیت اولیه «من خوب هستم ،دیگران هم همه خوب هستند » می باشد (جیمز هوریتز؛ ترجمه، تبریزی، زیارتی ،کریمی ،۱۳۹۰).
رنگ روغنی گریم و عالم تئاتر
انتخاب راههایی که ممکن است برای شکل دادن به زمان همیشه مورد استفاده قرار دهیم تا حدودی بوسیله موقعیت و فرصتها محدود شده است، اما عنصری که عمیق ترین تاثیر را بر آن انتخاب دارد، پیش نویس زندگی خود فرد است .برن پیش نویس ها ی زندگی را به صورت مجموعه دستور العمل های والد جنس مخالف در مورد اینکه «چه کاری باید انجام داد » و مجموعه دستور العمل های والد همجنس در مورد اینکه «چگونه باید انجام داد» تعریف کرد .این دستور العمل های مرحله ای را بازدارنده های پیش نویس می نامند. گولدینگ (۱۹۷۶) تعدادی از حکم ها و بازدارنده های خانوادگی اساسی را که در خا نواده های بد کارکرد به وسیله حالات من «کودکی » نیرومند منتقل میشوند ،آنها به صورت «نباش» بیان شده اند. این پیام ها که از کودک «انطباق یافته » والدین واقعی صادر می شوند، بسیار قوی تر از پیامهای «والد » والدین واقعی هستند .با این وجود پیامهای «والد» والدین واقعی هم در فرایند شکل گیری پیش نویس نقش دارند. بر طبق تعاریف بالا می توانیم نمودار طرح سناریو (اشتاینر۱۹۷۲) را ترسیم کنیم ،که در آن افراد بوسیله PAC در وسط بازنمایی میشوند که پیامهای پدر و مادر هم در دو طرف او را احاطه کرده اند طرح پیش نویس بوسیله برن و اشتاینر در سمیناری در سال ۱۹۶۹ توصیف شد (اشتاینر ۱۹۲۷).
پس طرح زندگی در یک خانواده شامل پیش نویس زندگی از طرف هر کدام از زوجها است. هر اندازه که خانواده آشفته تر باشد ،این طرح محدود کننده تر ،انعطاف ناپذیر تر است و در نتیجه قابل تشخیص است.