بسیاری از پژوهشگران معتقدند که رشد ارزش شرکتها بیش از رشد ارزش دفتریشان میباشد در حقیقت گزارشگری مالی سنتی نمیتواند ارزش واقعی شرکت را محاسبه نماید و فقط به اندازه گیری ترازنامه مالی کوتاهمدت و داراییهای ملموس اکتفا میکند.
سازمانها بنا بر ایده اندرسون[۳۰] به چهار دسته از دلایل ممکن است سرمایه های فکری خود را موردسنجش قرار دهند که عبارتاند از: .[۷۵]
بهبود مدیریت داخلی
بهبود گزارش دهی به خارج سازمان
مبادلات این سرمایه
دلایل قانونی بهبود حسابداری
در این میان شکاف بین ارزش بازار سازمان و ارزش خالص داراییهای مشهود که در واقع سهام ناشی از داراییهای نامشهود تلقی میشود روزبهروز بیشتر توجه سرمایهگذاران را جلب میکند. زمانی که این شکاف کوچک باشد بازگشت سرمایه از طریق درآمد سازمان یا دستکم داراییهای مشهود آن به شکل منطقی قابل پیشبینی خواهد بود؛ اما داراییهایی به شکل دانش و نشان تجاری بسیار بیشتر در معرض تهدید قرار دارند و تحقق آن ها دشوارتر است. ولی بههر حال سرمایهگذاران جهت درک بهتر وضعیت سازمان به شاخصهایی نیاز دارند که قابلاطمینان باشند.
اگرچه، روشهای سنتی حسابداری به طور قابلملاحظهای به درک ارزش کسبوکار کمک میکنند، بااینوجود در یک سازمان دانشمحور که در آن دانش بخش بزرگی از ارزش یک محصول و همچنین ثروت یک سازمان را تشکیل میدهد، روشهای سنتی حسابداری که مبتنی بر داراییهای ملموس و نیز اطلاعات مربوط به عملیات گذشته سازمان هستند، برای ارزشگذاری سرمایه فکری که بزرگترین و ارزشمندترین دارایی برای بسیاری از سازمانها است، ناکافی هستند. .[۸۰] دیدگاه اندازهگیری سرمایه فکری بر چگونگی ایجاد مکانیزم های اندازهگیری جدید برای گزارش دهی متغیرهای غیرمالی یا کیفی سرمایه فکری در کنار داده های سنتی، کمی یا مالی تمرکز دارد. .[۴۷] در مقایسه با حسابداری مالی سنتی، اندازهگیری سرمایه فکری موضوعات مهمی، مثل سرمایه انسانی، رضایت مشتری و نوآوری را دربرمی گیرد؛ بنابرین، رویکرد سرمایه فکری برای سازمانهایی که میخواهند از ارزش عملکردشان بهخوبی آگاهی داشته باشند، جامعتر است. تفاوتهای بین این دو رویکرد معنیدار هستند، در حالی که حسابداری مالی به گذشته گرایش دارد، اندازهگیری سرمایه فکری آیندهنگر است. اندازهگیری سرمایه فکری واقعیتهای نرم (کیفیتها) را در بر میگیرد، در حالی که حسابداری مالی واقعیتهای سخت (کمیتها) را اندازهگیری میکند. اندازهگیری سرمایه فکری بر ایجاد ارزش تمرکز دارد، در حالی که حسابداری مالی بازدهی عملیات گذشته و جریان نقدینگی را منعکس میسازد. بهتدریج مشخصشده است که اندازهگیری مالی سنتی در هدایت تصمیمگیری استراتژیک ناکافی است. .[۷۸] آن باید با اندازهگیری سرمایه فکری تکمیل یا حتی جایگزین شود. در این صورت، مدیران بهخوبی میتوانند از وضعیت موجود (نقاط قوت و ضعف) مدیریت سرمایه فکریشان مطلع شوند. به طور مشخص، اندازهگیری سرمایه فکری در تصدیق توانایی سازمان برای تحقق اهداف استراتژیک، نمایش تحقیق و توسعه، فراهم ساختن اطلاعات پشتیبانی برای بهبود پروژه ها و تأیید اهمیت برنامه های تحصیلی و آموزشی مفید است. اندازهگیری سرمایه فکری به عنوان یک روش مهم مدیریت بازاریابی و کسبوکار استراتژیک نیز، بیش از اینکه یک ابزار ارتباط با سهامداران یا سرمایهگذاران باشد، به عنوان یک ابزار مدیریت درونسازمانی مفیدتر خواهد بود. .[۸۰] بنابرین، چون شناسایی سرمایه فکری یک مسئله استراتژیک کلیدی است، در نتیجه، وضعیت موجودش بایستی به طور منظم به هیئتمدیره گزارش داده شود. در یک جمله، اندازهگیری سرمایه فکری برای مدیریت سرمایه فکری مهم است؛ بدین معنی که مدیریت مؤثر سرمایه فکری به اندازه گیری مؤثر آن بستگی دارد. بر اساس گزارشها ارائه شده، یک تعداد از شرکتها شروع به پیگیری، ارزشگذاری و ایجاد ابزارهایی برای حمایت از سرمایه فکریشان کردهاند. .[۷۷] بااینوجود، شاید هنوز نیمی از مدیران کسبو کارها برای کسب مزیت از این دانش آمادگی ندارند. یک بانک فکری سوئیسی در نتیجه مطالعات خود درباره سرمایه فکری دریافت که به دلیل فقدان اندازهگیری سرمایه فکری تنها ۲۰ درصد از دانش موجود یک سازمان در عمل مورداستفاده قرار میگیرد. .[۳۲] اندازهگیری سرمایه فکری از اواسط دهه ۱۹۹۰ یک حوزه تحقیقاتی برای محققان و دستاندرکاران سازمانها شده است. هر دو گروه تلاشهای زیادی برای اندازهگیری و ارزشیابی سرمایه فکری انجام دادهاند.
از طرف دیگر اکثر شرکتهایی که سرمایه فکریشان را اندازهگیری میکنند. همچنین بر مبنای نتایج حاصل از اندازهگیریهای خود گزارش سرمایه فکریشان را تهیه میکنند. برخی از شرکتهای پیشرو شروع به انتشار این گزارشها کردهاند، بسیاری از آن ها با درصدی از خطا، با ایجاد شاخصهای جدید، سرمایه فکریشان را اندازهگیری میکنند. این شرکتها گزارشهای سرمایه فکری خود را، در پرتو تجربه خود در زمینه مدیریت دانش و نیز اندازهگیری سرمایه فکری یا تجربه سایرین، تهیه میکنند. شرکتهای اروپایی به طور مشخص در بحث اندازهگیری و گزارش دهی سرمایه فکری پیشرو هستند. این روند در شرکتهای سوئدی و دانمارکی شروع شد، سپس به جنوب اروپا گسترش یافت. واقعیت مهم دیگر این است که ابتکار عمل اندازهگیری و گزارشگری سرمایه فکری از دنیای مدیریت ظهور پیدا کرد، بسیار قبل از اینکه انجمنهای حسابداری به ابراز نگرانی درباره این منبع سازمانی مبتنی بر دانش شروع کنند. در این مورد، ابتکار عمل یک گروه از شرکتهای پیشرو، آغازگر اقدام مشابه سایر شرکتها شد و همچنین باعث بیداری انجمنهای حسابداری و دانشگاهها گردید.
بدون شک این واقعیت که شرکتها شروع به تهیه و گزارش سرمایه فکریشان کردهاند خیلی مثبت است. اکثر شرکتها بر روی این واقعیت که سرمایه فکری به سه جزء: سرمایه انسانی، سرمایه ارتباطی و سرمایه ساختاری تقسیم میشود، توافق دارند. بااینوجود، هر گزارش سرمایه فکری یک مورد خاص است. تعداد شاخصهای مورداستفاده برای اندازهگیری هر جزء سرمایه فکری، طبقهبندی آن ها در درون این اجزاء، اطلاعات فراهمشده در گزارشها درباره اینکه چگونه این شاخصها ایجاد میشوند و اطلاعات درباره سرمایهگذاری سازمانی در هر جزء، فقط اشاره به آن متغیرهایی دارند که محتوی گزارشهای سرمایه فکری را متفاوت میکنند.
برخی از شرکتها این گزارش را به طور سالانه منتشر میکنند. از طرف دیگر، در برخی از شرکتها این گزارش به عنوان یک مدرک جداگانه از گزارش سالانه سنتی منتشر میشود، در حالی که در برخی دیگر از شرکتها این گزارش فصلی از گزارش سالانه را تشکیل میدهد. گزارشهای سرمایه فکری همچنین ازنظر حجم مطلب متفاوت هستند، از پنجتا بیستوپنج صفحه در تغییر هستند.
نکته مهم دیگر، گرایش سازمانها در استفاده از معیارهای سنتی مالی مانند نرخ بازده سرمایه به سمت معیارهای مبتنی بر ارزش مانند ارزشافزوده اقتصادی[۳۱] و ارزشافزوده بازار[۳۲] است. از سوی دیگر برای مدیریت دانش[۳۳] باید همزمان از معیارهای مالی و غیرمالی استفاده کرد و سیستمهای اندازهگیری یکپارچه را به کار برد..[۵۰]